نامه ۶۰۰ زن پزشک به دختران نوجوان: قویتر شدن ما دشمنان را عذاب میدهد
🔹جمعی از زنان پزشک، دندانپزشک و داروساز در نامهای از دختران نوجوان سرزمینمان خواستند که برای آبادی ایران تلاش کنند.
🔹در نامه آمده: «ما در دانشگاههای همین کشور درس خواندیم، پزشک شدیم. جراح، چشمپزشک، دندانپزشک و... کشیکهای طولانی را از سر گذراندیم، دور از خانه و خانوادههایمان دردهای مردان و زنان را درمان کردیم.
🔹دارو و واکسن ساختیم، استاد دانشگاه شدیم، مقاله نوشتیم، در کنفرانسهای بینالمللی شرکت کردیم و البته هیچکجا را برای بودن و بالیدن، امنتر و آزادتر از سایهی پرچم میهنمان نیافتیم.
🔹میگفتند دختر ایرانی ناتوان مانده است. ما در دانشگاه درس میدادیم، آنها میگفتند دختر ایرانی محدود شده است. ما مقالههایمان را در کنفرانسهای جهانی ارائه میدادیم، میگفتند زن ایرانی حق پیشرفت ندارد. ما در کنار همهی اینها مادر بودن را انتخاب میکردیم، میگفتند مادری را به زن ایرانی تحمیل میکنند.
🔹میخواهند نگذارند که تو، ما و هزاران زن قوی و بالنده دیگر را ببینی. میدانی، آنها هر روز از توان خودشان ناامیدتر میشوند. اما روی اراده تو حساب باز کردهاند. میدانند که اراده شگفتانگیز دختر ایرانی، ریشه در شجاعت و ظلمستیزی و آزادیخواهیاش دارد.
🔹فقط یک راه برایشان مانده که معنای آزادی و ظلمستیزی را تحریف کنند. آنقدر که نیروی اراده تو، چرخ اهداف پلید آنها را بچرخاند. یقین دارم که تسلیمشان نمیشوی. تو مثل هزاران هزار دخترِ دیگرِ ایران، قوی و آزاداندیش میمانی. تو غوغا میکنی و ایران را همچنان قوی، مستقل، امن و آزاد نگه میداری».
https://eitaa.com/joinchat/2639790170Ca53fab4355
♨️ صدو هجدهمین جلسه گفتگوی زنده تصویری گروه بصیرتی اهل البصر:
موضوع : سواد رسانه و جنگ افزارها
🌏سخنران این جلسه :
استاد گرامی جناب آقای روح الله مومن نسب
موسس و دبیرکل جبهه انقلاب اسلامی در فضای مجازی و رییس مرکز آموزش مجازی
زمان: سه شنبه ۲۶ مهر ساعت ۲۰:۳۰
این برنامه با همکاری ناحیه فلاورجان برگزار می گردد
🎥پخش لایو جلسه در کانال اهل البصر روبیکا:
https://rubika.ir/ahlolbasar
#روشنگری | #ثامن
1_1785539306.pdf
2.48M
🛑پی دی اف کامل روزنامه اصفهان زیبا را مطالعه کنید؛
👈 صفحه دوم: همه چیز را به گردن رسانه ها نیندازیم؛ مسئولیت رسانه ها در تشدید یا کاهش بحران.
☑️ اصفهان زیبا، رسانه آگاهی بخش:
https://eitaa.com/joinchat/2639790170Ca53fab4355
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تو دهنی محکم حاج قاسم سلیمانی به کسانیکه با حرفهای کلیشه ای بدنبال برسمیت شناختن بدحجابی و بیحجابی هستند
#انتشار_دهید
🔹شهید حاج قاسم سلیمانی: بر محفوظ بودن دختر خودمان حریص باشیم اما بر ولنگاری جامعه بیتفاوت باشیم؟
که کسی جرات نکند در جامعه امر به معروف و نهی از منکر بکند!
👈 قابل توجه اونایی که مدام، یه تیکه ناقص از صحبت های سردار دلها درخصوص دختران بی حجاب نقل میکنند و از کلام آن شهید والامقام، سواستفاده میکنند.
رحمت و رضوان پروردگار متعال بر روح مطهر حاج قاسم عزیز🌷
#بی_تفاوت_نباشیم
🔴به پویش #بیداری_ملت بپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
🔴در جنگ فیزیکی وقتی یک نفر از ما تیر میخورد، یعنی یک نفر کم میشویم اما در #جنگ_شناختی وقتی یک نفر از ما تیر میخورد فقط یک نفر از ما کم نمیشود، بلکه آن یک نفر به دشمن اضافه میشود.
امروز با جنگ شناختی روبرو هستیم.
امروز مشکل #روایت داریم.
امروز مشکل #تبیین داریم.
https://eitaa.com/joinchat/2639790170Ca53fab4355
📰پیام تهدیدآمیز و محرمانه ایران به پایتختهای اتحادیه اروپا
🔹ایران این هفته به طور خصوصی به دیپلماتهای اتحادیه اروپا هشدار داد تا تحریمها علیه تهران را کنار بگذارند چراکه این اقدام ممکن است روابط اروپا با تهران را قطع کند.
🔹به گزارش پولیتیکو، جوزپ بورل، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا روز چهارشنبه نامه مشابهی را از حسین امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه ایران دریافت کرد که به رویت این رسانه رسیده است. چندین دیپلمات اروپایی تایید کردند که این پیام را از سوی ایران دریافت کردهاند.
🇮🇷#پرچم_بالاست
🇮🇷#لبیک_یا_خامنه_ای
•┈┈••✾❀✾🍃💠🍃✾❀✾••┈┈•
کشف انواع سلاح و تجهیزات از اغتشاشگران در اصفهان
🔹️فرمانده سپاه صاحبالزمان(عج) استان اصفهان: انواع سلاح و تجهیزات از اغتشاشگران در اصفهان توسط سازمان اطلاعات سپاه کشف شد.
🔹️این تجهیزات شامل انواع سلاحهای سرد، کوکتل مولوتوف، میخهای چند پرچ و چند وجهی و اسلحه دست ساز با فشنگ ساچمهای از افرادی که مشغول آتش زدن و راه بندان و درگیری با نیروهای انتظامی و بسیج بودند، کشف شده است.
🔹️این افراد با تفنگهای دستساز ساچمهای و تیراندازیهای بیهدف به سمت مردم به دنبال پروژه کشتهسازی و تحریک افکار عمومی بودند.
https://eitaa.com/joinchat/2639790170Ca53fab4355
👈 رژیم صهیونیستی در حالی این روزها تلاش می کند با ژست حمایت از ایران از اغتشاشگران حمایت می کند که در نسخه عربی سایت وزارت خارجه این رژیم اشغالگر از واژه های مجعول (خلیج) و (خلیج عربی) استفاده کرده است
البته این پایان ماجرا نیست 👈زیرا در صفحه رسمی وزارت خارجه این رژیم چند روز قبل پوستری منتشر شد که در آن پرچم تجزیه طلب های خوزستانی به عنوان یک دولت عربی منتشر شده است
🇮🇷#پرچم_بالاست
🇮🇷#لبیک_یا_خامنه_ای
•┈┈••✾❀✾🍃💠🍃✾❀✾••┈┈•
سلام:
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_هفتم
💠 اعتراض عباس قلبم را آتش زد و نفس زنعمو را از شدت گریه بند آورد. زهرا با هر دو دست مقابل صورتش را گرفته بود و باز صدای گریهاش بهوضوح شنیده میشد.
زینب کوچکترین دخترِ عمو بود و شیرینزبان ترینشان که چند قدمی جلو آمد و با گریه به حیدر التماس کرد :«داداش تو رو خدا نرو! اگه تو بری، ما خیلی تنها میشیم!» و طوری معصومانه تمنا میکرد که شکیباییام از دست رفت و اشک از چشمانم فواره زد.
💠 حیدر حال همه را میدید و زندگی فاطمه در خطر بود که با صدایی بلند رو به عباس نهیب زد :«نمیبینی این زن و دخترا چه وضعی دارن؟ چرا دلشون رو بیشتر خالی میکنی؟ من زنده باشم و خواهرم اسیر #داعشیها بشه؟» و عمو به رفتنش راضی بود که پدرانه التماسش کرد :«پس اگه میخوای بری، زودتر برو بابا!»
انگار حیدر منتظر همین رخصت بود که اول دست عمو را بوسید، سپس زنعمو را همانطور که روی زمین نشسته بود، در آغوش کشید. سر و صورت خیس از اشکش را میبوسید و با مهربانی دلداریاش میداد :«مامان غصه نخور! انشاءالله تا فردا با فاطمه و بچههاش برمیگردم!»
💠 حالا نوبت زینب و زهرا بود که مظلومانه در آغوشش گریه کنند و قول بگیرند تا زودتر با فاطمه برگردد.
عباس قدمی جلو آمد و با حالتی مصمم رو به حیدر کرد :«منم باهات میام.» و حیدر نگران ما هم بود که آمرانه پاسخ داد :«بابا دست تنهاس، تو اینجا بمونی بهتره.»
💠 نمیتوانستم رفتنش را ببینم که زیر آواری از گریه، قدمهایم را روی زمین کشیدم و به اتاق برگشتم. کنج اتاق در خودم فرو رفته و در دریای اشک دست و پا میزدم که تا عروسیمان فقط سه روز مانده و دامادم به جای حجله به #قتلگاه میرفت.
تا میتوانستم سرم را در حلقه دستانم فرو میبردم تا کسی گریهام را نشنود که گرمای دستان مهربانش را روی شانههایم حس کردم.
💠 سرم را بالا آوردم، اما نفسم بالا نمیآمد تا حرفی بزنم. با هر دو دستش شکوفههای اشک را از صورتم چید و عاشقانه تمنا کرد :«قربون اشکات بشم عزیزدلم! خیلی زود برمیگردم! #تلعفر تا #آمرلی سه چهار ساعت بیشتر راه نیس، قول میدم تا فردا برگردم!»
شیشه بغض در گلویم شکسته و صدای زخمیام بریده بالا میآمد :«تو رو خدا مواظب خودت باش...» و دیگر نتوانستم حرفی بزنم که با چشم خودم میدیدم جانم میرود.
💠 مردمک چشمانش از نگرانی برای فاطمه میلرزید و میخواست اضطرابش را پنهان کند که به رویم خندید و #عاشقانه نجوا کرد :«تا برگردم دلم برا دیدنت یهذره میشه! فردا همین موقع پیشتم!» و دیگر فرصتی نداشت که با نگاهی که از صورتم دل نمیکَند، از کنارم بلند شد.
همین که از اتاق بیرون رفت، دلم طوری شکست که سراسیمه دنبالش دویدم و دیدم کنار حیاط وضو میگیرد. حالا جلاد جدایی به جانم افتاده و به خدا التماس میکردم حیدر چند لحظه بیشتر کنارم بماند.
💠 به اتاق که آمد صورت زیبایش از طراوت #وضو میدرخشید و همین ماه درخشان صورتش، بیتابترم میکرد. با هر رکوع و سجودش دلم را با خودش میبرد و نمیدانستم با این دل چگونه او را راهی #مقتل تلعفر کنم که دوباره گریهام گرفت.
نماز مغرب و عشاء را بهسرعت و بدون مستحبات تمام کرد، با دستپاچگی اشکهایم را پاک کردم تا پای رفتنش نلرزد و هنوز قلب نگاهش پیش چشمانم بود که مرا به خدا سپرد و رفت.
💠 صدای اتومبیلش را که شنیدم، پابرهنه تا روی ایوان دویدم و آخرین سهمم از دیدارش، نور چراغ اتومبیلش بود که در تاریکی شب گم شد و دلم را با خودش برد.
ظاهراً گمان کرده بود علت وحشتم هنگام ورودش به خانه هم خبر سقوط #موصل بوده که دیگر پیگیر موضوع نشد و خبر نداشت آن نانجیب دوباره به جانم افتاده است.
💠 شاید اگر میماند برایش میگفتم تا اینبار طوری عدنان را ادب کند که دیگر مزاحم #ناموسش نشود. اما رفت تا من در ترس تنهایی و تعرض دوباره عدنان، غصه نبودن حیدر و دلشوره بازگشتش را یک تنه تحمل کنم و از همه بدتر وحشت اسارت فاطمه به دست داعشیها بود.
با رفتن حیدر دیگر جانی به تنم نمانده بود و نماز مغربم را با گریهای که دست از سر چشمانم برنمیداشت، به سختی خواندم.
💠 میان نماز پرده گوشم هر لحظه از مویههای مظلومانه زنعمو و دخترعموها میلرزید و ناگهان صدای عمو را شنیدم که به عباس دستور داد :«برو زن و بچهات رو بیار اینجا، از امشب همه باید کنار هم باشیم.» و خبری که دلم را خالی کرد :«فرمانداری اعلام کرده داعش داره میاد سمت آمرلی!»
کشتن مردان و به #اسارت بردن زنان، تنها معنی داعش برای من بود و سقوط آمرلی یعنی همین که قامتم شکست و کنار دیوار روی زمین زانو زدم...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد