eitaa logo
مجمع عاشقان بقیع اردکان
4هزار دنبال‌کننده
13هزار عکس
3.7هزار ویدیو
36 فایل
مجمع عاشقان بقیع اردکان اردکان ، خیابان مطهری جلسات هفتگی: جمعه شب ها، با سخنرانی سخنرانان توانا و مداحی مداحان اهل بیت از استان وکشور، آموزش مداحی ارتباط با مدیران کانال @Maa1356 @h_ebrahimian
مشاهده در ایتا
دانلود
نماهنگ برای مادرم.mp3
3.34M
چه اسم قشنگی چه اسم شریفی مادر پر از عشقه چه حس لطیفی چقدر خوبه مادرت توی خونه راه بره تو هم دورش بگردی ببوسی دستاشو لبخند بزنه انگار که بهشتو تجربه کردی 👌عالی 🎙 #️⃣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کبوتر مادر از سرما یخ زده ولی بچه اش رو زیر پرهای خودش گرم نگه داشته تا زنده بمونه مادر یعنی عشق❤️تقدیم به مادرهای گروه🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 پیشاپیش تولدبی بی دوعالم حضرت فاطمه زهراس وروزمادرتبریک عرض میکنیم
😁 میدونین هر دختری که ازدواج میکنه اولین کسی که از دستش‌راحت میشه کیه؟ . . . ” ” ازبس میگیرن 😜😜😜 😅🌾📖 😁 یکی از اساتید تعریف میکرد که یه روز یکی از شاگرداش بهش زنگ میزنه که فورا استاد واسش یه بگیره استاد هم میگیره وبهش میگه : بسیار خوبه معطلش نکن و سریع انجام بده. چند روز بعد شاگرد اومد پیش استاد وگفت میدونید رو برا چی گرفتم؟ استاد : نه شاگرد : تو اتوبوس نشسته بودم دیدم نفر جلوییم ، پشت گردنش خیلی صافه وباب زدنه هوس کردم یه پس گردنی بزنمش دلم میگفت بزن . عقلم میگفت نزن هیکلش از تو بزرگتره میزنه داغونت میکنه خلاصه زنگ زدم و گرفتم وشما گفتین فورا انجام بده منم معطل نکردم وشلپ زدم پس کله طرف😅 انتظار داشتم بلند شه دعوا راه بندازه اما یه نگاهی به من انداخت وگفت استغفرالله😯 تعجب کردم گفتم : ببخشید چرا استغفار؟🤔 گفت : دخترم یه پسر بیکار رو دوست داره و من با اون مخالفت کردم ولی پسر همکارم که وضعیت مالی خوبی دارن به خواستگاریش اومده و میخوام مجبورش کنم که زن پسر همکارم بشه و الان توی دلم داشتم به میگفتم خدایا اگه این تصمیمم اشتباهه یه پس گردنی بهم بزن که بفهمم تا این درخواستو کردم تو از پشت سر محکم به من زدی😅 🌷🌹🌷🌷🌷🌷🌹🌷🌷 📄 گرفتن و همچنین طالع بینی از خرافات است و واقعیت ندارد. ❌ ✅ اما که از روشهایی است برای پی بردن به امور پنهان واقعیت دارد.☺️ اما مهم اینست که به چه روش و توسط چه کسی این کار انجام شود . اگر درست انجام شود جواب میدهد ولی اگر شخص مطمئنی نباشد ضررش بیشتر از آنست🌷🌸 🌷🌹🌷🌷🌷🌷🌷 ودرآمد از راه آن سؤال📝 : الف: آیا برای خود ما یادیگران اشکال دارد؟ ب : آیامیتوانیم شرعا برای گرفتن به دیگران مراجعه کنیم؟ ج : آیا درآمد، ازاین راه است؟ جواب📚: شرعااعتباری ندارد؛ وکسب درآمد از این طریق جایز نیست. https://eitaa.com/yasegharibardakan
قسمت ۲۲ شاهرخ نيروهاي دشمن هر از چند گاهي به داخل مواضع ما پيش روي مي کردند. ما هم تا آنجا که توان داشتيم با آن ها مقابله مي کرديم. در يکي از شب هاي آبان ماه، نيروهاي دشمن با تمام قوا آماده ي حمله شدند. سيد هر چقدر تلاش کرد که از ارتش سلاح سنگين دريافت کند نتوانست. همه مطمئن بودند که صبح فردا، دشمن حمله ي وسيعي را آغاز مي کند. نيروهاي ما آماده باش کامل بودند، اما دشمن با تمام قوا آمده بود. شب بود. همه در اين فکر بودند که چه بايد کرد. ناگهان سيد گفت: هر چي بشکه ي خالي تو پالايشگاه داريم، بياريد توي خط. مي خواهيم يك كار سامورايي انجام بديم! با تعجب گفتم: بشكه؟! گفت: معطل نكن. سريع برو! نيمه هاي شب تعداد زيادي بشکه در بين سنگرهاي نزديک به دشمن توزيع شد. اما هيچ کس نمي دانست چرا! ما بايد جلوي دشمن را مي گرفتيم. براي اين كار بايد خاكريز مي زديم. ساعتي بعد حسين لودرچي با لودر موجود در مقر به خط آمد و مشغول زدن خاكريز شد.بچه ها هم با وسايل مختلف مرتب به بشکه ها مي کوبيدند. اين صداها باعث شد كه صداي لودر به گوش دشمن نرسد. هر کس هم از دور صداها را مي شنيد يقين مي کرد که اين ها صداي شليک است! دشمن فكر كرده بود ما قصد حمله داريم. همزمان با اين کار، بچه ها چند گلوله خمپاره و آرپي جي هم شليک کردند. چند نفر از بچه هاي گروه شاهرخ، فانوس روشن را به زير شكم الاغ بستند و به سمت دشمن حرکت دادند! با اين کار دشمن تصور مي کرد که نيروهاي ما در حال پيش روي هستند. هرچند سيد مجتبي از اين کار ناراحت شد و گفت: نبايد حيوانات را اذيت کرد. اما در نهايت ناباوري صبح فردا خاكريز بزرگي از كنار جاده تا ميدان تير كشيده شده بود. دشمن گيج شده بود. آن ها نمي دانستند كه اين خاكريز كي زده شده. تمام سنگرهايي كه دشمن براي حمله آماده كرده بود خالي شده بود. شاهرخ با نيروهايش براي پاکسازي حرکت کردند. دشمن مهمات زيادي را بر جاي گذاشته بود. من به همراه شاهرخ و دو نفر ديگر به سمت سنگرهاي دشمن رفتيم. جاده اي خاكي در مقابل ما بود. بايد از عرض آن عبور مي كرديم. آرام و در سكوت كامل به جاده نزديک شديم. جاده از سطح زمين بلندتر بود. يک دفعه ديدم در داخل سنگر آن سوي جاده يک افسر ديده بان عراقي به همراه يک سرباز نشسته اند.افسر عراقي با دوربين، سمت چپ خود را نگاه مي کرد. آن ها متوجه حضور ما نبودند. ما روبه روي آن ها در اين طرف جاده بوديم. شاهرخ به يک باره کارد خود را برداشت! از جا بلند شد. بعد هم با آن چهره ي خشن و با تمام قدرت فرياد زد: تكون نخور!! و به سمت سنگر ديده باني دويد. از فرياد او من هم ترسيدم. ولي بلافاصله به دنبال شاهرخ رفتم. وارد سنگر دشمن شدم. با تعجب ديدم که افسر ديده بان روي زمين افتاده و غش کرده! سرباز عراقي هم دستانش را بالا گرفته و از ترس مي لرزيد. بالاي سر ديده بان رفتم. افسري حدود چهل سال بود. نبض او نمي زد. سکته کرده و در دم مرده بود! دستان سرباز را بستم. ساعتي بعد ديگر بچه هاي گروه رسيدند. اسير را تحويل داديم. با بقيه ي بچه ها براي ادامه ي پاکسازي حرکت کرديم. ظهر، در کنار جاده بوديم که با وانت ناهار را آوردند. يک قابلمه ي بزرگ برنج بود. قاشق و بشقاب نداشتيم. آب براي شستن دستمان هم نبود. با همان وضعيت ناهار خورديم و برگشتيم! ادامه دارد... ‌‌‌ ــ ـ ــــــــ ــ ◇ ــ ــــــــ ـ ــ
72.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توزیع ۲۶۰ عدد پیتزا در شب یلدا برای کودکان تحت پوشش خیریه مجمع به مبلغ حدود ۲۶ میلیون تومان توسط یک خیر😊🌹 واقعا خدا قوت به همه عزیزان واحد توزیع خیریه مجمع اجرتون با حضرت زهرا س خیرین عزیز https://eitaa.com/yasegharibardakan
خیرات مادران آسمانی توسط خانواده های ایشان و توزیع بین نیازمندان در خیریه مجمع در روز مادر https://eitaa.com/yasegharibardakan