فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
…|گفـــــتم: از عشـــــق نـــــشانے
…|بــہ مـــــن خستـــــہ بگـــــو ؟!
…|گفتـــــ جـــــز عشـــــق حسیـــــن(ع)
…|هـــــر چـــــہ ببینـــــے بَدَلیستـــــــــ ..!✨
↜🕊 #کربلا
❤️#شب_جمعه
╔━━━━━━━━━━╗
ↂ↳@ghoran_va_etrat◄▣
╚━━━━━━━━━━╝
17.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•┈••✾🍃🍂🍃✾••┈•
سخنان شیرین🍬و پُرمغز زیبای #شهیدمحمدبیطرفان
❃▒▒▒▒▒▒❃
🌹🕊#شهیدانہ
╔━━━━━━━━━━╗
ↂ↳@ghoran_va_etrat◄▣
╚━━━━━━━━━━╝
‼️ نماز استيجاری
🔷س 5486: کسی که برای قرائت قرآن يا يک سال نماز برای میت #اجیر شده، میتواند در این کار از دیگری هم کمک بگیرد؟
✅ج: اگر ضمن #قرارداد، شرط شده یا با توجه به قرائن معلوم باشد که مقصود اجیر کننده این بوده که خودِ اجیر انجام دهد، نمی تواند بدون اجازه اجیر کننده، از دیگری کمک بگیرد؛ در غیر این صورت می تواند تمام کار را به همان قیمت یا با قیمت بیشتر به دیگری واگذار کند یا مقداری از کار را خودش انجام دهد و باقیمانده آن را با قیمتی توافقی یا رایگان به دیگری بسپارد.
#احکام_نماز_استیجاری #احکام_اجیر
❁✰▒▒▒#احڪـام▒▒▒✰❁
╔━━━━━━━━━━╗
ↂ↳@ghoran_va_etrat◄▣
╚━━━━━━━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊✿✿🌸❀❀🌸✿✿🕊
شوخے #حاجقاسم با یڪے از دوستانش😍
.
۰—•⫷#شهیدانہ⫸•—۰
╔━━━━━━━━━━╗
ↂ↳@ghoran_va_etrat◄▣
╚━━━━━━━━━━╝
⊰❖⊱┈┈┅┅✾✿✾┅─┈┈⊰❖⊱
✨#شهیدی ڪه در عالم رؤیا امامزمان«عجلاللهتعالےفرجہ» به او فرمود: از تو راضےام...
💠
#ولاتحسبنالذینقـــتلوافےسبیلاللهامواتابلاحیـاءعندربــــــــهمیرزقون
🌀
★#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
✦ ✰ #شهیـــدانہ ✰ ✦
╔━━━━━━━━━━╗
ↂ↳@ghoran_va_etrat◄▣
╚━━━━━━━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🔸🍃
✨با یڪ شب تمنا مگه میشه ظهور رو جلو انداخت؟
🎙#استاد_پناهیان
╔━━━━━━━━━━╗
ↂ↳@ghoran_va_etrat◄▣
╚━━━━━━━━━━╝
39.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۩❃۩❃❃❃❃۩❃۩
🔸نمازشـب
هرڪس به هرجایی رسیده، از بیداری و عبادت شبانه رسیدهـ....
🎤#استاد_رفیعے
☆✎✎ #معرفتـے ✎✎☆
╔━━━━━━━━━━╗
ↂ↳@ghoran_va_etrat◄▣
╚━━━━━━━━━━╝
🌺🍃
🖌خاطرهای از سردار #شهید آقامحمـودڪاوه
✨وقتی مانند این فرمانده خاڪی شدیم ، افلاڪی میشویم
🌹#اللهمصلعلےمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
🌟بااین #ستارهها میشود راه را پیدا ڪرد
★⫷#شهیــــدانه⫸★
╔━━━━━━━━━━╗
ↂ↳@ghoran_va_etrat◄▣
╚━━━━━━━━━━╝
❗️ به ڪی رأی بدهیم؟
🔰هرموقع در مناطق جنگی راه رو گم ڪردید ، نگاه ڪنید آتش دشمن ڪدام سمت را میڪوبد ، همان جبهه خــــودی است.#حاجهمـت❤️
✍خولستید رأی بدید نگـــــــاه ڪنید دشمن ڪی رو داره میڪوبه ، به همون رأی بدید👌
❀#بصیرتـے✿
╔━━━━━━━━━━╗
ↂ↳@ghoran_va_etrat◄▣
╚━━━━━━━━━━╝
✨﷽✨
#یادی از شهداء
✨ ماجرای رزمندگانی که با توسل به #حضرت_زهرا(س) از دست کوسه نجات پیدا کردند‼️
💠 من بودم و شهید امیر فرهادیانفرد و شهید عباس رضایی. یک چیزی خورد به تنهام، به خودم اومدم. قد یه کُنده بزرگ نخل بود. فکر کردم تنه درخته، هیچی نگفتم، دُم بالاییش توی تاریکی از آب بیرون زده بود. گفتم همه چیز تمام شد».
آروم گفتم: «امیر، کوسه!»
گفت: هیس!... دارم میبینمش...
دیدم داره ذکر میخونه. من هم شروع کردم. همینطور داشت حرکت میکرد. اگه کوچکترین صدایی در میاومد با تیر عراقیها سوراخ سوراخ میشدیم و اگه کاری نمیکردیم با دندونهای کوسه تیکه تیکه میشدیم.
✳ کوسه به ما پشت کرد و مقداری دور شد. خوشحال شدم. گفتم حتما گرسنه نیست.
آروم گفتم: امیر...
گفت: هیس!...
شروع کرد به ذکر گفتن. کوسه دوباره به ما رو کرد، برگشت و نزدیک و نزدیکتر شد. امیر ذکر میگفت؛ من هم همینطور. نزدیکتر شد. با خودم گفتم لعنتی! یا شروع کن، یا برو، انگار گرسنه نیستی...
کوسه شروع کرد دورمون چرخید. میگفتن کوسه قبل از حمله، دو دور، دور شکارش میچرخه، بعد حمله میکنه و دیگه تمومه.
دور اول دورمون زده بود. من اشهدم رو خونده بودم. چه سرعتی داشت. دور دوم رو که زد، با همهچیز و همهکس خداحافظی کردم: خانوادهام، بر و بچههای شناسایی، غواصها و...
نزدیک نزدیک که رسید، صدای امیر آروم بلند شد، صداش هیچوقت یادم نمیره:
🌷- یا مادر، یا فاطمه زهرا(س)، خودت کمکمون کن...
کوسه داشت همینطور نزدیک و نزدیکتر میشد. دیگه با ما فاصلهای نداشت. گفتم دست به اسلحه یا نارنجک ببرم. به خودم گفتم شاید یه نفرمون رو کوسه بزنه، دو نفر دیگه رو عراقیا بکشن. منصرف شدم.
کوسه از کنارمون رد شد. اون طرفتر ایستاد. صدای امیر یک بار دیگه به گوشم رسید:
- یا مادر...
کوسه از ما دور شد و رفت. امیر توی آب گریهاش گرفت.
✴ باورمون نمیشد که هنوز زنده هستیم. پاش به خاک که رسید، عجیب عوض شده بود. اینقدر منقلب شده بود که انگار یه نفر دیگهاس.
بیشتر وقتها غیبش میزد. پیداش که میکردن یه پناهی پیدا کرده بود، چشماش خیس بود و قرآن زیپی کوچیکش دستش بود. این اتفاق هفت شب قبل از عملیات والفجر هشت افتاده بود. توی این مدت اگه امیر اسم حضرت فاطمه زهرا(س) رو میشنید، گریه امونش نمیداد.
راوی: احمد شیخ حسینی
📚منبع: کتاب آسمان زیر آب
⇧🌹⇧#شهیدانه⇧🌹⇧
╔━━━━━━━━━━╗
ↂ↳@ghoran_va_etrat◄▣
╚━━━━━━━━━━╝