ـ ـ ـ ــــــــــــــــــــ⊰🟢⊱ــــــــــــــــــــ ـ ـ ـ
🔻دغدغهی جالب و تأملبرانگیز یڪ رزمنـده در آستانهی شہادت
📝 میگفتند استاد دانشگاست و فلسفه درس میداده. ترڪش پایش رو قطع کرده و خونریزی شدیدی داشت. ڪسے هم نمیتوانست ڪاری انجام بده. با همون حالش بهم گفت: « این بیسڪویتها ڪه توی صبحگاه میدادند... » باخودم فڪر ڪردم بیسڪویت میخواد چیڪار توی این وضعیت؟ ادامه داد: « من یڪبار یڪیش رو بردم برا دخترم، اشڪال نداره؟ » پرسیدم: مگه سهمیه خودت نبوده؟ جواب داد: « اره!!! » گفتم انشاءالله که اشڪال نداره...
انگار ڪه منتظر همین جواب من بود...
ـ ـ ـ ــــــــــــــــــــ⊰🟢⊱ــــــــــــــــــــ ـ ـ ـ
─┅•❲#شهیـدانه❳•┅─
╔━━━━━━━━━━╗
ↂ↳@ghoran_va_etrat◄▣
╚━━━━━━━━━━╝
ـ ـ ـ ـــــــــــــــــــــــ⊰🌺⊱ـــــــــــــــــــــــ ـ ـ ـ
🔸 آیتاللهبهجت«رضواناللهتعالےعلیہ»:
🔹ببینید مابین این دهان شما تا گوش شما ڪمتر از یڪ وجـب فاصله است...!
و اما بدانید ڪه این حرفهایی که از دهانهای شما خارج میشود، قبل از آنڪه به گوش خودتان برسد به گوش امامزمان«عجلاللهتعالےفرجہ» رسیده است.
🔺 پس خوب از این زبانتان مواظبت ڪنید
ـ ـ ـ ــــــــــــــــــــــ⊰🌺⊱ــــــــــــــــــــــ ـ ـ ـ
🌤#امام_زمان «عجلاللهتعالےفرجہ»
╔━━━━━━━━━━╗
ↂ↳@ghoran_va_etrat◄▣
╚━━━━━━━━━━╝
11.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┅───┅⊰⊰🍃⊱⊱┅───┅
🎥 | دوربین مخفی دردناک در مورد امامزمان«عجلاللهتعالےفرجہ»
┅───┅⊰⊰🍃⊱⊱┅───┅
🌤#امام_زمان «عجلاللهتعالےفرجہ»
╔━━━━━━━━━━╗
ↂ↳@ghoran_va_etrat◄▣
╚━━━━━━━━━━╝
─┅┈┈┈┈┈•❲🌺❳•┈┈┈┈┈┅─
🔻پیامبر«صلےاللهعلیهوآلهوسلم» و یڪدخترڪش
✍ قیسبنعاصم خدمت پیامبر«صلےاللهعلیہوآلہ»رسیدوگفت:یا رسولالله،من همه دخترانم رازنده به گورکردهام وبرهیچ کدام شفقتی نکردم،مگر یک تن ازآنها و آن وقتی بودکه همسرم حامله شد.من به مسافرت رفتم چون برگشتم،وضع حمل کرده بود.گفت بچه مرده بدنیاآمد.سالهاگذشت،روزی دختری رشید با موهای بلند به منزلمان آمد و سراغ مادرش را گرفت. به همسرم گفتم: این دختر کیست؟ اشک چشمانش را گرفت و گفت: به تو دروغ گفته بودم؛ این همان دختر توست که وقتی در سفر بودی زادم و از ترس اینکه اورا بکشی، به خواهرانم سپردم تااز دید تو پنهان باشد و بزرگ شود. وقتی همسرم سکوتم را دید، مطمئن شد که من دختر را نخواهم کشت. روزی باخیال راحت من را با او تنها گذاشت و از خانه بیرون شد، من دست دختر را گرفته، بیرون شهر به کندن گودالی مشغول شدم.اوعمل مرا میدید و مرتب میپرسید: پدرجان! این گودال که میکنی برای چیست؟ گودال که آماده شد، او را داخل آن انداختم. درحالی که خاک برصورتش میریختم میگفت: پدرجان چرا چنین میکنی؟ من را داخل این گودال تنها میگذاری و به نزد مادرم برمیگردی؟ و من اورا زیر خروارها خاک دفن کردم و به خانه برگشتم.
پیامبر«صلےاللهعلیہوآلہ» درحالیکه قطرات اشک، چشمان مبارکش راگرفته بود،فرمود:این نهایت سنگدلی است؛وای بر تو بدان کسی که در دنیا به دیگران رحم نکند ، در آخرت به او رحم نخواهند کرد.اولین خطاب پیامبر«صلےاللهعلیہوآله»به چنین جانیانی، بسیار سخت و تکان دهنده بود:....
─┅┈┈┈┈┈•❲🌺❳•┈┈┈┈┈┅─
↶【#معرفتـے】↷
╔━━━━━━━━━━╗
ↂ↳@ghoran_va_etrat◄▣
╚━━━━━━━━━━╝
ـ ـ ـ ــــــــــــــــــ⊰🟢⊱ــــــــــــــــــ ـ ـ ـ
🌷خاطرهای از شهیدسیّدجوادموسوی
🦋خسته از سر کار برگشته بودیم که سیدجواد گفت: بابا! دیگه کار ساختمون تموم شده، اگه اجازه بدین میخوام برگردم جبهه. گفتم: پسرم! تو به اندازه خودت خدمت کردی، بذار اونایی برن جبهه که نرفتن. سیدجواد ساکت شد.
وقت اذان جانمازم رو باز کردم تا نماز بخونم، اما پسرم اومد جانمازم رو جمع کرد و گفت: این همه بینماز هست، اجازه بدین کمی هم بینمازها نماز بخونن. دیگه حرفی برا گفتن نداشتم.
سیدجواد خیلی زیبا و سنجیده جواب اون حرفم رو داد.
ـ ـ ـ ــــــــــــــــــ⊰🟢⊱ــــــــــــــــــ ـ ـ ـ
『 #شهیدانه 』
╔━━━━━━━━━━╗
ↂ↳@ghoran_va_etrat◄▣
╚━━━━━━━━━━╝
┅────┅⊰⊰🏵⊱⊱┅────┅
🟢⃟ ⃟⃟ ⃟❁ دراه امیرالمؤمنین«علیهالسلام» از ناموسش گذشت
🔻عَمْرِبنحِمَقخزاعی یکی از بهترین یاران امیرالمؤمنین«علیهالسلام» بود. امامعلی«علیهالسلام» درباره عمروبنحمق گفته بود، ای کاش من ۵۰نفر مثل تورو داشتم. زمان خلافت معاویه زمانی که هفتادهزار منبر در جهان اسلام امیرالمؤمنین رو دشنام میدادن، عمرو میرفت برای امیرالمؤمنین تبلیغ میکرد. معاویه گفت بگیریدش بکشیدش. عمرو رفت مخفی شد. معاویه دستور داد آمنهبنتشرید زنِ عمرو رو دستگیر کنن تا عمرو خودش رو معرفی کنه.
عمرو فهمید، به گوش زنش رسوند که میخوام خودمو معرفی کنم. زنش گفت نه این کارو نکن. من طاقت میارم. به تبلیغت برای امیرالمؤمنین ادامه بده، زنش رو زندانی کردن، مجبورش کردن از امیرالمؤمنین اعلام بیزاری کنه، ولی نکرد. عمروبنحمق تو داهات کورهها میرفت تبلیغ امیرالمؤمنین رو میکرد. و زنش کماکان تو زندان بود. دوسال بعد عمروبنحمق رو گرفتن، کشتن. اولین سری که در اسلام به نیزه رفت، درسال ۵۰هجری سر عمربنحمق بود، سر رو بردن تو زندان انداختن جلوی زنش. زنش انتظار چنین چیزی رو نداشت. میخواستن مقاومتش رو بشکونن، تسلیمش کنن، خُردش کنن. زنش تا سر رو دید، در آغوش گرفت و گفت تن و جانم فدای سری که در راه امیرالمؤمنین خاکآلوده و خستهست، آب ندارم سرت رو بشورم، با گریه میشورمت.
📚اعیانالشیعه،ج۲،ص۹۵
┅────┅⊰⊰🏵⊱⊱┅────┅
↶【#معرفتـے】↷
╔━━━━━━━━━━╗
ↂ↳@ghoran_va_etrat◄▣
╚━━━━━━━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⸙𑁍⸙𑁍⸙𑁍⸙𑁍⸙𑁍⸙𑁍⸙𑁍⸙
•⊰🌺ألسَّـلامُعَلَیْڪَیـٰابَقِیَّةَاللهِفِےٖأرضِہ
•⊰🌺ألسَّلامُعَلَیْڪَحٖینَتَحْمَدُوَتَسْتَغْفِر
•⊰🌺ألسَّلامُعَلَیْڪَبِجَوٰامِعِالسَّلام
💚⃟ ⃟❁ #امام_زمان «عجلاللهتعالےفرجہ»
19.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
─┅┈┈┈┈┈•❲🌺❳•┈┈┈┈┈┅─
⸙ من غموعشقِحسین باشیر ازمادر گرفتم
⸙ روز اول کآمدم دستـور تا آخر گرفتم
⸙ بر مشام جان زدم یک قطره از عِطر حسین
⸙ سبقت از عود و گلاب و نافع و عنبر گرفت
─┅┈┈┈┈┈•❲🌺❳•┈┈┈┈┈┅─
【#شب_جمعه】
╔━━━━━━━━━━╗
ↂ↳@ghoran_va_etrat◄▣
╚━━━━━━━━━━╝
7.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
𑁍🌻
•⊰🌺خبر آمد خبری در راه است
•⊰🌺سرخوش آن دل که از آن آگاه است
•⊰🌺شاید این جمعه بیاید شاید
•⊰🌺پرده از چهره گشاید شاید
─══════════════─
🌤#امام_زمان «عجلاللهتعالےفرجہ»
╔━━━━━━━━━━╗
ↂ↳@ghoran_va_etrat◄▣
╚━━━━━━━━━━╝
17.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
─═════•⊰🌺⊱•═════─
🔶 آرامـش، گمشده بشر
🎤 استاد قرائتی
─═════•⊰🌺⊱•═════─
【#معرفتـے】
╔━━━━━━━━━━╗
ↂ↳@ghoran_va_etrat◄▣
╚━━━━━━━━━━╝
─┅┈┈┈┈•❲🌺❳•┈┈┈┈┅─
🔸 اماممهدی«عجلاللهتعالےفرجہ» :
🔹 سجده شكر از لازم ترين و واجب ترين مستحبات است .
سَجدة الشُكر مٍن ألزم السُنَنِ و أوجَبها .
📚بحارالأنوار ، ج53 ، ص161
─┅┈┈┈┈•❲🌺❳•┈┈┈┈┅─
🔸 امام مهدی«عجلاللهتعالےفرجہ» :
🔹 هر گاه خداوند به ما اجازه دهد كه سخن بگوييم ، حق ظاهر خواهد شد و باطل سست و ضعيف شده و از ميان شما خواهد رفت .
إذا أذن الله لنا في القول ظهر الحق و اضمحل الباطل و انحسر عنكم .
📚بحارالأنوار ، ج25 ، ص183
─┅┈┈┈┈•❲🌺❳•┈┈┈┈┅─
🌤#امام_زمان «عجلاللهتعالےفرجہ»
╔━━━━━━━━━━╗
ↂ↳@ghoran_va_etrat◄▣
╚━━━━━━━━━━╝
─┅┈┈┈•❲🌸❳•┈┈┈┅─
🔸⃟ ⃟❁ آیتاللهمیرزاجوادتبریزی«رحمةاللهعلیہ»
✍ از زبان فرزند ایشان:
محبتشان به اهلبیت«علیهماالسـلام» بسیـار زیاد بود. روزی نبود که نام اهلبیت«علیهماالسـلام» را نیاورند و بغض نڪرده و گریه نڪنند،
دو دستمال هم داشتند که با آنها اشڪشان برای اهلبیت«علیهماالسلام» را پاڪ میکردند و به من هم میگفتند که زمان مرگم همراه من این دو دستمال را نیز دفن کن. موقع دفنشان وقتی کفن را برداشتیم دو دستمال هم بین آندو بود و فهمیدیم خودشان قبل بیمارستان آندو دستمال را کنار کفن گذاشتهاند.
─┅┈┈┈•❲🌸❳•┈┈┈┅─
『 #عارفانه 』
╔━━━━━━━━━━╗
ↂ↳@ghoran_va_etrat◄▣
╚━━━━━━━━━━╝