مداحی آنلاین - براتم میدی،آب حیاتم میدی - مهدی رسولی.mp3
6.83M
🌸 #میلاد_حضرت_علی_اکبر(ع)
💐براتم میدی
💐آب حیاتم میدی
🎤 #مهدی_رسولی
👏 #سرود
👌بسیار زیبا
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@yarane_ebrahim_yazd
16.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⏪ بسم الله الرحمن الرحیم ⏩
1⃣. جریان چله نشینی عظیم قرن چیست ؟
2⃣. نیت این جوان کاشانی از طرح چنین مسئله ای چه بود؟
3⃣. چگونه تهدید را فرصت تبدیل کنیم ؟
4⃣حواشی و اختلافات رو چگونه حذف و یک عملیات بزرگ طراحی کنیم
5⃣. سهم من و شما چیست ؟؟
⭕️موج جهانی و گسترده دلدادگی و استغاثه به امام عصر ارواحنا فداه
با دل سپردن به حضرت
هر روز به نیابت از یک شهید
⭕️بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را « ادعونی استجب لکم»
⭕️با اضطرار: أمّن یُجیبُ المُضطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُوء.
⭕️و اگر دعا نکنی، خدا هیچ اعتنایی نمی کند.
قُل ما یَعبَؤُ بِکُم رَبّی لَولا دُعاؤُکُم بگو اگر دعایتان نباشد، خدا هیچ اعتنایی به شما نخواهد کرد.
✅ اصل دعا را جدی بگیریم، نه نتیجه را.
👈نشر گسترده
#مهدوی_ارفع
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#پویش_جهانی_استغاثه_به_امام_عصر
@mahdavi_arfae
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
@yarane_ebrahim_yazd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #ببینیم | توصیه های رهبر انقلاب برای جوانان😘
🎯 جوانان اهداف عمومی را بر اهداف شخصی مقدم بدارند...
🌺 روز جوان مبارک 🌺
💫 نوجوان ؛ انرژی امید ابتکار
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
وصیت نامه شهید
محمد حسین محمد خانی
سلام بر شما (ائمه معصومین) که بندگان خاص خدایید و از هر چه
که داشتید د ر راه خداوند و معبود و معشوق خویش گذشتی .سلام
.بر شما که متقیان راه دل هستید
بار الها! از این که به بنده ی حقیرت توفیق دادی که در راهت گام
بردارد. تو را سپاس می گویم و از این که توفیقم دادی که در جبهه
در کنار خالصان و مخلصان راهت قدم بر دارم، تو را شکر و سپاس
می گویم
در این راه ، دیدار خودت را هم نصیبم گردان.
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
#اللھمارزقناشھادت
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
|#تلنگر|🙂
💌🍃#حاجحسیـنیڪتا
بچہها❗️
🍃سعۍڪنیدیہ #دوستـــ وهمراه
پیداڪنید،دوستخوبڪسیہڪهـ #نتونے جلوشگنـاهڪنیپـاتوبہبهشتـــ
بـازڪنہ؛پـاتوبہبهشتزهـرا،ڪنارشهــدا
بـازکنہ؛پـاتوبہیہجاهایےواڪنہڪہتــا
حالانـرفتۍ❗️مثلابڪشوندتــــ بہ،محله
فقــیرنشینهـاتاڪمڪڪنےبہمردمغم
مردمخوردنروبهتنشونبده
#رفیق_خوب..... ❤️
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم1
قسمت شصت و پنجم
عملیات زین العابدین🌹
🗣جواد مجلسی
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#سلام_بر_ابراهیم1
#قسمت_شصت_و_پنجم
💫آذر ماه 1361 بود. معمولاً هر جا كه ابراهيم می رفت با روی باز از او استقبال می كردند. بسياری از فرماندهان، دلاوری و شجاعت های ابراهيم را شنيده بودند.
💫يک بار هم به گردان ما آمد و با هم صحبت كرديم. صحبت ما طولانی شد. بچه ها برای حركت آماده شدند.
💫وقتی برگشتم فرمانده ما پرسيد: كجا بودی؟!
💫گفتم: يكی از رفقا آمده بود با من كار داشت الان با ماشين داره ميره.
💫برگشت و نگاه كرد. پرسيد: اسمش چيه؟
💫گفتم: #ابراهيم_هادی
💫يک دفعه با تعجب گفت: اين آقا ابراهيم كه ميگن همينه؟!
💫گفتم: آره، چطور مگه؟!
💫همين طور كه به حركت ماشين نگاه می كرد گفت: اينكه از قديمی های جنگه چطور با تو رفيق شده؟!
💫با غرور خاصی گفتم: خب ديگه، بچه محل ماست.
💫بعد برگشت و گفت: يک بار بيارش اينجا برای بچه ها صحبت كنه.
💫من هم كلاس گذاشتم و گفتم: سرش شلوغه، اما ببينم چی ميشه.
💫روز بعد برای ديدن ابراهيم به مقر اطلاعات عمليات رفتم.
💫پس از حال و احوالپرسی و كمی صحبت گفت: صبركن برسونمت و با فرمانده شما صحبت كنم.
💫بعد هم با يک تويوتا به سمت مقر گردان رفتيم.
💫در مسير به يک آب راه رسيديم. هميشه هر وقت با ماشين از آنجا رد می شديم، گير می كرديم. گفتم: آقا ابراهيم برو از بالاتر بيا، اينجا گير می كنی.
💫گفت: وقتش را ندارم. از همين جا رد میشيم.
💫گفتم: اصلاً نمی خواد بيايی، تا همين جا دستت درد نكنه من بقيه اش را خودم ميرم.
💫گفت: بشين سر جات، من فرمانده شما رو می خوام ببينم. بعد هم حركت كرد.
💫با خودم گفتم: چه طور می خواد از اين همه آب رد بشه! تو دلم خنديدم و گفتم: چه حالی ميده گير كنه يه خورده حالش گرفته بشه!
💫اما ابراهيم يک الله اكبر بلند و يک بسم الله گفت بعد با دنده يک از آنجا رد شد!
💫به طرف مقابل كه رسيديم گفت: ما هنوز قدرت الله اكبر را نمی دانيم، اگه بدانيم خيلی از مشكلات حل می شود.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
💫گردان برای عمليات جديد آمادگی لازم را به دست آورد. چند روز بعد موقع حركت به سمت سومار شد.
💫من رفتم اول سه راهی ايستادم! ابراهيم گفته بود قبل از غروب آفتاب پيش شما می آيم. من هم منتظرش بودم. گردان ما حركت کرد. من مرتب به انتهای جاده خاكی نگاه می كردم.
💫تا اينكه چهره زيبای ابراهيم از دور نمايان شد. هميشه با شلوار كردی و بدون اسلحه می آمد اما اين دفعه برخلاف هميشه با لباس پلنگی و پيشانی بند و اسلحه كلش آمد.
💫رفتم جلو و گفتم: آقا ابراهيم اسلحه دست گرفتی!؟
💫خنديد و گفت: اطاعت از فرماندهی واجبه. من هم چون فرمانده دستور داده اين طوری آمدم.
💫بعد گفتم: آقا ابراهيم اجازه ميدی من هم با شما بيام؟
💫گفت: نه، شما با بچه های خودتان حركت كن. من دنبال شما هستم. همديگر را می بينيم.
💫چند كيلومتر راه رفتيم. در تاريكی شب به مواضع دشمن رسيديم.
💫من آرپی جی زن بودم. برای همين به همراه فرمانده گردان تقريبا جلوتر از بقيه راه بودم. حالت بدی بود. اصلاً آرامش نداشتم!
💫سكوت عجيبی در منطقه حاكم بود.
ما از داخل يک شيار باريک با شيب كم به سمت نوک تپه حركت كرديم. در بالای تپه سنگرهای عراقی كاملاً مشخص بود. من وظيفه داشتم به محض رسيدن، آنها را بزنم. يک لحظه به اطراف نگاه كردم. در دامنه تپه در هر دو طرف سنگرهايی به سمت نوک تپه كشيده شده بود.
💫عراقی ها كاملاً می دانستند ما از اين شيار عبور می كنيم! آب دهانم را فرو دادم، طوری راه می رفتم كه هيچ صدايی بلند نشود. بقيه هم مثل من بودند. نفس در سينه ها حبس شده بود!
💫هنوز به نوک تپه نرسيده بوديم که يكدفعه منوری شليک شد. بالای سر ما روشن شد! بعد هم از سه طرف آتش و گلوله روی ما ريختند. همه چسبيده بوديم به زمين. درست در تيررس دشمن بوديم. هر لحظه نارنجک، يا گلوله ای به سمت ما می آمد. صدای ناله بچه های مجروح بلند شد..
💫درآن تاريكی هيچ كاری نمی توانستيم انجام دهيم. دوست داشتم زمين باز می شد و مرا در خودش مخفی می كرد. مرگ را به چشم خودم می ديدم.
💫در همين حال شخصی سينه خيز جلو می آمد و پای مرا گرفت! سرم را كمی از روی زمين بلند كردم و به عقب نگاه كردم. باورم نمی شد. چهره ای كه می ديدم، صورت نورانی ابراهيم بود.
💫يكدفعه گفت: تويی؟!
💫بعد آر پی جی را از من گرفت و جلو رفت. بعد با فرياد الله اكبر آر پی جی را شليک کرد. سنگر مقابل كه بيشترين تيراندازي را می كرد منهدم شد.
💫ابراهيم از جا بلند شد و فرياد زد: شيعه های اميرالمؤمنين بلند شيد، دست مولا پشت سر ماست.
💫بچه ها همه روحيه گرفتند. من هم داد زدم الله اكبر، بقيه هم از جا بلند شدند. همه شليک ميكردند.
💫تقريبا همه عراقی ها فرار كردند. چند لحظه بعد ديدم ابراهيم نوک تپه ايستاده!
👇👇👇#ادامه
👇👇👇#ادامه
💫كار تصرف تپه مهم عراقی ها خيلی سريع انجام شد. تعدادی از نيروهای دشمن اسير شدند. بقيه بچه ها به حركت خودشان ادامه دادند.
💫من هم با فرمانده جلو رفتيم. در بين راه به من گفت: بی خود نيست كه همه دوست دارند در عمليات با ابراهيم باشند. عجب شجاعتی داره!
💫نیمه های شب دوباره ابراهيم را ديدم گفت: عنايت مولا رو ديدی؟! فقط يه الله اكبر احتياج بود تا دشمن فرار كنه!
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
💫عمليات در محور ما تمام شد. بچه های همه گردان ها به عقب برگشتند. اما بعضی از گردان ها، مجروحين و شهدای خودشان را جا گذاشتند!
💫ابراهيم وقتی با فرمانده يكی از آن گردان ها صحبت می كرد، داد ميزد! خيلی عصبانی بود. تا حالا عصبانيت او را نديده بودم.
💫می گفت: شما كه می خواستيد برگرديد، نيرو و امكانات هم داشتيد، چرا به فكر بچه های گردانتان نبوديد!؟ چرا مجروح ها رو جا گذاشتيد؟؟
💫با مسئول محور كه از رفقايش بود هماهنگ كرد. به همراه جواد افراسيابي و چند نفر از رفقا به عمق مواضع دشمن نفوذ كردند.
💫آنها تعدادی از مجروحين و شهدای به جا مانده را طی چند شب به عقب انتقال دادند.
💫دشمن به واسطه حساسيت منطقه نتوانسته بود پاكسازی لازم را انجام دهد.
💫ابراهيم و جواد توانستند تا شب21 آذر ماه 61 حدود هجده مجروح و نه نفر از شهدا را از منطقه نفوذ دشمن خارج كنند.
💫حتی پيكر يک شهيد را درست از فاصله ده متری سنگر عراقی ها با شگردی خاص به عقب منتقل كردند!
💫ابراهيم بعد از اين عمليات كمی كسالت پيدا كرد. با هم به تهران آمديم
💫چند هفته ای تهران بود. او فعاليت های مذهبی و فرهنگی را ادامه داد.
#پایان
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#سلام_امام_زمانم
خورشید من تویی و بی حضور تو
صبحم بخیر نمیشود ای آفتاب من
گر چهره را برون نکنی از نقاب خود
صبحی دمیده نگردد به خواب من
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🏴
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
🍃❤️🍃
بوی صبـــح میدهید☺️
و گنجشک ها
از طراوت شمـا
پرواز می کنند ،🕊
حسودی ام می شود🍃
به دل هایے❤️ که
هر صبـــح
بدرقه تان مےکنند 🌹. . .
#سلام_برشهدا ✋
#صبحتون_شهدایی 💕
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
💠 روایت یک خواب
📌ارسالی از مخاطبین-سلام بر ابراهیم
🌷در خواب دیدم، مزار شهید روحالله نور سبزی روشن است. فضای نورانی و آرامش بخشی داشت. یک #قرآن زیبا هم روی مزارش بود.
🌷گاهی نگاه میکردم به قرآن زیبا و گاه به عکس شهید روی مزار.
سر که چرخاندم دیدم شهید #رسول(شهید خلیلی) و #روحالله(شهید قربانی) و #نوید(شهید صفری) کنار هم ایستادند. با خودم گفتم چه جالب این شهدا با هم هستند.
🌷قرآن را برداشتم. باز که کردم. سفید رنگ و واضح نوشته شده بود:
#تقوا #تقوا #تقوا
صفحه بعد هم همین بود.
صفحه قبل را ورق زدم دیدم باز هم نوشته تقوا...
با خودم گفتم این کدوم سوره است که انقدر تقوا داره که از خواب بیدار شدم...
🔻کلام شهید روحالله قربانی:
شهادت خوب است ولی تقوا بهتر، تقوایی که در قلب است و در رفتار بروز کند.
#شهید_روح_الله_قربانی🌷
#شهید_مدافع_حرم
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی