eitaa logo
یاران ابراهیم
158 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
900 ویدیو
12 فایل
پویش مردمی یزد "شهید ابراهیم هادی" لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20 در تلگرام https://t.me/joinchat/AAAAAFW1DKO9yh9tSu07Qg در واتساپ https://chat.whatsapp.com/HDqV1SiVL6WHbg1XeBermX
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ #سلام_امام_زمانم سلام آقای من سلام پدرمهربانم ای فاطمه را شمیم کی می‌آیی جان‌بخش‌تر از نسیم کی می‌آیی یَابنَ الشُّهُبِ الثاقِبَه کی می‌تابی یَابنَ النَّبَإِ العظیم کی می‌آیی 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 #اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج @yarane_ebrahim_yazd #گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح که مۍشود باز کبوتر دلمان پرمیکشد به بام یاد تو اۍشهید به یادمان باش ودعایمان کن 🌸🍃🕊🌸🍃🕊 @yarane_ebrahim_yazd
ابراهيم از دوران کودکی عشق و ارادت خاصی به امام خمينی(ره) داشت. هر چه بزرگ تر می شد اين علاقه نيز بيشتر می شد. تا اينکه در سال های قبل از انقلاب به اوج خود رسيد. در سال 1356 بود. هنوز خبري از درگيری ها و مسائل انقلاب نبود. صبح جمعه از جلسه ای مذهبی در ميدان ژاله (شهدا) به سمت خانه بر می گشتيم. از ميدان دور نشده بوديم که چند نفر از دوستان به ما ملحق شدند. ابراهيم شروع کرد براي ما از امام خمينی(ره) تعريف کردن بعد هم با صدای بلند فرياد زد: درود بر خمينی ما هم به دنبال او ادامه داديم. چند نفر ديگر نيز با ما همراهی کردند. تا نزديک چهارراه شمس شعار داديم و حركت كرديم.دقايقي بعد چندين ماشين پليس به سمت ما آمد.ابراهيم سريع بچه ها را متفرق کرد. در کوچه ها پخش شديم.دو هفته گذشت. از همان جلسه صبح جمعه بيرون آمديم.ابراهيم درگوشه ميدان جلوی سينما ايستاد. بعد فرياد زد: درود بر خمينی و ما ادامه داديم. جمعيت که از جلسه خارج می شد همراه ما تکرار می کرد.صحنه جالبی ايجاد شده بود. دقايقي بعد، قبل از اينکه مأمورها برسند ابراهيم جمعيت را متفرق کرد.بعد با هم سوار تاکسی شديم و به سمت ميدان خراسان حرکت کرديم. دو تا چهار راه جلوتر يکدفعه متوجه شدم جلوی ماشين ها را می گيرند مسافران را تک تک بررسی می کنند. چندين ماشين ساواک و حدود 10مأمور در اطراف خيابان ايستاده بودند. چهره مأموری که داخل ماشين ها را نگاه می کرد آشنا بود. او در ميدان همراه مردم بود! به ابراهيم اشاره کردم. متوجه ماجرا شد. قبل از اينکه به تاکسی ما برسند در را باز کرد و سريع به سمت پياده رو دويد. مأمور وسط خيابان يكدفعه سرش را بالا گرفت. ابراهيم را ديد و فرياد زد: خودشه خودشه، بگيرش.. مأمورها دنبال ابراهيم دويدند. ابراهيم رفت داخل کوچه، آنها هم به دنبالش بودند. حواس مأمورها که حسابی پرت شد کرايه را دادم. از ماشين خارج شدم. به آن سوي خيابان رفتم و راهم رو ادامه دادم. ظهر بود که آمدم خانه. از ابراهيم خبری نداشتم. تا شب هم هيچ خبری از ابراهيم نبود. به چند نفر از رفقا هم زنگ زدم. آنها هم خبری نداشتند. خيلی نگران بودم. ساعت حدود يازده شب بود. داخل حياط نشسته بودم. يکدفعه صدائی از توی کوچه شنيدم. دويدم دم در، با تعجب ديدم ابراهيم با همان چهره و لبخند هميشگی پشت در ايستاده. من هم پريدم تو بغلش. خيلی خوشحال بودم. نمی دانستم خوشحالی ام را چطور ابراز کنم. گفتم: داش ابرام چطوری؟ نفس عميقی کشيد و گفت: خدا رو شکر، ميبينی که سالم و سر حال در خدمتيم. گفتم: شام خوردي؟گفت: نه، مهم نيست. سريع رفتم توی خانه، سفره نان و مقداری از غذای شام را برايش آوردم. رفتيم داخل ميدان غياثی (شهيد سعيدی) بعد از خوردن چند لقمه گفت: بدن قوی همين جاها به درد ميخوره. خدا كمك كرد. با اينکه آنها چند نفر بودند اما از دستشون فرار کردم. آن شب خيلی صحبت کرديم. از انقلاب، از امام و.. بعد هم قرار گذاشتيم شب ها با هم برويم مسجد لرزاده پای صحبت حاج آقا چاووشی. شب بود که با ابراهيم و سه نفر از رفقا رفتيم مسجد لرزاده. حاج آقا چاووشی خيلی نترس بود. حرف هایی روی منبر ميزد که خيلی ها جرأت گفتنش را نداشتند. حديث امام موسی کاظم(ع) که می فرمايد: مردی از قم مردم را به حق فرا می خواند. گروهی استوار چون پاره های آهن پيرامون او جمع می شوند. خيلی برای مردم عجيب بود. صحبت های انقلابی ايشان همينطور ادامه داشت. ناگهان از سمت درب مسجد سر و صدايی شنيدم. برگشتم عقب، ديدم نيروهای ساواک با چوب و چماق ريختند جلوی درب مسجد و همه را می زنند. جمعيت برای خروج از مسجد هجوم آورد.مأمورها، هر کسی را که رد می شد با ضربات محکم باتوم می زدند. آنها حتی به زن و بچه ها رحم نمی کردند. ابراهيم خيلی عصبانی شده بود. دويد به سمت در، با چند نفر از مأمورها درگير شد. نامردها چند نفری ابراهيم را می زدند.توی اين فاصله راه باز شد. خيلی از زن و بچه ها از مسجد خارج شدند.ابراهيم با شجاعت با آنها درگير شده بود. يکدفعه چند نفراز مأمورها را زد و بعد هم فرار کرد. ما هم به دنبال او از مسجد دور شديم.بعدها فهميديم که در آن شب حاج آقا را گرفتند. چندين نفر هم شهيد و مجروح شدند.ضرباتی که آن شب به کمر ابراهيم خورده بود، کمردرد شديدی برای او ايجاد کرد که تا پايان عمر همراهش بود. حتي در کشتی گرفتن او تأثير بسياري داشت. با شروع حوادث سال57 همه ذهن و فکر ابراهيم به مسئله انقلاب و امام معطوف بود. پخش نوارها، اعلاميه ها.. او خيلی شجاعانه کار خود را انجام می داد.اواسط شهريور ماه بسياری از بچه ها را با خودش به تپه های قيطريه برد و در نماز عيد فطر شهيد مفتح شرکت کرد.بعد از نماز اعلام شد که راهپيمائی روز جمعه به سمت ميدان ژاله برگزار خواهد شد. @yarane_ebrahim_yazd
16_ایام انقلاب.mp3
2.17M
📚ڪتاب صوتی زندگی نامه و خاطرات شهید 6⃣1⃣ ایام انقلاب🌹 @yarane_ebrahim_yazd
⭕️ توی خط مقدم کارها گره خورده بود خیلی از بچه ها پرپر شده بودند خیلی مجروح شده بودند. حاج حسین خرازی بی قرار بود ، اما به رو نمی آورد ، خیلی ها داشتند باور میکردند اینجا آخرشه ، یه وضعی شده بود عجیب، توی این گیر و دار حاجی اومد بیسم چی را صدا زد حاجی گفت : هر جور شده با بی سیم محمدرضا تورجی زاده را پیدا کن (شهید تورجی زاده فرمانده گردان یازهرا “س” ) مداح با  اخلاص و از بچه های دلاور و شجاع لشکر بود خلاصه تورجی زاده را پیدا کردند ، حاجی بیسم را گرفت با حالت بغض و گریه از پشت بیسیم گفت : تورجی زاده چند خط روضه حضرت زهرا برامون بخون تورجی زاده فقط یک بیت زمزمه کرد  که دیدم حاجی بیتاب شد در بین آن دیوار و در       زهرا صدا می زد پدر دنبال حیدر می دوید      از پهلویش خون میچکید زهرای من زهرای من       زهرای من زهرای من خدا میدونه نفهمیدیم چی شد وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر میگویند الله اکبر  الله اکبر ، خط را گرفته بودند ، عراقی ها را تارو مار کرده بودند ، با توسل به حضرت زهرا(س) گره کار باز شده بود  ؟ @yarane_ebrahim_yazd
ظـُہور اتفـاٖق‌مےافتد ولے‌مہـم‌ایـن‌اسـت‌ڪہ‌مـآ ڪجاي‌ایـن‌ظهـور‌بـاشیـم❗️:) شہید‌احمدي‌روشڹ @yarane_ebrahim_yazd
📝گفت🔻 سرت رو بنداز پایین زندگیتو بکن به هیچ چیز و هیچ کس هم فکر نکن، ما بی طرفیم، کار به کسی نداریم... به ما چه فلانی دزدی میکنه! فلانی رشوه گرفت.. فلانی درد و مشکل داره! 📝گفتم🔻 را خوانده ای... دو دسته جمله دارد یا یا ؛ جامعه هم دو دسته دارد... مورد سلام اهل بیت(ع) و مورد لعنشان، عاقبت هم دو دسته میشوند، و ، وسط ندارد. 📝گفت 🔻 حتی ها؟؟؟؟ 📝گفتم🔻 در زیارت جوابت هست... ( و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله) امام صادق(ع) آن بی طرف ها را هم لعن کرده... البته زیاد هم بی طرف نبودند... هر که در لشکر (ع) نباشد در محفل شراب باشد یا نماز... یزیدی است. گفت🔻 زمانه عوض شده ، فرق کرده... گفتم🔻 باز زیارت عاشورا جوابت را داده، (و اخر تابع له علی ذلک) تا اخرالزمان هر کسی مثل این ها باشد لعن شده.. قرار نیست که فامیلیش یزیدی باشد. گفت🔻 با این حساب کل یوم عاشورا یعنی چه؟ گفتم🔻 یعنی حسین زمان و شمر امروزت را بشناسی. در هیئتی که بوی استکبار ستیزی، نباشد ابن زیاد هم در آن هیئت سینه میزند. گفت🔻 حسین زمان که در است؟ گفتم🔻 اگر میخواهیم کوفی نباشیم باید بدانیم تا حسین نیامده، ولی امر است. 👈ببین چقدر گوش به فرمان هستی...👉 @yarane_ebrahim_yazd
تو اوج درگیری وعملیات بودیم.شرایط خیلی سخت وروحیه نیروهای ما خراب بود. از همه طرف به سمت ما شلیک می شد.دشمن حلقه محاصره را کامل کرد. در این شرایط ابراهیم بر روی بلندی رفتو با صدای بلند فریاد زد:الله اکبر...اشهد ان لا اله الا الله وقتی اذان ونام خدا به گوش ما خورد چنان آرامش پیدا کردیم که گویی هیچ خبری نیست! دشمن هم با نوای ملکوتی ابراهیم عقب نشینی کرد.وقتی ابراهیم پایین آمد،یکی از رفقا بهش گفت:خیلی عالی بود.با صدای شما آرامش پیدا کردیم.ابراهیم یاد آور شد که:من نبودم این یاد خدا بود که آرامش ایجاد کرد: ألا بذکر الله تطمئن القلوب آگاه باشید که تنها با یاد خدا دلها آرام ومطمئن می گردد.رعد/28 کتاب خدای خوب @yarane_ebrahim_yazd
وقتی میبینی رفیقت ناراحته، حالش خوش نیست، دلش گرفته بیخیال نباش .. تو رفاقت کم نمیزاشت @yarane_ebrahim_yazd
💔 💞 لا تَحزَن اِنَّ اللهَ مَعَنا اندوه به خود راه مده ، خداباماست... سپاسم نثارتو که خستگی هایم را آرامشی... ۴۰ ...
بیا بیا گل زهرا عزاے مادر توست صفاے فاطمیہ از صفاے مادر توست بیا ڪه با تن خونین ، هنوز منتظر است ڪه انتقام تو تنها دواے #مادر توست #یامنتقم آجرک الله یا صاحب الزمان 🏴 #اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم #اللهّمَ‌عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج #صبحتون_شهدایی @yarane_ebrahim_yazd #گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
ای شـــهید آدم‌هاے دیڪَر را نمی‌دانم در مـن اما... اولین حسی ڪه هر روز صبـح بیدار می‌شود دوست داشتن تـوست .. @yarane_ebrahim_yazd #گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم1 قسمت هفده ۱۷ شهریور🌹 🗣امیر منجر @yarane_ebrahim_yazd #گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
👇👇👇 💫صبح روز هفدهم بود. رفتم دنبال ابراهيم. با موتور به همان جلسه مذهبی رفتيم اطراف ميدان ژاله (شهدا). 💫جلسه تمام شد. سر و صدای زيادی از بيرون می آمد. 💫نيمه های شب حكومت نظامی اعلام شده بود. بسياری از مردم هيچ خبری نداشتند. 💫سربازان و مأموران زيادی در اطراف ميدان مستقر بودند. جمعيت زيادی هم به سمت ميدان در حركت بود. 💫مأمورها با بلندگو اعلام می كردند كه متفرق شويد. 💫ابراهيم سريع از جلسه خارج شد. بلافاصله برگشت و گفت: امير، بيا ببين چه خبره؟! 💫آمدم بيرون. تا چشم کار می کرد از همه طرف جمعيت به سمت ميدان می آمد. 💫شعارها از درود بر خمينی به سمت شاه رفته بود. فرياد مرگ بر شاه طنين انداز شده بود. 💫جمعيت به سمت ميدان هجوم می آورد. بعضی ها می گفتند: ساواکی ها از چهار طرف ميدان را محاصره کرده اند. 💫لحظات بعد اتفاقی افتاد که کمتر کسی باور می کرد! از همه طرف صدای تيراندازی می آمد. حتی از هليکوپتری که در آسمان بود و دورتر از ميدان قرار داشت. 💫سريع رفتم و موتور را آوردم. از يک کوچه راه خروجی پيدا کردم. ماموری در آنجا نبود. 💫ابراهيم سريع يکی از مجروح ها را آورد. با هم رفتيم سمت بيمارستان سوم شعبان و سريع برگشتيم. 💫تا نزديک ظهر حدود هشت بار رفتيم بيمارستان. مجروح ها را می رسانديم و بر می گشتيم. تقريباً تمام بدن ابراهيم غرق خون شده بود. 💫يکی از مجروحين نزديک پمپ بنزين افتاده بود. مأمورها از دور نگاه می کردند. هيچکس جرأت برداشتن مجروح را نداشت. 💫ابراهيم می خواست به سمت مجروح حرکت کند. جلويش را گرفتم. گفتم: آنها مجروح رو تله کرده اند. اگه حركت كنی با تير می زنند. 💫ابراهيم نگاهی به من کرد و گفت: اگه برادر خودت بود، همين رو می گفتی!؟ 💫نمی دانستم چه بگويم فقط گفتم: خيلی مواظب باش. 💫صدای تيراندازی کمتر شده بود. مأمورها کم عقب تر رفته بودند. 💫ابراهيم خيلی سريع به حالت سينه خيز رفت داخل خيابان، خوابيد کنار مجروح، بعد هم دست مجروح را گرفت و آن جوان را انداخت روی کمرش. بعد هم به حالت سينه خيز برگشت. ابراهيم شجاعت عجيبی از خودش نشان داد. 💫بعد هم آن مجروح را به همراه يک نفر ديگر سوار موتور من کرد و حرکت کردم. 💫در راه برگشت، مأمورها کوچه را بستند. حکومت نظامی شديدتر شد. من هم ابراهيم را گم کردم! هر طوری بود برگشتم به خانه. 💫عصر رفتم منزل ابراهيم. مادرش نگران بود. هيچكس خبری از او نداشت. خيلی ناراحت بوديم. 💫آخر شب خبر دادند ابراهيم برگشته. خيلی خوشحال شدم. با آن بدن قوی توانسته بود از دست مأمورها فرار کند. 💫روز بعد رفتيم بهشت زهرا (س) در مراسم تشييع و تدفين شهدا کمک کرديم. 💫بعد از هفدهم شهريور هر شب خانه يکی از بچه ها جلسه داشتيم. 💫برای هماهنگی در برنامه ها مدتی محل تشکيل جلسه پشت بام خانه ابراهيم بود. مدتی منزل مهدی و.. 💫در اين جلسات از همه چيز خصوصاً مسائل اعتقادی و مسائل سياسی روز بحث می شد. تا اينکه خبر آمد حضرت امام به ايران باز می گردند.
17_17شهریور.mp3
1.52M
#کتاب_صوتی 📚ڪتاب صوتی زندگی نامه و خاطرات پهلوان بی مزار شهید #ابراهیم_هادی 7⃣1⃣ ۱۷ شهریور
🔶 #امام_خامنه ای: 🔸آنچه که مهـم است حفظ راه شهـداست یعنی پاسداری از خون شهدا. این وظیفه اول ماست. در قبال شهدا همه هم موظّفیم نه این که بعضی وظیفه دارند و بعضی نه. دشمنان می خواهندیادشهدااحیانشود.. @yarane_ebrahim_yazd #گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
⚘﷽⚘ 💌 #ڪــلام‌شهـــید #از_جنس_ابراهیم_هادی_باشیم😔 ابراهیـم‌ همیشہ‌ میگفـت : تا وقتے ڪہ زمانِ‌ ازدواجتون نرسیـده دنبالِ #ارتباطِ_ڪلامی با #جنس_مخالف نرید ؛ چون آهسته آهسته خودتون رو بہ #نابودے میڪشونید ! .... فضا، فضای مجازی است ، ولی نامحرم، نامحرم واقعی است ! برایش تک‌تک حرفها و شکلکها حقیقی است. روی قلبش اثر میگذارد... @yarane_ebrahim_yazd #گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
گفٺ‌خوش‌بهـ‌‌حالٺ‌‌ڪهـ‌اینقدر دنبال‌ڪنندهـ‌دارے! گفٺم‌امام‌زمان‌هم‌هسٺ؟! گفٺ‌چےبگم‌والا. گفٺم‌‌شایدامام‌‌زمان(عج)درآن ڪانالِ‌یاهرجاےدیگردونفرهـ‌اے باشدڪهـ‌نویسندهـ‌‌‌اش‌براےخدا مےنویسدحٺےاگرخوانندهـ‌اے نداشٺهـ‌‌باشد! - درگیرارقام‌نباشیم @yarane_ebrahim_yazd
براے شهیــد شدن هنــر لازم است هنر بہ خـدا رسیدن هنر ڪشتن نَفــس هنر تَهـذیب تا هنــرمند نشــویم شهیـــد نمےشـــویم خدایا شهیدم ڪن @yarane_ebrahim_yazd
#اینا_سربازای_بدون_مرز_ما_هستن که از دشمن گلوله میخورن، از #ضدانقلاب_فحش، از دولت متلک اما دلسرد نمیشن و هرجا کمکی از دستشون بیاد انجام میدن هیچ منتی هم سر کسی ندارن #سیستان_بلوچستان @yarane_ebrahim_yazd #گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
⚘﷽⚘ ... 🌷 حِکایت عاشِقانه آنانی ست که دانِستَند دُنیا جای ماندَن نیست؛ بایَد پَرواز کرد...! @yarane_ebrahim_yazd