eitaa logo
یاوران ولایت دختران تهران
2هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
3.8هزار ویدیو
99 فایل
اَݪـلّهُمَّ إستَعمِݪـݩۍ‌ ݪـِمـا خَݪَـقتَݩۍ‌ بـہ خــدایــا⚘ مـن ࢪا‌ خـࢪج‌ ڪاࢪۍ‌ڪݩ ڪـہ‌‌بـہ خاطࢪش آ؋ـࢪیـٓدۍ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ارتباط با ادمین @yavarane_velayat313
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب الشهداء و الصدیقین *جمعه مورخ ۱۴۰۲/۰۸/۱۹* *ساعت ۸:۰۰* *مکان:تهران-حسینیه شهدای بسیج* سرمای صبحگاهی هنوز خودش رو نشان می‌دهد و برگ های روی زمین فصل پاییز را نشان و به حیات زیبایی می‌دهد. مادران دلسوز و پدران مهربان که برای راهی کردن فرزندان خود در حیات اجتماع کردند.بر روی صندلی ها نشسته و یا بر سر مقبره شهدای مدفون در حسینیه، فاتحه می‌خوانند.نزدیک ساعت حرکت است بچه ها از زیر قرآن رد شده و غرق در بوی اسفند والدین خود را در آغوش می‌گیرند.خداحافظی عجیبی است؛هم ناراحتی برای جداشدن از خانواده و هم خوشحال برای رفتن به اردوی راهیان نور. علمدار های گروه ها در جلو هستند و دانش آموزان به تبع پشت آنها می ایستند.به ترتیب شماره گروه ها سوار اتوبوس می شدند. چهره ی بچه ها دیدنی بود.این بچه ها همان بچه هایی هستند برای رفتن به مدرسه به سختی بلند می‌شدند. حالا در این اردو با اینکه اکثرا از صبح زود بلند شدند ولی شادی و انرژی ای که در چهرهٔ بچه ها دیده می‌شود دیدنی و بسیار ستودنی است.حرف دل اکثرشان این‌است که تا وقتی که نرسند باور نخواهند کرد.... در اتوبوس در کنار دوستانمان نشستیم. خوراکی هایمان را با هم تقسیم کردیم.با همدیگر حرف زده و گذر زمان را متوجه نشدیم.در طول مسیر چند باری در پلیس راه توقف کردیم. برای نماز و نهار در مسجدی واقع در شهر اراک مستقر شدیم. و بعد از حدودا یک ساعت توقف به مسیر ادامه دادیم. *ساعت ۱۹:۳۰* *مکان:اندیمشک-حسینیه شهید همت* سیاهی شب همه جا رو فرا گرفته است.بچه ها خیلی خوشحال هستند که به اولین مقصد خود رسیدند.در صف های منظم به سمت خوابگاه رفتیم بعد مستقر شدن در خوابگاه به حسینیه رفتیم و نماز خواندیم.تا ساعت ۱۰ که به گردان تخریب برویم زمان خیلی زود گذشت. صدای مداحی ای ،تاریکی هوا ،آسمون پر ستاره، ماه پشت ابر ها جاده خاکی و همه و همه باعث شده بود تو خودت باشی. یک حس خاصی که از فکر کردن به اینکه یه روزی خون شهدا اونجا ریخته شدند،خیلی عجیب بود. تو حسینیه گردان تخریب روضه ی حضرت زهرا بدجور قلب های غصه خورده رو به گریه انداخت. مسیر برگشت از رفت طولانی تر به نظیر می‌رسید. ما همه با هم بودیم و از چیزی نمیترسیدیم و میدونستیم خطری تهدیدمان نمیکند.ولی شهدا....آن ها چه؟ آیا آنها احساسی جز خطر و راز و نیاز با خدا داشتند؟ اگر بخواهم در یک کلام حس امروزم را بیان کنم میگویم، شهدا خیلی شرمنده ایم که خیلی وقت است می‌گوییم شرمنده ابم، ولی کاری نکردیم برای این شرمندگی.🙃💔 به سوی مقصد بعدی...
حرکت به سمت کرخه اتوبوس شماره ۵
خواندن زیارت عاشورا در حسینیه دوکوهه نور دانش آموزی شهید محلاتی
ان‌شاءاللّه فتح قدس شریف لحظات طلوع آفتاب در پادگان دوڪوهه و بنات‌الحیــــدرِ اتوبوس شماره ۳
حرکت به سمت مناطق؛ سدڪرخه فتح‌المبین و یادمان ذوالفقاریه
عکس‌هایی از شب گذشته و ۴ ڪیلومتر پیاده روی به سمت گردان تخریب