eitaa logo
یاسین عصر
1.9هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
63 فایل
تنها کانال رسمی موسسه پژوهشی یاسین عصر 🌼محمدی دیگر در راه است...
مشاهده در ایتا
دانلود
⚘🌸 آیت الله العظمی بهجت قدس سره : آیا می شود ما با خدا نباشیم ، و در عین حال خداوند در امور داخلی و خارجی جزئی و کلی یار ما باشد ؟! 🔸️ پس هیچ چاره ای در گرفتاری های دنیوی و اخروی ، داخلی و خارجی نیست جز به وسیله خدائی بودن و با خدا بودن و با خدائی ها معیت داشتن و از آنها تبعیت کردن. 🔸️ ما اگر از انبیا و اوصیا (ع) دور شدیم ، گرگ های داخل و خارج ، بلافاصله ما را می خورند. 🔸️ اگر ما خدا ترس باشیم ، کسانی که اصلاً ما را نمی شناسند که ما چه کسی و چه کاره هستیم ، از ما می ترسند. هراس دارند کاری بکنند که ما بر آنها غضبناک شویم. زیرا اگر ما با خدا باشیم ، دیگر غضب ما غضب خداست. به سوی محبوب ص ۶٢ ▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️ 🔰با ما همراه باشید👇 لینک در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9 در سروش👇 https://sapp.ir/yasinasr
🌐 حسین راغفر ( اقتصاددان) : دولت خودش قیمت دلار را به ۱۹ هزار تومان برد ، حالا هم خودش به ۱۱ هزار تومان رسانده است / قیمت دلار در نیمه دوم امسال به کانال ۱۰ هزار تومان می رسد. عضو هیات علمی دانشگاه الزهرا : 🔺️ خود دولت قیمت دلار را تا ۱۹ هزار تومان بالا برد و اکنون تشخيص داده که قیمت دلار را در کانال ۱۱ هزار تومان نگه دارد. اين موضوع هم علت اقتصادی ندارد و بايد ریشه های آن را در مسائل سیاسی جست و جو کرد. 🔺️ یک تلاش هایی مشاهده می شود که نرخ ارز کاهش پیدا کند. به ويژه احتمال اینکه تا برگزاری انتخابات مجلس این نرخ سیر نزولی به خود بگیرد بالاست. 🔺️ شاید بتوان بازگشت به کانال ۱۰ هزار تومان را برای بهای دلار در نيمه دوم سال جاری پیش بینی کرد و این رقم چندان دور از ذهن نيست. 🔰با ما همراه باشید👇 لینک در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9 در سروش👇 https://sapp.ir/yasinasr
🌐 #پوستر ‌ 📌حب الحسین یجمعنا #کانال_رسمی_موسسه_پژوهشی_یاسین_عصر 🔰با ما همراه باشید👇 لینک در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9 در سروش👇 https://sapp.ir/yasinasr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید | یادآوری یک خاطره از سی و یک سال پیش مجمع عمومی سازمان ملل متحد #کانال_رسمی_موسسه_پژوهشی_یاسین_عصر 🔰با ما همراه باشید👇 لینک در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9 در سروش👇 https://sapp.ir/yasinasr
🎥 ویدئوی 👇👇👇 📌 همه اتهامات برادر رئیس جمهور در یک‌نگاه تا دقایقی دیگر در بارگذاری خواهد شد... دوستان خود را به کانال تون دعوت کنید 👇👇👇 🔰با ما همراه باشید👇 لینک در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9 در سروش👇 https://sapp.ir/yasinasr
6.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ببینید | همه اتهامات برادر رئیس‌جمهور در یک نگاه #کانال_رسمی_موسسه_پژوهشی_یاسین_عصر 🔰با ما همراه باشید👇 لینک در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9 در سروش👇 https://sapp.ir/yasinasr
بعد از تماس با مهدیس روی صندلی داخل بالکن نشستم و داشتم به مشکلات زندگیم فکر میکردم که با صدای گوشی کاریم به خودم اومدم. نگاه به شماره کردم دیدم عاصف عبدالزهرا هست. جواب دادم: +جانم عاصف. _آقا عاکف سلام. +سلام. میشنوم. بگو. _نمیاید سوار پراید سفید بشیم و بریم یه دوری بزنیم؟ منظورش این بود امشب نمیای خونه امن.. گفتم: +نه. حواست به همه چیز باشه. چندساعت دیگه اول وقت اداری میام سمتتون. جواب استعلام چی شد؟ _اجازه بدید همدیگرو دیدیم صحبت کنیم. +آره یا نه. _آره. درسته. حرف شما درست بود. اما موارد دیگه ای هم هست که باید بدونید. +باشه. صبح میام سمتتون. _حاجی؟ +جانم. _چرا گرفته ای.. انگار ناراحتی. صدات یه جوریه ! +چیزی نیست. خسته ام. کاری نداری؟ _نه یاعلی. قطع کردم، همینطور که نشسته بودم و به شهر نگاه میکردم، دیگه نفهمیدم چطور خوابم برد.. حدود ساعت 3 و نیم صبح باصدای یه بوق مهیب از جام پریدم. صدای بوق یه کامیون بود. وقتی بیدار شدم دیدم تموم بدنم بخاطر نداشتن پتو و بادهای سردی که بهم خورد درد میکنه. به زور بلند شدم، برگشتم رفتم توی اتاق خواب خوابیدم. کمی خوابیدم تا اینکه با آلارم گوشیم برای نماز بیدار شدم و دیگه نخوابیدم. نمازم و خوندم صبحونه و داروهای همسرم و بهش دادم، تا اینکه ساعت حدود 6 و نیم صبح بود که مهدیس به بهانه کلاس داشتن از خونه جیم شد اومد پیش خواهرش. چون نباید پدر و مادرش میفهمیدند. برای همین میگم جیم شد.. وقتی اومد رنگ و روی فاطمه رو دید هنگ کرد. من دیگه خونه نموندم. رفتم سمت 4412. وقتی وارد خونه امن شدم ، سعی کردم ناراحت نباشم. به عاصف که طبقه اول پیش بچه ها بود گفتم: «بیا بریم بالا.. یه کار فوری باهات دارم.» رفتیم بالا، سنسنور و زد رفتیم داخل اتاق.. نشستم روی مبل... عاصف پشتم ایستاد و خم شد صورتش و آورد دم گوشم، گفت: _چرا انقدر گرفته ای؟ چیزی شده انقدر دمقی؟ +حوصله ندارم... لطفا سوال نپرس! _باشه. +جواب استعلام و بهم بده ببینم چیکار کردی ! رفت نامه جواب استعلام و گرفت آورد گفت: _اینم استعلام. برگه استعلام و نگاه کردم دیدم به به، چقدر پر و پیمون هم هست. به عاصف گفتم: +خب توضیح بده ببینم ! _عرضم به حضورتون که نسترن توسلی، اصالتش ایرانی و متولد اراک هست، اما با خانوادش بخاطر وضعیت شغلی پدرش در سال 67 که اون موقع نسترن خردسال بوده میرن سمت بحرین.. به دلیل ارتباط پدرش با تجار عرب مدتی ساکن بحرین میشن.. پدر نسترن یعنی آقای عبدالله توسلی کسی بوده که در بین برخی تجار حاشیه خلیج فارس که وصل به دستگاه سلطنتی بحرین بودند، نفوذ و ارتباط گسترده ای داشته. +مادرش چی؟ چیکارس؟ زنده هست یا مرده؟ _مادرش ایرانیه وَ خانه دار ! الان هم زنده هست. +خب داشتی از پدرش میگفتی ! _نسترن در دهه هفتاد به همراه خانوادش از بحرین میرم عربستان و ساکن اون کشور میشن. +کجا؟ _سمت مناطق شیعه نشین قطیف. اما بعد از چندسال مجددا مهاجرت میکنند به یک کشور دیگه. اما اینبار مقصد کشور عربی نبوده، بلکه انگلیس بوده! +قصه جالب شد. _چون گفتی ماموری از طرف من پیگیری کنی، با اجازه شما و هماهنگی های لازم با حاج هادی دیشب با دو تا از بچه های برون مرزی واحد ضدجاسوسی خودمون جلسه گذاشتم وَ سیر تا پیاز حضورش در انگلیس و مشخص کردیم. +خب تعریف کن ببینم چیه. _عرضم به حضورتون که خانوم نسترن توسلی در دهه هفتاد یعنی اواخر 79 به عضویت موسسه ای در انگلیس درمیاد به اسم « ولوم WLUML». +عجب!! اونجا چیکار میکرد؟ _اون موسسه دفتر مرکزیش در لندن هست که در پوشش وَ قالب اقدامات بشر دوستانه و گرفتن حق زنان، کارهای دیگه ای انجام میده. بعضی اقدامات نظیر تربیت نیرو برای براندازی ، اقدامات ضد امنیتی، وَ همچنین جاسوسی در ایران رو به طور نامحسوس انجام میده. البته اینم بگم هدف اصلیشون دین زدایی از زنان جامعه مسلمان بخصوص ایران هست که تموم اقداماتشون در پوشش های مختلف هست که نهایتا روی اهداف ضدامنیتی و جاسوسی متمرکز شدند. +خب. ادامه بده. _خانوم هما هودفر از موسسین و از اعضای هیات مدیره موسسه ولوم هست که طی سال های اخیر در ایران به جرم جاسوسی توسط تیمی از همکاران ما تحت رصد و کنترل اطلاعاتی قرار میگیره وَ وقتی که محرز میشه جاسوس هست دستگیر میشه و بعد از مدتی که تخلیه اطلاعاتی میشه، بخاطر وخامت حالش وَ به دلیل اینکه که خونش نیفته گردن جمهوری اسلامی تا به بهانه فشارهای حقوق بشری به ایران فشار وارد نشه، با عفو رهبری  آزاد میشه و بعد هم دیپورتش میکنن به خارج از ایران. +خب. میدونم. اطلاعات تازه تر بهم بده. _نسترن توسلی آموزش های فراوانی در اون موسسه میبینه. اما از همه مهمتر اینه که ایشون ارتباط تنگاتنگی با جریان شیرازی ها در قم و تهران و اصفهان داره. حتی با برخی چهره های مذهبی هم به شدت مَچ هست. فعلا همین.
گفتم: +تموم شد؟ _بله تموم شد! +بسیار عالی. بلند شدم رفتم پشت میزم، گفتم: +یه زحمت بکش برای 3200 یه نیروی کمکی بزار. بهش 48 استراحت بدید. برای حدید هم همینطور. _کی و جایگزین کنیم؟ +مرتضی رو بفرست جای حدید تا عزتی رو زیر چتر خودش بگیره؛ با خانوم کوثری هم هماهنگ کن بره جایگزین 3200 بشه. حاج هادی دو روز قبل موافقت کرده کوثری در مواقع ضروری جایگزین 3200 بشه. _چشم. عاصف بلند شد بره، تا دم درب اتاق رفت مجددا برگشت نگام کرد گفت: _عاکف، چیزی شده؟ خیلی به هم ریخته ای ! +نه عزیزم.. شما برو اون کاری که بهت گفتم رو انجام بده. ضمنا خودت کوثری رو توجیه کن. _باشه حاجی. عاصف که رفت از فرصت استفاده کردم زنگ زدم به گوشی خواهر خانومم. جواب داد: _سلام آقا محسن. خوبید؟ +سلام مهدیس. ممنونم. چخبر؟ فاطمه چطوره؟ _راستش از وقتی که اومدم و شما هم رفتی، همچنان خوابه! منم نشستم دارم مطالعه میکنم. بهم نمیگی چیشده؟ +چی بگم والله.. داستانش مفصله.. بزار سرفرصت باهات صحبت میکنم.. فقط تورو خدا حواست بهش باشه. _چشم. خیالت جمع.. ببین آقا محسن، میگمااا. بینتون حرفی شده؟ +چی داری میگی مهدیس.. بین من و خواهرت حرفی هم بشه اولا به تو چه ! ثانیا، من و فاطمه مشکلی نداریم که. _باز من یه چیزی گفتم، تو شروع کردی. بیا بزن من و ! +کاری نداری؟ _خداحافظ. قطع کردم و گوشی و انداختم روی میز. تلفن اتاقم زنگ خورد. جواب دادم: +بله. _آقاعاکف سلام. +سلام طاها. چیشده؟ _از اداره نامه محرمانه اومده براتون. ضمنا کارتبالتونم چک کنید. +نامه رو بیار بالا. تا بچه ها نامه رو بیارن، سیستم و روشن کردم بعدش رفتم سنسور و زدم در اتاقم و باز کردم.. دیدم طاها نامه رو آورده.. داد بهم و رفت. در و بستم اومدم پشت سیستم نشستم. نامه رو که باز کردم دیدم از بخش برون مرزی ضدجاسوسی هست. متن نامه انقدر مهم بود که سرم دود کرد. اجازه ندارم متن نامه رو بنویسم. اما خودتون بعدا متوجه میشید. روز به روز داشت ارتباط عزتی با نسترنِ مرموز قصه ما بیشتر میشد. من همزمان، هم درگیر بیماری همسرم بودم، وَ هم درگیر این پرونده و کارشناسی یه پرونده دیگه. اون روز به سختی کار کردم، چون همش ذهنم درگیر همسرم بود. فردای اون روز با خانومم رفتیم سمت بیمارستان تریتا پروفسور سمیعی.. نتونستیم ببینیمش.. چون پرفوسور سمیعی اون روزها در ایران نبود. از طرفی ما نباید معطل سمیعی می‌شدیم و باید در همون بیمارستان کسانی که مورد تایید پروفسور بودن خانومم و معالجه می‌کردند. یکی از دکترها جواب اسکن و دید اما گفت محض اطمینان در همین بیمارستان تریتا چون تجهیزاتش پیشرفته تر هست یک بار دیگه اسکن و ام ار آی کنید. فاطمه رو بردم برای اسکن از سرش. وقتی این قسمت از کارا تموم شد، گفتند کمی طول میکشه جواب بدیم، چون سرشون شلوغ بوده اون روز.. منم از فرصت استفاده کردم بردمش دریاچه چیتگر کمی بگردیم.. یکساعتی رو گشتیم، مجدد برگشتیم سمت بیمارستان برای گرفتن جواب.. جواب و که گرفتیم رفتیم پیش یکی از متخصصین. فاطمه تا اون لحظه نمیدونست داخل سرش لخته خون هست.. دکتر گفت: «خانوم شما در سرتون لخته خون وجود داره.» وقتی این و گفت فاطمه چشماش گرد شد. به دکتر اشاره زدم ادامه نده. بلند شدم از اون دستگاهی که داخل اتاق دکتر بوده یه لیوان آب برای فاطمه آوردم.. دکتر که فهمید هوا پسه گفت: «البته چیز خاصی نیست. با چندتا قرص و دارو از بین میره. نگران نباش دخترم. براتون دارو مینویسم، حتما از همین امشب شروع کنید به خوردن داروها !» دکتر اسم دارو رو نوشت اومدیم بیرون. به فاطمه گفتم: +بیا سوییچ و بگیر، برو داخل ماشین بشین. من میام. _کجا میخوای بری؟ +برم سرویس بهداشتی. زود میام. قشنگ که خیالم جمع شد فاطمه رفت، دوتا پا داشتم چهارتا دیگه قرض کردم بدو بدو رفتم سمت اتاق دکتر. منشی هماهنگ کرد رفتم داخل. وقتی وارد اتاق شدم بهم گفت: _بفرمایید بنشینید. وقتی نشستم ادامه داد به صحبتاش گفت: _من با اشاره شما دیگه ادامه ندادم. +ممنونم دکتر. میشه بهم بگید موضوع از چه قراره؟ _شما اسم و فامیلیتون چیه؟ چون من فقط اسم بیمارو میدونم. اما اسم شمارو نمیدونم.. میخوام باهم راحت صحبت کنیم ! +من اسمم محسن هست. فامیلیم سلیمانی. _ببینید آقای محسن سلیمانی، لخته خونی که در مغز همسر شما هست، متاسفانه فعالیت مغز و کند کرده و خون رسانی به مغز خانوم فاطمه زهرا محمدی به شدت ضعيفه. دلیل ضعف و بیهوشی ایشون برای اینه. من با این که یک پزشک امروزی هستم اما به طب اسلامی اعتقاد دارم و میتونم به شما بگم از طریق زالو درمانی اقدام کنید، اما آقای سلیمانی راستش میخوام بهتون بگم که بیخود وقتتون و تلف نکنید. نه برای اومدن به اینجا ! نه برای رفتن به سمت طب اسلامی و سنتی ! +یعنی چی؟ _میخوام باهاتون رک صحبت کنم. اجازه هست؟
گفتم: +بله. حتما. _آقای سلیمانی، لخت خون های زیادی که در مغز خانومتون هست کار ما رو با مشکل روبرو میکنه. راستش من بعضی از مریضارو میفرستم سمت یکی از پزشکان طب سنتی وَ ایشون با زالودرمانی خون های لخته شده سربیمار و طی یک بازه زمانی نسبتا طولانی بیرون میکشه. من بیمارانی رو سراغ دارم که به سرشون ضربه وارد شد و به کما رفتن اما به لطف خدا مجددا احیا شدن، اما به دلیل اینکه در سرشون لخته خون بوده گاهی مثل همسر شما بیهوش میشدند یا خودشون و بین مرگ و زندگی می‌دیدند. راستش از طریق زالو درمانی خوب شدن. چون من کمتر مریضی رو میفرستم زیر تیغ جراحی. خودم مسلمونم، اعتقادمم به طب اسلامی بیشتره تا طب امرزی. +درسته. _میخوام بهتون بگم، مشکل همسرتون نه با عمل حل میشه، نه با زالو درمانی که  لخته خون سرش و بکشیم بیرون. درصد زنده موندن همسر شما زیر تیغ جراحی بنده یا هرکسی دیگه، زیر 5 درصد هست. بزار این چندوقت و راحت زندگی کنه. متاسفم که دارم اینطور میگم. از همه مهمتر این که مغز همسرتون اسیر تومور هم شده. +وای بر من.. دکتر چی میگی شما ! _متاسفم !! + توموورررر !!!؟؟؟؟ _بله.. تومور ! +مگه میشه همزمان! _اندازه این تومور میگه خیلی وقت نیست که ایجاد شده، شاید چیزی حدود 5 ماه. یه سوال. +بفرمایید. _همسرتون در پنج ماه اخیر وضعیتشون چطور بوده؟ فراموشی یا تندخویی داشتند؟ +بله.. همسرم به شدت حافظه قوی داشتند اما این چندماه اخیر شاید ده ها بار پیش اومد خیلی از مسائل و فراموش میکرد. من برام عجیب بود. تندخو شدنش هم زیاد شده بود. چندشب قبل به شدت بحثمون شد به خاطر رفتارهای تندش. از طرفی خواب های ایشون بالای  9 ساعت شده! _تموم این مواردی که گفتید علائم اون تومور و ضربه ای که به سرش وارد شده هست. اما سوال مهمتر، دلیل ضربه به سر همسرتون چیه؟ خدایی نکرده تصادف کردند؟ یا کار شما بوده؟ ببخشید اینطور پرسیدم. +بخدا من به سرش ضربه ای وارد نکردم. تا به حال اصلا دستم روی همسرم بلند نشده. _خداروشکر... ببینید، من اسکن رو مورد بررسی قرار دادم، متاسفانه بابت یک ضربه ای که من نمیدونم برای چه بازه ی زمانی هست، جمجمه ی سر  خانوم فاطمه زهرا محمدی که همسر شما هستند یه تَرَکِ ریز داره. دلیل جمع شدن لخته های خون فقط میتونه اون باشه. +دکتر من الآن باید چه خاکی به سرم کنم!؟ نگاهی بهم کرد گفت: _آقای سلیمانی، بهتون گفتم که، متاسفانه راهی نداره.. این تومور کارو زده خراب کرده.. اگر فقط اون ترک و خون های لخته شده بود، میشد براش فکری کرد، اما این توده ای که ایجاد شده دست مارو بسته.. به شدت این توده داره رشد میکنه. خیلی ناراحت بودم و غصه میخوردم.. گفتم: +ببخشید من چطور میتونم پروفسور سمیعی رو ببینم ؟ _ایشون ایران نیست. احتمالا تا 7 ماه آینده هم به ایران تشریف نمیارن. درحال حاضر در اِمریکا هستند. البته عذرمیخوام اینطور میگم، شما آزادید هر تصمیمی بگیرید، اما بنده یکی از شاگردان پروفسور هستم که با دستور مستقیم ایشون در این بیمارستان مشغول فعالیتم. شک نکنید خدمت ایشون هم ببرید همین حرفارو به شما می‌زنند. کلافه شده بودم. نمیدونستم باید چیکار کنم... دیدم فاطمه داره به گوشیم زنگ میزنه.. جواب ندادم. پیام داد: «کجایی پس؟ اعصابم به هم ریخته دیگه توی ماشین از بس تنها نشستم.» نوشتم: «دارم میام فدات شم.» با ناراحتی و سردرگمی به دکتر گفتم: +پس الآن این داروهایی که نوشتید چی؟ همش الکیه؟ _نه اصلا الکی نیست؟ اون داروها بیمارتون و آروم میکنه. حواستون باشه نباید عصبی بشه. نباید غصه بخوره. سعی کنید کنارش باشید. خیلی سختم بود این سوال و بپرسم.. اما تموم نفسم و داخل سینم جمع کردم. گفتم: +دکتر! نهایتش چندماه دیگه؟ دکتر سرش و انداخت پایین و با ناراحتی گفت: _ اگر شیمی درمانیش و مرتب و دقیق انجام بدید، شاید تا شش ماه الی 9 ماه دیگه زنده باشه. شایدهم معجزه ای رخ بده خوب بشه. وقتی اینطور گفت دنیا روی سرم خراب شد. دلم نمیخواست دیگه چیزی بشنوم! مجبور شدم از دکتر خداحافظی کنم. اومدم بیرون رفتم پایین سوار ماشینم شدم. سعی کردم جلوی فاطمه زهرا ناراحت نباشم. استارت ماشین و زدم برگشتیم سمت خونمون. بین راه با خانومم شوخی میکردم، اما زیاد توجه نمیکرد. وقتی رسیدیم خونه زنگ زدم خواهرش مهدیس اومد پایین فاطمه رو برد بالا. بهش سپردم خونمون بمونه. چیزی هم به خانوادش نگه. همین الان که دارم مینویسم، وقتی یاد اون روزها که می افتم بغض خفم میکنه. خیلی سخته با چشمت ذره ذره آب شدن همسرت و ببینی! یک هفته از این اتفاقات گذشته بود که قرار شد بهزاد و دختر حاج کاظم مریم خانوم برن گروه خون.فاطمه با این خبرها خیلی خوشحال بود اما من به زور میخندیدم تا کسی دردم و نفهمه. @yasinasr
🔻امام على عليه السلام: 🔹فضيلت، غلبه بر عادت است 🔸الفَضيلَةُ غَلَبَةُ العادَةِ 📚غررالحكم حدیث357 🔻امام على عليه السلام: 🔹گرسنگى كشيدن، چه نيكو يارى دهنده اى بر سركشىِ نفْس و شكستن عادت آن است 🔸نعمَ العَونُ عَلى أشَرِ النَّفسِ وكَسرِ عادَتِهَا التَّجَوُّعُ 📚غرر الحكم حدیث 9942 🔻امام على عليه السلام: 🔹عادت، دشمنى است كه انسان را در تملّك خود دارد 🔸العادَةُ عَدُوٌّ مُتَمَلِّكٌ 📚غرر الحكم حدیث958 @yasinasr
هدایت شده از یاسین عصر
💠پست آخر💠 ✔️همه با هم دعای فرج را زمزمه می کنیم: إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ🌹 🍃🌸💖🌺🌷🌹💐🌸🌼🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
هدایت شده از یاسین عصر
🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 💚 توسل امروز(روز سه شنبه) 💚 🌹یا اَبَا الْحَسَنِ یا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ یا زَیْنَ الْعابِدینَ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹 🌹یا اَبا جَعْفَرٍ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی اَیُّهَا الْباقِرُ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹 🌹یا اَبا عَبْدِ اللهِ یا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ اَیُّهَا الصّادِقُ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9