السلام علیک یا قتیل العبرات
التماس دعا و آرزوی صحت و سلامتی برای همه عزیزان.
خانواده احمدی کد ۱۱۰
این سه سالگی اوست که در ویرانهای کنار کاخ سبز🌻🌻🌻🌻🌴🌴
به اهتزاز درآمده و مکر خاندان ابوسفیان را به زانو درآورده است🌻🌻🌻🌴
یا رقیه خاتون مددیی 🌺🌺
مهلا ناطقی کد۳۱
گرچه سه سال بیشتر ندارد، اما صدسال شکایت از این اندک سال دارد
سه سال بیشتر ندارد، اما صدای گریه اش خواب آسوده یک شهر را برهم می زند..
السلام علیک یا رقیه(س)
😔😔😔
فاطمه قاسمی کد ۱۴
منتظر:
#حسادت
#سخن_چینی
#رضایت_پدرومادر
#حضرت_موسی_ع
🔵 وقتی حضرت موسی (ع) به سوی پروردگارش شتافت، مردی را در سایه عرش دید.
✅ پس بر بلندی جایگاه او رشک برد و با خود گفت: این مرد در پیشگاه خداوند محترم است.
💠 از خدا خواست که از اسم او به موسی (ع) خبر دهد؛
🔷 ولی خداوند از اسم او خبر نداد و فرمود: [ای موسی!] سه کار از کارهای او را برایت می گویم:
1⃣👈 او به آن چه خدا از بخشش خود داده حسد نورزیده،
2⃣👈 پدر و مادرش را از خود ناراضی نساخته
3⃣👈 و سخن چینی نکرده است.
📚 راه روشن، ج۵، ص۲۴۹.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
📖 حسد ناخشنودی از موفقیت کسی و زوال نعمت او را تمنا کردن است.
(1⃣رسائل الشهید الثانی (ق) ص۳۰۴
2⃣جواهر الکلام ج۴۱، ص۵۲)
رهاشیرکوند کد۱۱
بند رکاب حسرت پای تو را کشید
تا راهی میانه ی دشت بلا شدی
دانه به دانه موی عمویت سفید شد
وقتی زمین فتادی و وقتی که خم شدی
السلام علیک یا قاسم ابن الحسن
😔😔😔
امیرعلی قاسمی کد ۸
سلام التماس دعا برای شفای همه بیماران.ماهم دعا کنید.🤲السلام علیک یا ابا عبدالله. التماس دعا ی خیلی زیاد با تشکر.
آمدم ای شاه سلامت کنم اصفهانی.mp3
4.5M
🔸🔹🔶ساعت عاشقی 🔶🔹🔸
اللهم صل علی علی بن موسی الرضا..
•
°
یہروزفرماندهگردانمونبہبهانه دادنپتو
همہبچهارو جمع كردو باصداےبلند
گفت:«كےخستہاست؟»
گفتیم:«دشمن✌️🏼»
صدا زد:«كےناراضیہ؟»
بلند گفتیم:«دشمن✌️🏼»
دوبارهباصداےبلند صدا زد:«كےسردشہ؟»
ماهمبا صداےبلندترگفتیم:«دشمن✌️🏼»
بعدشفرماندمون گفت:
«خوب دمتون گرم✋🏼😂،
حالا كہسردتوننیست
مےخواستمبگمڪہ
پتوبه گردان مانرسیده!😌😂»
#طنزجبهه🌱
علیرضا عباسی کد۹🌷🌷🌷
#گروه_روایتگران_جوان_آقا_پسرها
#روایت_شهدا 🍃
💠حق الناس
●رضا همرزم ، علی اکبر در سوریه بود.
میگه اکبر علاقه شدیدی به خوردن قهوه داشت ، و کلا جزء عادتاش بود که مرتب میخورد.چند روزی گیر عملیات پاکسازی بودیم ، و گه گداری هم تکفیری ها باهامون درگیر میشدن و تو این مدت علی اکبر بدون قهوه مونده بود.
●در حین پاکسازی به خونه ای رسیدیم ، که همه وسایل سرو چای و قهوه آماده بود و صاحب خونه وقت نکرده بود جمع کنه.با خوشحالی صدا زدم اکبر بدو بیا اینجا ببین خدا برات جور کرده ، هوا هم خیلی سرد بود.
●وقتی اومد داخل اتاق ، داشتم یه پتو در می آوردم بندازم رو خودم که شهید با یه حالت خاصی گفت؛آقا رضا ، پتوهای مردم رو دست نزن شاید راضی نباشن ، قهوه شونم بزار ان شاءالله خودشون برمیگردن و کنار هم نوش جون میکنن.من که از شدت سرما داشتم به خودم میلرزیدم مات و مبهوت نگاهش میکردم فقط.من و شما چقدر حق الناس رو رعایت میکنیم؟
#شهید_اکبر_شیرعلی🌷
علیرضا عباسی کد۹🌷🌷🌷
#گروه_روایتگران_جوان_آقا_پسرها