5.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ باتلاق قانونی!!
لایحهای که حجاب را خواهد بلعید
♨️ این دو دقیقه طوفانی در نقد لایحه عفاف و حجاب را از دست ندهید.
#باتلاق_قانون
https://eitaa.com/joinchat/216006703C923442bdac
🍃🌻🍃🌻🍃🌻
💠 تاخیر غسل جنابت تا تنگ شدن وقت نماز
💬 اگر جنب نماز خود را به تاخیر اندازد تا وقت تنگ شود، گناه کرده است و در این صورت باید تیمم کند و نماز خود را بخواند و نمازش صحیح است.
🔹 خجالت در غسل کردن
در انجام تکلیف شرعی، حیا و خجالت معنا ندارد و این موضوع عذر شرعی برای ترک واجب نیست. اگر غسل جنابت واقعا امکان ندارد، وظیفه مکلف برای نماز و روزه تیمم بدل از غسل است.
📚 پینوشت:
آموزش مصور احکام آیتالله خامنهای، ص 172
📚 #احکام_دین
https://eitaa.com/joinchat/216006703C923442bdac
🍃🌻🍃🌻🍃🌻
#مدافع_عشق
#قسمت۴۰
مادرجون زحمت میشه!
همانطور که به اشپزخانه میرودجواب میدهد
_ زحمت چیه!…میخوای میتونی بری بالا! فاطمه کلاس نداره امروز…
چادرم را در می آورم و سمت راه پله میروم.بلند صدا میزنم
_ فاطمههههه….فاطمههه…
صدای باز شدن در و اینبار جیغ بنفش یه خرس گنده!
یک دفعه بالای پله ها ظاهر میشود
_ واااای ریحاااانههههه…..ناااامرد.. پله هارا دوتا یکی میکند و پایین می آید و یکدفعه به اغوشم میپرد
دل همه مان برای هم تنگ شده بود…چون تقریبا تا قبل از رفتن علی هرروز همدیگرو میدیدیم..
محکم فشارم میدهد وصدای قرچ و قوروچ استخوانهای کمرم بلند میشود
میخندم و من هم فشارش میدهم..
چقد خوبه خواهر شوهر اینجوری!!
نگاهم میکند
_ چقد بی…..و لب میزند ” شعوری”
میخندم
_ ممنون ممنون لطف داری.
بازوام را نیشگون میگیرد
_ بعله! الان لطف کردم که بهت بیشترازین نگفتم!!..وقتیم زنگ میزدیم همش خواب بودی…
دلخور نگاهم میکند.گونه اش را میبوسم
_ ببخشید!…
لبخند میزند و مرا یاد علی میندازد
_ عب نداره فقط دیگه تکرار نشه!
سر کج میکنم
_ چشم!
_ خب بریم بالا لباستو عوض کن
همان لحظه صدای زهراخانوم ازپشت سر می آید
_ وایسید این شربتارم ببرید!
سینی که داخلش دو لیوان بزرگ شربت البالو بود دست فاطمه میدهد
علی اصغر از هال بیرون میدود
_ منم میخوام منم میخواااام
زهراخانوم لبخندی میزند و دوباره به اشپزخانه میرود
_ باشه خب چرا جیغ میزنی پسرم!
از پله ها بالا و داخل اتاق فاطمه میرویم.
دراتاقت بسته است!…
دلم میگیرد و سعی میکنم خیلی نگاه نکنم..
_ ببینم!…سجاد کجاست؟
_ داداش!؟…واع خواهر مگه نمیدونی اگر این بشر مسجد نره نماز جماعت تشکیل نمیشه!…
خنده ام میگیرد…
راست میگفت! سجاد همیشه مسجد بود!
شالم را درمی آورم و روی تخت پرت میکنم
اخم میکند و دست به کمر میزند
_ اووو…توخونه خودتونم پرت میکنی؟
لبخند دندون نمایی میزنم
_ اولش اوره!
گوشه چشمی نازک میکند و لیوان شربتم را دستم میدهد
_ بیا بخور.نمردی تواین گرما اومدی؟
لیوان را میگیرم و درحالیکه باقاشق بلندداخلش همش میزنم جواب میدهم
_ خب عشق به خانواده اس دیگه!…
دسته ی باریکی از موهایم را دور انگشتم میپیچم و باکلافگی باز میکنم.
نزدیک غروب است و هردو بیکار دراتاق نشسته ایم. چنددقیقه قبل راجب زنگ نزدن علی حرف زدیم…امیدوار بودم بزودی خبری شود!
موهایم را روی صورتم رها میکنم و بافوت کردن به بازی ادامه میدهم..
یکدفعه به سرم میزند
_ فاطمه!
درحالیکه کف پایش را میخاراند جواب میدهد
_ هوم؟…
_ بیا بریم پشت بوم!
متعجب نگاهم میکند
_ واااا….حالت خوبه؟
_ نـچ!…دلم گرفته بریم غروب رو ببینیم!
شانه بالا میندازد
_ خوبه!…بریم!…
روسری آبی کاربنی ام راسر میکنم.بیاد روز خداحافظیمان دوست داشتم به پشت بام بروم ..
یک کت مشکی تنش میکند و روسری اش را برمیدارد
_ بریم پایین اونجا سرم میکنم.
ازاتاق بیرون میرویم و پله هارا پشت سر میگذاریم که یکدفعه صدای زنگ تلفن درخانه میپیچد.
هردو بهم نگاه میکنیم و سمت هال میدویم.زهرا خانوم ازحیاط صدای تلفن را میشنود، شلنگ آب را زمین میگذارد وبه خانه می آید.
تلفن زنگ میخورد و قلب من محکم میکوبید!…اصن ازکجا معلوم علیِ
#ادامه_دارد...
#میم_سادات_هاشمی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾•
#مدافع_عشق
#قسمت۴۱
فاطمه بااسترس به شانه ام میزند
_ بردار گوشیو الان قطع میشه…
بی معطلی گوشی را برمیدارم
_ بله؟؟؟..
صدای باد و خش خش فقط…
یکبار دیگرنفسم را بیرون میدهم
_ الو…بله بفرمایید…
و صدای تو!…ضعیف و بریده بریده..
_ الو!..ریحا…خودتی!!..
اشک به چشمانم میدود. زهراخانوم درحالیکه دستهایش را بادامنش خشک میکند کنارم می آید و لب میزند
_ کیه؟…
سعی میکنم گریه نکنم
_ علی ؟….خوبی؟؟؟….
اسم علی راکه میگویم مادر و خواهرت مثل اسفند روی اتیش میشوند
_ دعا دعا میکردم وقتی زنگ میزنم اونجا باشی…
صدا قطع میشود
_ علی!!!؟…الو…
و دوباره…
_ نمیتونم خیلی حرف بزنم…به همه بگو حال من خوبه!..
سرم را تکان میدهم…
_ ریحانه…ریحانه؟…
بغض راه صحبتم را بسته…بزور میگویم
_ جان ریحانه…؟
و سکوت پشت خط تو!
_ محکم باشیا!!… هرچی شدراضی نیستم گریه کنی…
بازهم بغض من و صدای ضعیف تو!
_ تاکسی پیشم نیست…میخواستم بگم…
دوست دارم!…
دهانم خشک و صدایت کامل قطع میشود و بعد هم…بوق اشغال!
دستهایم میلرزد و تلفن رها میشود…
برمیگردم و خودم را دراغوش مادرت میندازم
صدای هق هق من و ….لرزش شانه های مادرت!
حتی وقت نشد جوابت را بدهم.کاش میشد فریاد بزنم و صدای تامرزها بیاید
اینکه دوستت دارم و دلم برایت تنگ شده…اینکه دیگر طاقت ندارم…
اینکه انقدر خوبی که نمیشود لحظه ای ازتو جدا بود…اینکه اینجاهمه چیز خوب است! فقط یکم هوای نفس نیست همین!!
زهراخانوم همانطور که کتفم را میمالد تاارام شوم میپرسد
_ چی میگفت؟..
بغض در لحن مادرانه اش پیچیده….
اب دهانم را بزور قورت میدهم
_ ببخشید تلفن رو ندادم…
میگفت نمیشه زیاد حرف زد…
حالش خوب بود…
خواست اینو بهمه بگم!
زیر لب خدایاشکری میگوید.و به صورتم نگاه میکند
_ حالش خوبه توچرا اینجوری گریه میکنی؟
به یک قطره روی مژه اش اشاره میکنم
_ بهمون دلیلی که پلک شماخیسه..
سرش را تکان میدهد و ازجا بلند میشودو سمت حیاط میرود
_ میرم گلهارو آب بدم..
دوست ندارد بی تابی مادرانه اش را ببینم.فاطمه زانوهایش را بغل کرده و خیره به دیوار رو به رویش اشک میریزد
دستم را روی شانه اش میگذارم…
_ اروم باش ابجی..بیا بریم پشت بوم هوا بخوریم..
شانه اش را اززیر دستم بیرون میکشد
_ من نمیام…تو برو..
_ نه تو نیای نمیرم!…
سرش را روی زانو میگذارد
_ میخوام تنها باشم ریحانه..
نمیخواهم اذیتش کنم.
شاید بهتر است تنها باشد!
بلند میشوم و همانطور که سمت حیاط میروم میگویم
_ باشه عزیزم! من میرم…توام خواسی بیا
زهراخانوم بادیدنم میگوید
_ بیا بشین رو تخت میوه بیارم بخور…
لبخند میزنم!میخواهد حواسم راپرت کند
_ نه مادرجون! اگر اشکال نداره من برم پشت بوم…
_ پشت بوم؟
_ اره دلم گرفته…البته اگر ایرادی نداره…
_ نه عزیزم.! اگر اینجوری اروم میشی برو..
تشکر میکنم .نگاهم به شاخه گلهای چیده شده می افتد.
_ مامان اینا چین؟
_ اینا یکم پژمرده شده بودن…کندم به بقیه اسیب نزنن…
_ میشه یکی بردارم؟
_ اره گلم…بردار
خم میشوم و یک شاخه گل رزبرمیدارم و از نرد بام بالا میروم..نزدیک غروب کامل و بقول بعضی ها خورشید لب تیغ است.نسیم روسری ام را به بازی میگیرد..
همانجایی که لحظه اخر رفتنت را تماشا کردم می ایستم.چه جاذبه ای دارد…انگار درخیابان ایستاده ای و نگاهم میکنی…باهمان لباس رزم و ساک دستی ات. دلم نگاهت را میطلبد!
شاخه گل را بالا میگیرم تا بوکنم که نگاهم به حلقه ام می افتد.همان عقیق سرخ و براق.بی اختیار لبخند میزنم.ازانگشتم درمی آورم و لبهایم راروی سنگش میگذارم.لبهایم میلرزد…خدایا فاصله تکرار بغضم چقد کوتاه شده…یکبار دیگر به انگشتر نگاه میکنم که یک دفعه چشمم به چیزی که روی رینگ نقره ای رنگش حک شده می افتد.چشمهایم را تنگ میکنم …
علی_ریحانه…
پس چرا تابحال ندیده بودم!!
#ادامه_دارد...
#میم_سادات_هاشمی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈
موسسه مصاف در مبحث کاشت ناخن چنین میگوید.
۱۱نوع دلیل داریم برای مضرات وحشتناک این عمل که برای نابودی شیعه ترویج داده شد:
۱_فقر و کم شدن حافظه ناشی از غسل صحیح نداشتن بخاطر کاشت و احتمال ابتلا به بیماری پیسی:طبق روایت
۲_ناخنها ،از مراکز اصلی جذب ویتامینD خورشید،محسوب میشن که با حنا گذاشتن ناخن،جذب ویتامینDچند برابر میشه طبق روایات که تاکید بر حنا گذاشتن بر ناخن هست.اما ...وقتی رویه ای بر ناخن قرار میگیره چه کاشت ناخن،چه لاک،مانع از جذب ویتامینD و در نتیجه موجب جذب نشدن کلسیم خواهد شد و آسیب به کل بدن خواهد رسید.
۳_ناخن ها با رشد خود،بیماری ها رو از بدن خارج میکنند و حتی به عبارتی جنس ناخن از بیماری هست در روایات اهل بیت(طب اهل بیت) که توضیح آن مفصله. کوتاه کردن ناخن،کمک به خروج بیماری ها از بدن میکنه و خصوصا روز ۵شنبه و جمعه طبق روایات،تاثیرات وضعی عجیب و مفیدی داره.مثلا
از حضرت رسول روايت شده:هر كس ناخنهاى خود را در روز جمعه بگيرد، خداوند دردهايش را از سر انگشتانش بيرون كرده، دواى درد را جايگزين آن مىكند.ثواب الأعمال، ص ۴۱، ح ۱
۴_از دیدگاه پزشکی هم عوارض گزارش شده:تغییر رنگ ناخن،التهاب دور ناخن،عفونت های قارچی،اگزمای تماسی،شل شدن ناخن ها،ترک و شکاف ناخن هست.
۵_در بحث شرعی،دیدن ناخنهای کاشته شده ی لاک زده،یا کلا ناخن لاک زده توسط نامحرم،حرامه.
۶_در بحث غسل و وضو،نظر تمام مراجع،اینه که باید مانع #کاشت_ناخن رفع بشه مگر آسیب جدی به ناخن قرار باشه وارد بشه که قطعا با برداشتن کاشت با روشهای ساده و حتی خانگی،اسیب جدی به ناخن و دست وارد نمیشه.نظر آقای صانعی هم اگر غسل و وضوی جبیره بوده،چون فوت شدند،دیگه نمیتونه قابل رجوع باشه برای مقلدانشون و باید به مرجع تقلید زنده رجوع کنن
حالا فرض کنید سالها،نه نماز صحیح نه روزه ی صحیح داشته باشید.برای چی آخرت رو فروختید؟برای خوش آمدن مردم و دل خودتون! آیا ارزشش رو داره؟
۷_بعد از صد و بیست سال،که البته مرگ خبر نمیکنه،غسل میت شما هم به ناچار جبیره هست ولی صحیح نیست.فرض کنید که ناپاک،محشور بشید یا در برزخ باشید و...! اگر هم غساله ای بخواد کاشت ناخنی که به دلیل بافت پوست میت،سفت شده،به سختی جدا کنه،چه آسیبی به روح اون فرد که ناظر هست میرسه.و درک این آسیب رو داره قطعا
۸_در صورت اقدام به فرزندآوری بدون غسل ها و ناپاک،احتمال جنون فرزند هست.امام رضاعلیه السلام:آمیزش پس از آمیزش،بی آن كه میان آنها غسلی صورت پذیرفته باشد، دیوانگی فرزند را در پی میآورَد.بحار الأنوار،ج62، ص۲۶۸
۹_نداشتن غسل،احتمال بیماری های ماورایی ناشی از دخالت اجنه رو چندبرابر میکنه که مفصل هست .جنابت باعث باز شدن هاله و راه نفوذ جنیان به بدن میشن
۱۰_و تاثیر وضعی بدی که بر پخت غذا میذاره همسر یا مادری که بدون غسل صحیح،غذا درست کنه برای اهل منزل
۱۱_خوردن،خوابیدن،اشامیدن،قرائت قرآن و...در هنگام جنابت،همه ،عمل مکروه محسوب میشود طبق روایات
یارب فرج امام زمان علیه السلام ما را برسان
یا علی و ان شاء الله ظهور الحجه
#الهم_عجل_لولیک_الفرج
🍃🌷🍃🌷🍃🌷