سلام و عرض ادب محضر همه عزیزان به ویژه خواهران محترم عضو کانال
عصر جمعتون به خیر
حقیقتش شنیدم خیلی هنرمندین و دست و پنجه دارین🤨🤨
جدی میگم... خبر دارم خیلیاتون خیاطین و از هر انگشتتون یه هنر میباره😏🤪
راسیاتش باید برای خانواده های نیازمندمون و فرزندانشان ، ماسک تهیه کنیم.
اگر بخواهیم بخریم ، هم گرونه ، هم کمیاب شده . از طرفی خودشون قدرت خرید ندارن و ...
سلامتی این خانواده ها هم برای خودشون و هم برای جامعه واجبه...
لذا تصمیم گرفتیم از خواهران خیاطمون بخواهیم دست به کار بشن و هر کسی در حد توانش ماسک بدوزه و در اختیار خیریه مجمع بزارن تا توزیع کنیم.
طرز دوختن هم توو سایتهای اینترنتی هست. پارچه ای با یه لایه فیلتر وسطش...
از دیگران هم کمک بخواین .اقوام،همسایه ها...
عزیزانی هم که مایلند کمک مالی کنند ، بسم الله...
غروب جمعه ای یا علی بگین و همه دست به دست هم بدیم تا شهرمون وضعیت بهتری پیدا کنه و محرم😭😭😭 بتونیم علم عزای امام حسین ع رو بلند کنیم.
اجرتون با مادر امام زمان ، حضرت نرجس خاتون س ...
محمدابراهیمیان اردکانی
@ostad_shojae4_5830302664189020094.mp3
زمان:
حجم:
2.47M
#فایل_صوتي_امام_زمان
زود، دیــــر می شود❗️
صدایی هر روز، تو را می خواند!
صدایِ کسی که راهِ آسمان را میشناسد!
بدون او در هیاهوی زمین، گُم شده ای!
دیر میشود...
او منتظر برگشتن توست...
13.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💻 انیمیشن دیدنی أمیر الزمان
✅ پاسخی به سوالات کودکان و نوجوانان در مورد #امام_زمان(عج)
#تربیت_فرزند
🌈✨
✨
✨ #لذت_آغوش_خدا....
#مدیریت_رنج_ها ۲
"راهبرد لذّت"
🌹همونطور که ما دو نوع #رنج داریم، در کنارشون دو نوع #لذّت هم داریم:
✅ لذّت خوب
⛔️ لذّت بد
💢 لذّت خوب اون لذّتی هست که انسان در دنیا بهش میرسه
و در آخرت هم به خاطرش لذّت خواهد برد.💖🌺
☢️ مثل لذّت رابطۀ مهربانانه با همسر و خانواده و یا مثل لذّت عبادات مختلف،
مخصوصاً زیارت اهل بیت (ع) که برای مؤمن لذّت بخش خواهد بود.😊
❌ لذّت بد اون لذّتی هست که انسان در دنیا میبره
اما هم در دنیا و هم در آخرت چوبش رو خواهد خورد....
⛔️ مثل لذّت سیگار کشیدن و لذّت تنبلی و پرخوری و تمسخر و سایر لذّت های حرام.
🔻ما انسان ها در دنیا بیشتر درگیر انتخاب بین "رنج خوب" و
" لذت بد " هستیم
و برای همین شناخت این دو مورد خیلی میتونه به انتخاب های بهتر ما کمک کنه.
✔️ همیشه سعی کنید توی دنیا تا اونجا که میشه لذّت های خوب رو ببرید ☺️
«اما به هیچ وجه حتّی فکرِ ذره ای از لذّت های بد رو هم نکنید». ❌
*چرا؟
❌ - چون لذّت های بد اولاً «انسان رو حقیر و پست میکنن»
و ثانیاً «امکانِ بردنِ لذّت های خوب و زیبا» رو از شما میگیرن.
🚫در واقع دیگه نمیتونی لذّت های خوب ببری...
⛔️ مثلاً کسی که خدای نکرده سراغ رابطۀ حرام با زنان و دختران مختلف میره،
از همسر خودش زده میشه
و لذّت رابطۀ خوب با همسرش رو از دست خواهد داد...
ادامه دارد....
#خانواده_مهدوی
#تربیت_فرزند
روش صحیح مقابله با نق وغر کودک👇
با بی توجهیِ زبانی و غیر زبانی به غرغرِ کودکتان؛
مشغول انجام کارهایتان شوید!
به گونه ای که انگار اصلاً توجهی به اطراف ندارید.
( خواهرا همین جوری سوت بزنید و رد بشید😜😜)
8.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹سفره ی حضرت زهرا سلام الله علیها در جبهه...
🌹#شهید_سید_مرتضی_آوینی
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_ششم
💠 هول انفجاری که دوباره خانه را زیر و رو کرده بود، گریه را در گلویم خفه کرد و تنها آرزو میکردم این #خمپارهها فرشته مرگم باشند، اما نه!
من به حیدر قول داده بودم هر اتفاقی افتاد مقاوم باشم و نمیدانستم این #مقاومت به عذاب حیدر ختم میشود که حالا مرگ تنها رؤیایم شده بود.
💠 زنعمو با صدای بلند اسمم را تکرار میکرد و مرا در تاریکی نمیدید، عمو با نور موبایلش وارد اتاق شد، خیال میکردند دوباره کابووس دیدهام و نمیدانستند اینبار در بیداری شاهد #شهادت عشقم هستم.
زنعمو شانههایم را در آغوشش گرفته بود تا آرامم کند، عمو دوباره میخواست ما را کنج آشپزخانه جمع کند و جنازه من از روی بستر تکان نمیخورد.
💠 #وحشت همین حمله و تاریکی محض خانه، فرصت خوبی به دلم داده بود تا مقابل چشم همه از داغ حیدرم ذره ذره بسوزم و دم نزنم.
چطور میتوانستم دم بزنم وقتی میدیدم در همین مدت عمو و زنعمو چقدر شکسته شده و امشب دیگر قلب عمو نمیکشید که دستش را روی سینه گرفته و با همان حال میخواست مراقب ما باشد.
💠 حلیه یوسف را در آغوشش محکم گرفته بود تا کمتر بیتابی کند و زهرا وحشتزده پرسید :«برق چرا رفته؟» عمو نور موبایلش را در حیاط انداخت و پس از چند لحظه پاسخ داد :«موتور برق رو زدن.»
شاید #داعشیها خمپارهباران کور میکردند، اما ما حقیقتاً کور شدیم که دیگر نه خبری از برق بود، نه پنکه نه شارژ موبایل.
💠 گرمای هوا بهحدی بود که همین چند دقیقه از کار افتادن پنکه، نفس یوسف را بند آورده و در نور موبایل میدیدم موهایش خیس از عرق به سرش چسبیده و صورت کوچکش گل انداخته است.
البته این گرما، خنکای نیمه شب بود، میدانستم تن لطیفش طاقت گرمای روز تابستان آمرلی را ندارد و میترسیدم از اینکه علیاصغر #کربلای آمرلی، یوسف باشد.
💠 تنها راه پیش پای حلیه، بردن یوسف به خانه همسایهها بود، اما سوخت موتور برق خانهها هم یکی پس از دیگری تمام شد.
تنها چند روز طول کشید تا خانههای #آمرلی تبدیل به کورههایی شوند که بیرحمانه تنمان را کباب میکرد و اگر میخواستیم از خانه خارج شویم، آفتاب داغ تابستان آتشمان میزد.
💠 ماه #رمضان تمام شده و ما همچنان روزه بودیم که غذای چندانی در خانه نبود و هر یک برای دیگری #ایثار میکرد.
اگر عدنان تهدید به زجرکش کردن حیدر کرده بود، داعش هم مردم آمرلی را با تیغ #تشنگی و گرسنگی سر میبرید.
💠 دیگر زنده ماندن مردم تنها وابسته به آذوقه و دارویی بود که هرازگاهی هلیکوپترها در آتش شدید داعش برای شهر میآوردند.
گرمای هوا و شورهآب چاه کار خودش را کرده و یوسف مرتب حالش به هم میخورد، در درمانگاه دارویی پیدا نمیشد و حلیه پا به پای طفلش جان میداد.
💠 موبایلها همه خاموش شده، برقی برای شارژ کردن نبود و من آخرین خبری که از حیدر داشتم همان پیکر #مظلومی بود که روی زمین در خون دست و پا میزد.
همه با آرزوی رسیدن نیروهای مردمی و شکست #محاصره مقاومت میکردند و من از رازی خبر داشتم که آرزویم مرگ در محاصره بود.
💠 چطور میتوانستم #آزادی شهر را ببینم وقتی ناله حیدر را شنیده بودم، چند لحظه زجرکشیدنش را دیده بودم و دیگر از این زندگی سیر بودم.
روزها زخم دلم را پشت پرده #صبر و سکوت پنهان میکردم و فقط منتظر شب بودم تا در تنهایی بستر، بیخبر از حال حیدر خون گریه کنم، اما امشب حتی قسمت نبود با خاطره #عشقم باشم که داعش دوباره با خمپاره بر سرمان خراب شد.
💠 در تاریکی و گرمایی که خانه را به دلگیری قبر کرده بود، گوشمان به غرّش خمپارهها بود و چشممان هر لحظه منتظر نور انفجار که #اذان صبح در آسمان شهر پیچید.
دیگر داعشیها مطمئن شده بودند امشب هم خواب را حراممان کردهاند که دست سر از شهر برداشته و با خیال راحت در لانههایشان خزیدند.
💠 با فروکش کردن حملات، حلیه بلاخره توانست یوسف را بخواباند و گریه یوسف که ساکت شد، بقیه هم خوابشان برد، اما چشمان من خمار خیال حیدر بود و خوابشان نمیبرد.
پشت پنجرههای بدون شیشه، به حیاط و درختانی که از بیآبی مرده بودند، نگاه میکردم و #حسرت حضور حیدر در همین خانه را میخوردم که عباس از در حیاط وارد شد با لباس خاکی و خونی که از سرِ انگشتانش میچکید.
💠 دستش را با چفیهای بسته بود، اما خونش میرفت و رنگ صورتش به سپیدی ماه میزد که کاسه صبر از دست دلم افتاد و پابرهنه از اتاق بیرون دویدم.
دلش نمیخواست کسی او را با این وضعیت ببیند که همانجا پای ایوان روی زمین نشسته بود، از ضعف خونریزی و خستگی سرش را از پشت به دیوار تکیه داده و چشمانش را بسته بود...
#ادامه_دارد
نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌈✨
✨
✨ #لذت_آغوش_خدا....
#مدیریت_رنج_ها ۳
"شاخۀ اصلی دین"
🔹اگه ما بخوایم یه خوشۀ انگور رو به طور کامل با دستمون بگیریم،
بهترین راه، اینه که از شاخۀ اصلی اون بگیریم. 🍇
✅ دین هم یه شاخۀ اصلی داره که همۀ خوبی ها و اعمال دینی حول محور اون قرار دارن.
«این شاخۀ اصلی #مبارزه_با_هوای_نفس هست». 👌🏼
🚸 تا وقتی که این خط اصلی و شاخۀ اصلی دین به خوبی دیده نشه،
آدم سردرگم هست.
و توی حرکت مومنانۀ خودش دچار مشکل میشه.🚯
🔹مثل این هست که خوشۀ انگور رو از کنارش گرفته باشه!
در واقع اصل دینداری و تنهامسیر ما برای رسیدن به سعادت، مبارزه با هوای نفس هست.
مغزِ این مبارزه هم موضوعی هست به نام "#رنج" که در مقدمۀ بحث کمی توضیح دادیم.
⭕️ در مسیر مبارزه با نفس طبیعتاً انسان رنج هایی رو تحمل میکنه
که این رنج ها در دلِ دنیا وجود داره.
👈🏼البته ما باید توجه داشته باشیم که:
«اینطور نیست که خداوند متعال دوست داشته باشه که ما حتماً رنج بکشیم تا رشد کنیم!»
✔️ بلکه خداوند از ما میخواد که «با برخی دوست داشتنی هامون مخالفت کنیم تا رشد کنیم»
🔻 اما خب مسیر این مبارزه طوری طراحی شده که ما مجبوریم که رنج هایی هم بکشیم.☺️
اینجاست که ما باید خودمون رو قوی کنیم👌🏼
تا این رنج ها نتونن ما رو از رشد کافی بی بهره کنن.
#مبارزه_با_نفس