✍ # قصه های قرانی
📖 #ذوالقرنين(۱)
و يسئلونك عن ذى القرنين قل ساءتلوا عليكم منه ذكرا.
(سوده كهف : 83)
مردى بزرگ و بزرگوار، كه خداوند باو اقتدار فراوان بخشيده بود. پيامبر نبود، اما با پيامبران خدا در ارتباط و از راهنمائى هاى آنان بهره مند ميشد.
خداوند باو شخصيتى قوى ، ايمانى محكم ، قدرت اداره جامعه ، عقل و دور انديشى و وسائل و امكانات مادى و معنوى ، عطا فرموده بود.
او نيز از آن سرمايه هاى خدا داده به بهترين وجه استفاده كرد و براى گسترش عدل و داد و ريشه كن كردن ظلم و فساد، تلاش فراوان نمود.
مركز فرمانروائى ذوالقرنين و ديگر خصوصيات زندگانى او در قرآن كريم ذكر نشده ولى از آياتيكه درباره او نازل شده ، اطلاعات بسيارى ميتوان بدست آورد.
او با سپاهيانش ، سفرى بسوى غرب نمود و در انتهاى سفر بجائى رسيد كه - مانند همه مسافران دريا - بنظرش آمد، خورشيد در دريا يا مردابهاى آن آورد و ساكنان آن منطقه تسليم او شدند.
ترس و نگرانى ساكنان آن منطقه را فرا گرفته بود. ذوالقرنين را نميشناختند و از برنامه ها و اهداف او بى خبر بودند. پادشاهان و كشور گشايان ، معمولا زورگو، بى رحم و ستمكارند. مبادا اين قدرتمند تازه وارد نيز از آنگونه باشد.
فرمان قتل و غارت بدهد و دامان از روزگار مردم برآورد.
ذوالقرنين با صدور يك اطلاعيه كوتاه ، ترس و نگرانى مردم را برطرف و برنامه كار خود را باين شرح به اطلاع مردم رسانيد:
كسانى كه راه خداپرستى را برگزينند و به كارهاى شايسته بپردازند، مورد حمايت ما خواهند بود و از كمكهاى همه جانبه ما بهره مند خواهند شد، بار سنگينى بر دوش آنها نخواهيم گذاشت و فشارى بر آنها متحمل نخواهيم كرد.
كسانى كه راه سركشى و طغيان را برگزينند و به شرك و ظلم و فساد رو آورند و براى جامعه زيانبار باشند، به سختى مجازات خواهند شد. ما اينگونه افراد را آزاد نخواهيم گذاشت و اجازه فعاليت هاى مخرب به آنان نخواهيم داد. اينگونه مردم را نه تنها ما مجازات مى كنيم ، كه در آينده به عذاب سخت خداوند نيز گرفتار خواهند شد.
ذوالقرنين پس از فتح مناطق غربى و تسلط بر آن نقطه از جهان ، لشكر كشى به جانب شرق را آغاز كرد و همه جا با فتح و پيروزى روبرو بود و از آنجا كه شيوه عدل و داد و روش پسنديده و انسانى او بگوش مردم رسيده بود، هيچگونه مقاومتى در برابر او انجام نمى شد. او هر شهرى را متصرف مى شد، مهد و محبت را بكار مى بست و حمايت از مظلومان و دفع شر ستمكاران را باجرا در مى آورد.
ذوالقرنين در اين سفر طولانى ، بآخرين منطقه شرقى جهان آنروز رسيد و در آنجا قومى را ديد كه زندگى بسيار ابتدائى داشتند. نه خانه و مسكنى ، نه لباس و جامه اى ، بلكه برهنه در صحرا زندگى مى كردند.
در آن منطقه نيز ذوالقرنين آنچه مورد نظرش بود بانجام رسانيد و سپس سفر سوم خود را با تمام امكاناتى كه خداوند باو عنايت فرموده بود، همراه با سپاهيانش ، بسوى شمال آغاز كرد.
در اين سفر،بااقوام گوناگونى روبرو شد. در مناطق كوهستانى و ارتفاعات عظيم و گاهى در دره ها و صحراها، هر نقطه اى با ويژگيهائى و هر قومى با خصوصيتهائى.
✍ ادامه دارد .....ان شاءالله
✅ کانال یاوران قران
http://eitaa.com/joinchat/505479184C4108af7ddd
✍#قصه های قرانی
📖#ذوالقرنین (۳)
ذوالقرنين وقتى ديد، چشمهاى مردم به او دوخته شده و عظمت او و كارش مردم را مبهوت ساخته و ممكن است مردم ظاهر بين ، آنهمه اقتدار و عظمت را از او بدانند و كسى را كه همه چيز از آن اوست فراموش كنند، با نهايت ادب و خضوع گفت :
اى مردم ، آنچه ديديد و مى بينيد، مربوط به ذوالقرنين نيست . او هم مانند شما انسانى است ضعيف و ناتوان . موجودى است كوچك و فناپذير.
اين فكر و انديشه توانا، اين قدرت و هوش حيرت آور، اين توانائى مادى و معنوى همه و همه از آن خدا است . رحمت او شامل حال ما شد و اين پديده شگفت انگيز بوجود آمد. اين سد عظيم و پولادين ابدى نخواهد بود. اين جهان و هر چه در آن است ، فناپذير و بر اساس وعده خداوند، روزى خواهد رسيد كه عمر اين سد نيز پايان خواهد يافت و كسيكه باقى ميماند و فنا و زوال در حريم مقدسش راه ندارد، خدا است .
از زندگانى ذوالقرنين ، لشكركشيهايش ، سفرهاى شرق و غربش ، سد ساختنش ، تاريخ تولد و وفاتش ، مركز حكومت و فرمانروايش و بسيارى از خصوصيات حياتش ، چيزى جز آنچه در بالا خوانديد، در قرآن كريم نيامده است . زيرا قرآن تاريخ نيست و از تاريخ گذشتگان آن مقدار كه در راه هدايت انسانها سودمند است نقل مى كند.
ذوالقرنين كيست ؟ اسكندر مقدونى است ؟ فريدون ، پنجمين پادشاه پيشدايان است ؟ كورش ، پادشاه هخامنشى است ؟ يا شخصى ديگر؟
سدى ساخت كجااست ؟ ديوار چين است ؟ سدى بين كوههاى قفقاز و ارمنستان است ؟ يا سدى ديگر؟
او در چه زمانى حكومت داشته است ؟ معاصر با ابراهيم خليل بوده ؟ معاصر با خضر بوده ؟ قبل از ميلاد مسيح مى زيسته ؟ يا زمانى ديگر؟
ياءجوج و ماءجوج چه كسانى بودند؟ قوم مغول يا طايفه اى ديگر؟
محققين و علاقه مندان به مطالعه و كسب اطلاعات بيشتر در اين زمينه ميتوانند به تفسير شريف (الميزان )
جلد سيزدهم ، صفحات 358 ببعد و (تفسير نمونه ) جلد 12، صفحات 523 ببعد و كتاب (ذوالقرنين يا كورش كبير) تاءليف دانشمند شهير (ابو الكلام آزاد) وزير اسبق فرهنگ هند، مراجعه فرمايند.
يعقوب
و وهبنا له اسحاق و يعقوب و جعلنا فى ذريته النبوة و الكتاب و اتيناه اجره فى الدنيا و انه فى الاخرة لمن الصالحين .
(سوره عنكبوت : 27)
اسحاق با دختر عموى خود (رفقا) ازدواج كرد. خداوند دو پسر تواءما به او عطا كرد، يكى بنام (عيسو) و ديگرى بنام (يعقوب ) ناميده شد.
يعقوب ، محبوبيت خاصى نزد پدر و مادر داشت و اسحاق در باره او دعا كرد كه خدا باو بركت و طول عمر و زندگى گوارا عنايت كند.
همين محبوبيت سبب شد كه عيسو خشمگين شود و او را ببدى ياد كند و تهديد نمايد.
يعقوب بااشاره پدر و مادرش ، از فلسطين ، به سرزمين (فدان آران ) كه مسكن دائيش (لابان ) بود رفت و در آنجا خدمت دائى خود را بعهده گرفت و در نظر داشت كه در مقابل اين خدمات ، دختر او (راحيل ) را به همسرى خود در آورد ولى دائيش دختر ديگر خود (ليئه ) را بهمسرى يعقوب نامزد كرد.
يعقوب درباره راحيل با دائى خود مذاكره كرد. او گفت اگر مايل به ازدواج با راحيل هستى بايد ده سال خدمت مرا عهده دار شوى . يعقوب پذيرفت و با راحيل ازدواج نمود.
در پايان مدت قرارداد ده ساله ، لابان دو كنيز هم از مال خود به آنان بخشيد و يعقوب بار سفر بست و با اهلبيت و اموال بيشمار به فلسطين بازگشت و هدايائى براى برادرش فرستاد. عيسو هم هداياى او را پذيرفت و با روى گشاده از يعقوب استقبال كرد و كدورت از بين آنها برداشته شد و يعقوب در كنعان ساكن گرديد. خداوند دوازده پسر به يعقوب عطا كرد كه به اسباط معروف شدند.
✅ کانال یاوران قران
http://eitaa.com/joinchat/332070913C6cfce71bab
✍ #قصه_های قرانی
📖 #ذوالقرنین(۲)
يكى از اقواميكه ذوالقرنين با آنها ملاقات كرد، گروهى بودند كه وضع مادى آنها خوب بود ولى از نظر فكر عقب مانده و حتى از فهم و درك سخن ناتوان بودند و اين پادشاه نيك سرشت به تحقيق در وضع زندگى و مشكلات و دردهاى آنها پرداخت ، تا كمى از رنج آنها را بكاهد و زندگى را براى آنها آسان تر سازد.
آنقوم كه رفتار محبت آميز او را ديدند، با او انس گرفتند و به هر ترتيبى بود، با زبان يا اشاره به او گفتند:
اى پادشاه مهربان ، در آن سوى كوههائى كه ما زندگى مى كنيم ، قومى وحشى و جنايتكار بنام ياءجوج و ماءجوج وجود دارند كه همواره در اين منطقه فساد برپا مى كنند. گاه و بيگاه از شكافى كه بين اين كوهها است بما حمله مى كنند و زندگانى ما را به تباهى مى كشانند.
آيا ممكن است با اين امكانات عظيمى كه در اختيار دارى ، بين ما و آنها سدى ايجاد كنى و و ما را از حملات گاه و بيگاه آنها نجات دهى و ما هزينه حداث سد را به تو خواهيم پرداخت .
ذو القرنين با آغوش باز، درخواست آنانرا پذيرفت و هزينه سد را نيز خود به عهده گرفت و گفت :
اعتبار و اقتدارى كه خدا به من عطا فرموده ، بهتر و بالاتر از پولى است كه شما مى خواهيد بپردازيد. شما با نيروى انسانى مرا يارى كنيد تا با كمك يكديگر، اين سد عظيم را احداث كنيم .
آنگاه دستور داد: قطعات آهن فراهم كنيد. همه به تلاش افتادند. از هر گوشه و كنار قطعه هاى بزرگ و كوچك آهن را به محل آوردند. طبق راهنمايى ذوالقرنين ، آهنها را در دره ميان دو كوه روى هم چيدند و سپس دستور داد آتش تهيه كنيد. مقادير زيادى هيزم و ديگر مواد سوختنى كه در اختيار داشتند زير و رو و اطراف آهنها چيدند و آنها را شعله ور ساختند.
آتش عظيمى برافروخته شد و مدتها بآن ادامه دادند. حرارت ، آهنها را نرم و به يكديگر متصل ساخت . سپس ذوالقرنين از مردم خواست مقدارى مس بياورند. بزودى مقدار زيادى مس آماده شد. مسها را بالاى آهنها گذاشت و با حرارت زياد آنها را ذوب كرد، بطوريكه پوششى از مس ، آن سد آهنين را در بر گرفت تا از نفوذ آب و هوا و زنگ زدگى و فرسودگى آهنها جلوگيرى شود و بدين ترتيب سدى پولادين و غير قابل نفوذ، با ارتفاعى در حد ارتفاع كوههاى دو طرف ساخته شد كه ياءجوج و ماءجوج نه قدرت سوراخ كردن آن را داشتند و نه توان عبور از روى آنرا و در نتيجه ، آنقوم محروم و درمانده از خطر حمله اشرار مصونيت يافتند.
روزى كه سد بپايان رسيد، مردم شاديها كردند و جشنها برپا نمودند و از ذوالقرنين كه چنين شاهكار بزرگ و حيرت آورى را بوجود آورده بود، ستايش و تجليل فراوان كردند.
✅کانال یاوران قرآن
http://eitaa.com/joinchat/505479184C4108af7ddd