eitaa logo
یار مهربان
323 دنبال‌کننده
615 عکس
56 ویدیو
0 فایل
اینجا جاییه برای محکم کردن دوستی هامون با کتاب‌ و چشیدن طعم شیرین کتاب خوندن با دوستان😍 همچنین بخشی از دست نوشته های من و پوریا‌ رو میتونید ببینید😉 معرفی کتاب داریم و دوره های کتابخوانی برگزار میکنیم😌 پونه @Pooneh_rsz پوریا @pooriyarostamzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
آرمان ما مرگ ندارد؛ فقط زمان، آن را از دوش گروهی خسته جان بر می‌دارد و بر دوش گروهی تازه نفس می‌گذارد. از رمان @yaremehrabanema
دعوت نامه دختر کلاس اولی من برای همه ی شما😍🇮🇷 ❤️ @yaremehrabanema
آدم ها تو جهانِ خودشون زندگی میکنن. در ذهن اونها همیشه جهان های خوب تری وجود داره که ازش محروم هستن و برای همین همیشه نقص های جهانی که توش هستن رو میبینن و این نقص ها گاهی براشون خیلی بزرگ جلوه میکنه! آدم ها توی جهان خودشون زندگی میکنن و حسرت جهان های دیگه ای رو میخورن و البته بعضی از جهان ها رو هم هیچ وقت نمیشناسن! مثلا من ده ساله که از کنار یک بیمارستان مخصوص اطفال رد میشم! گاهی چند روز در هفته... و بعضی روزها دوبار! اما هرگز به جهانِ مادر و پدرهای تو اون بیمارستان فکر نکرده بودم و ذره ای به شناخت جهانشون نزدیک نبودم! برای من اون بیمارستان فقط همون ساختمانی بود ک از بیرون می دیدم و از عمق غصه و خستگی جسمی و روحی و نگرانی مادر و پدری ک بچه شون تو بیمارستان بستریه هیچی نمیدونستم! و از این طرف در جهان من دخترکی بود که نفسم به نفسش بند بود و پی در پی مریض میشد و این مریضی ها منو خسته و کم صبر کرده بود! و این اواخر، شکایت داشتم! گله داشتم! زیااااد! خیلی زیاد! تا اینکه یک روز پام ب بیمارستان باز شد! و فقط برای دو شبانه روز اونجا بودم! و جالبه که از اون شب اولی که تو بیمارستان موندیم انگار در وجود من چیزی تغییر کرد. تو اون بیمارستان ک باید اوج ناراحتی من می بود، من دیگه شکایتی نکردم و به طرز عجیبی آروم شده بودم ! در حقیقت از چیزی در وجود خودم خجالت کشیدم! خیلی زیاد! خیلی خیلی زیاد!😔 من به همه مادرها و بچه های مریضی که دیدم لبخند زدم و بهشون امید دادم! با بچه های کوچیکِ سِرُم ب دستی که هم سن دخترم بودن و گریه میکردن حرف میزدم تا آرومشون کنم. زمان هایی ک دخترم کاری نداشت به مادرهایی ک بچه های کوچیک یکی دو ساله داشتن کمک میکردم و کمی بچه هاشون رو بغل میکردم ک بتونن فقط دقیقه ای استراحت کنن... و از اون روز جهانم کمی تغییر کرد! از اون روز هروقت از کنار اون بیمارستان رد میشم دیگه اونجا فقط یک ساختمون نیست! من برای تک تک آدم های توی اون بیمارستان دعا میکنم! حتی هر شب در سکوت شب وقتی میخوام برم بخوابم و ب دخترم نگاه میکنم ک در جای خودش خوابیده، ذهنم به سمت بیمارستان پرواز میکنه! به بچه هایی ک اونجا بودن و من دیدمشون... که آیا خوب شدن؟ مرخص شدن؟ به اون بچه ی درگیر بیماری سرطان و به پدری نشسته بر بالین فرزند ک سکوتش مرگبار ترین سکوت دنیا بود! به مادرهای خسته و پر غصه و هراسان! به نیمه شبهای اورژانس و پدرهای مستاصلِ فرزند در آغوش گرفته ک ناخودآگاه منو یاد قصه ی یک پدر و فرزندِ آشنا مینداختن! به مستاصل ترین پدرِ فرزند از دست داده ی تاریخ!😭 حالا تقریبا هر شب من به آدم هایی فکر میکنم که سالها در جهان اون ها زندگی نکرده بودم! و الان هم زندگی نمیکنم و فقط ۲ شب در اون زیست کردم! چند وقت پیش رفیق شفیقی از من پرسید: این روزها و شبهای سختی که درگیر بیماری فرزندت بودی، برات چه درسی و آورده ای داشت؟ نیازی نبود به سوالش فکر کنم تا جوابش رو پیدا کنم! چون همون شب اولی ک چند ساعت رو تو اورژانس گذروندم و انواع بچه های بیمار و پدر و مادرهاشون رو دیدم به خودم گفتم: نگاه کن پونه! خوب نگاه کن و ببین که خدا تو رو کجا آورده!😭 و من در اون دو شب به ناشکری های تمام زندگیم فکر کردم! نه به شکایت ها و کم صبری ها و غصه ها و گریه هایم ! نه! من به تمامِ اون شبهایی فکر کردم ک من و همسر و فرزندم تو خونه مون در کنار هم خوابیدیم و من نگفته بودم: خدایا شکرت...😭 @yaremehrabanema
سلام بنده های خوب خدا❤️ ازتون میخوام لطفا هرکسی پیام منو میبینه یک عدد حمد شفا برای سلامتی مادرهمسرم بخونه.🙏 @yaremehrabanema
فارغ از مدرک تحصیلی، مهندس کسی است که برای همه ی آدم های اطرافش پلی می سازد از انتهای بن بستِ نا امیدی تا بیکرانه ی عشق و امیدواری... مثل تو که با اندیشه هایت، نگاه نو، قلب همیشه رئوفت، خنده ای ک بر لب داری و خنده ای ک با سخاوتمندی بر لب ها مینشانی... قادری ک در اوج نگرانی ها و ناراحتی ها و خستگی هایت برای تک تک آدم های اطرافت پناه باشی و امید! و جهان اطرافت را به جای بهتری تبدیل کنی! به جایی که در آن میشود حتی برای مرگ یک مورچه هم دل سوزاند! و برای پژمردنِ گل لاله اندوهگین شد! جایی که میتوان با یک کتاب و عطرِ قهوه و هوای بارانی ِساعت ۵ صبح و لبخند مادر خوشحال بود! امروز روز مهندس است و من مثلا میخواستم روز مهندس را به تو تبریک بگویم اما نمیدانم چه شد که روز مهندس تبدیل به روز شاعران شد! پوریای من مهندسِ تمام خنده های از ته دلم روزت مبارک.❤️ @yaremehrabanema
45.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم به همه ی دلهای خسته و شکسته و به حدِّ طاقت رسیده ی این روزها: والله سبحانه و تعالی خییییلی کریم😭 💔 @yaremehrabanema
سلام بنده های خوب خدا😍 از راه رسیده و ما داریم کنار هم یک کار خیلی خیلی قشنگ در این ماه عزیز انجام میدیم ک نور و خیر و برکتش تا همیشه جاریه تو زندگی دنیا و آخرتمون ان شاء الله🙏❤️ لطفا تشریف بیارید و توضیحات روی اون گروه رو حتما بخونید و اگر دوست نداشتید میتونید بعدا ترک کنید گروه رو ولی کار خیلی قشنگی داره انجام میشه و توصیه میکنم از دستش ندید☺️ 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3436708964C184820e44e ❤️
چند تا چیز هستن تو دنیا که تا ابد منو یاد تو میندازن! مثلا هروقت به عکس سردار سلیمانی که تو اتاقمه نگاه میکنم، یاد تو میفتم و اینکه تو چقدر سردار رو دوست داشتی! راستی بهت گفته بودم که من بعد از اون روزی که اومدم خونه ات و عکس سردار رو روی دیوار خونه ات دیدم و دلم فشرده شد، تصمیم گرفتم که منم برم و یک تابلو از سردار بخرم و بذارم جلوی چشمم تا همیشه یادم بیفته ک تو این دنیا یک عشق مشترک باهم داشتیم؟ و کلاس شکر گزاری! هروقت کلاس شکرگزاری برگزار میکنم و نوبت به تمرین شکرگزاری برای نعمت دست هامون میرسه، یاد تو میفتم که تو دفتر شکرگزاریت نوشته بودی: خدایا شکرت که با دستهام موهای دخترم رو شونه میکنم! و میدونستی حالا دیگه منم هر وقت موهای دخترم رو شونه میکنم میگم خدایا شکرت؟ و بعد یاد دخترت می افتم و جای خالیِ دستهای تو لای موهاش؟ و ماه شعبان و مفاتیح منو یاد تو میندازه! یاد آخرین نشانه ای ک روی مفاتحیت گذاشته بودی و آخرین دعایی ک از اعمال ماه شعبان خونده بودی! و ساعت ۳ و نیمِ روزهای دوشنبه منو یاد تو میندازه! روز و ساعت قرار هفتگی تلفنی مون! و میدونستی من دیگه بعد از تو هیچ شاگرد حفظ تلفنی رو نپذیرفتم و حاضر نشدم از هیچ کسی تلفنی حفظش رو بپرسم؟ و این روزهای آخر اسفند! آه از این روزهای آخر اسفند! وقتی کم کم همه چیز نوید اومدن بهار رو میده! یکهو وسط همه خنده ها و ذوق کردن هام وایمیستم و برای دقایقی انگار همه چیز در اطرافم متوقف‌ میشه و به تو فکر میکنم! به تو فکر میکنم و درختای پر از شکوفه های بهاری که عاشقشون بودی! تکتم! رفیق! خیلی وقتا یکهو عکست رو تو گالری گوشیم میبینم و همینجور زل میزنم ب عکست و به چشمهای قشنگت نگاه میکنم و بعد ب این فکر میکنم که چقدددر عجیبه! چقدر عجیبه ک ما چند ساله تو این دنیا زندگی میکنیم ولی تو نیستی! چقدر عجیبه که تو دیگه توی هیچ کدوم از دورهمی های رفیقانه مون نیستی! چقدر عجیبه که هروقت که با بچه ها دورهم جمع میشیم یکی مون یادت میکنه و بعدش همه برات فاتحه میفرستیم! چرا هنوزم سخته باور کردنش؟ گاهی قبل از دورهمی ها تو ذهنم خیال میکنم که اگر بودی چطور وارد مهمونی میشدی؟ چطور کنار هم مینشستیم و باهم حرف میزدیم و میخندیدیم؟ گاهی تو خیالم تو فقط یکی از اون دوستایی هستی که اون روز برنامه ات برای اومدن به دورهمی مون جور نشده و پیام دادی که نمیتونی بیای! گاهی به مغزم فشار میارم تا صدات و مدل حرف زدنت رو یادم بیاد و مغزِ لعنتی! انگار کم کم داره فراموشم میشه تُنِ صدات! بعد میرم تو همه پیام رسان ها و صفحه های چت های دو نفره مون و همه گروه های مشترکمون رو میگردم بلکه یک صوت ازت پیدا کنم اما هیچ صوتی نیست! بعد یک‌ روز خیلی اتفاقی وقتی دنبال چیز دیگه ای میگردم یک صوت از تو پیدا میکنم! در حالی که چشمام از تعجب گرد شده بازش میکنم ک ببینم چی گفتی و فکر میکنی تو اون صوت چی گفتی؟ هیچی! هیچی نگفتی! فقط صدای نفس هات میاد ک عمیق و طولانی نفس میکشی! و دنیا یکهو خراب میشه روی سرم! یادم میفته که تو چالش لاغری مون من بهتون تنفس عمیق شکمی رو یاد میدادم و تو این صوت رو فرستاده بودی ک بهم بگی داری تمرینت رو انجام میدی! آره! تو رفیقِ همیشه پایه ی من ک تو همه چالش هایی ک برگزار میکردم همیشه متعهد ترین بودی به تک تک تمرین ها! راستی اینو گفتم ک هروقت یکی میگه یا علی یاد تو میفتم و عشقت به حضرت علی ع و یا علی ای که همیشه آخر همه پیام هات می نوشتی؟ حالا آخرین روز ماه شعبانه و باز اسفند رسیده و من دلم خیلی تنگ شده برات. عکست رو نگاه میکنم و آه میکشم و ب این فکر میکنم که تو دیگه هیچ وقت پیر نمیشی! پی نوشت: لطفا اگر زحمتی نیست صلوات و فاتحه ای هدیه کنید به رفیق نازنینم تکتم که در آخرین روزهای اسفند سال ۱۴۰۰ مطابق با ۷ شعبان ۱۴۴۳ در اوج نشاط و جوانی و شوق زندگی، ناباورانه ما را ترک کرد و به سوی خدا پر کشید! @yaremehrabanema
تکتم عزیز من رفیق نجیب من❤️ @yaremehrabanema
یار مهربان
چند تا چیز هستن تو دنیا که تا ابد منو یاد تو میندازن! مثلا هروقت به عکس سردار سلیمانی که تو اتاقمه ن
بعضی هاتون پیام دادین ک با این متن بغض کردین یا گریه کردین. ببخشید اگر ناراحتتون کردم😔😢 آدما گاهی نیاز دارن ب گفتن و نوشتن این چیزا برای عزیز از دست رفته شون! انگار میخوان فقط ب خودشون ثابت کنن ک اونقدرا هم بی معرفت نیستن و هنوز رفیقشون و عزیزشون رو فراموش نکردن😭 آدما خجالت میکشن از خودشون گاهی وقتی ب این فکر میکنن که چه روزها و شبها و ماه ها که دیگه درگیر خودشون و زندگی شون شدن و عزیز از دست رفته شون کم کم داره به فراموشی سپرده میشه! @yaremehrabanema
یار مهربان
سلام بنده های خوب خدا😍 #ماه_خوب_خدا از راه رسیده و ما داریم کنار هم یک کار خیلی خیلی قشنگ در این ماه
نمیدونین چه خبره تو این گروه😍 بنده های خوب خدا عجیب به استقبال ماه خوبی ها رفتن و دارن از هم سبقت میگیرن☺️ @yaremehrabanema
سلام بنده های خوب خدا. پیام بعدی رو برای کسانی مینویسم که هنوز نیومدن تو گروه بهار بندگی یا اومدن ولی متوجه نشدن که قضیه از چه قراره؟☺️ @yaremehrabanema