✍اولین نماز جماعت حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها)
🔰 یکی از پرشکوه ترین نمازهای شهر مقدس قم، نماز جماعت حرم مطهر حضرت معصومه علیهاالسلام به امامت آیت اللّه مرعشی نجفی رحمه الله بود،
ایشان برای اقامه نماز جماعت، مخصوصا نماز صبح همیشه پیش از وقت حاضر می شد، رهگذرانی که اطراف حرم بوده اند، سحرها همیشه ایشان را می دیدند که قبل از بازگشایی درهای صحن مطهر منتظر باز شدن درها بود.
مرحوم آیت اللّه مرعشی نجفی رحمه الله خود در این خصوص می گویند: که هنگامی که در قم سکونت داشتم، صبح ها در حرم حضرت معصومه علیهاالسلام اقامه نماز جماعت نمی شد و من تنها کسی بودم که از شصت سال پیش به این طرف صبح زود و پیش از باز شدن درهای حرم مطهر و زودتر از دیگران می رفتم و منتظر می ایستادم، این انتظار گاهی تا یک ساعت قبل از طلوع فجر بود تا خدّام درها را باز کنند، چه در سرمای زمستان و چه در گرمای تابستان،
در زمستان ها، هنگامی که برف همه جا را می پوشاند، بیلچه ای به دست می گرفتم و راه خود را به طرف صحن باز می کردم تا خود را به حرم مطهر برسانم، در آغاز خود به تنهایی نماز می خواندم، تا پس از مدّتی یک نفر به من اقتدا کرد و پس از آن کم کم افراد دیگر اقتدا کردند و به این ترتیب نماز جماعت را در حرم مطهر آغاز کردم و تا امروز که شصت سال از آن تاریخ می گذرد، ادامه دارد.
آهسته آهسته ظهرها و شب ها نیز اضافه شد و از آن پس روزی سه بار در مسجد بالا سر حضرت معصومه علیهاالسلام و صحن شریف نماز جماعت می خواندم.
جماعت را نظر کن در صلاتش شکوه وحدت و نظم در نماز است
🆔 لینک کانال 👇
http://eitaa.com/joinchat/332070913C6cfce71bab
4.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هدیه دادن محبت میاره🎁❣️
🎙#آیت_الله_ناصری (ره)
❣️تلاوت قرآن ها و نماز مستحبی هاتون را به #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هدیه کنید🎁
#قرآن
#نماز_مستحبی
🆔 لینک کانال 👇
http://eitaa.com/joinchat/332070913C6cfce71bab
صفحه ۳۸۸ مصحف شریف
سوره مبارکه قصص
🆔 لینک کانال
https://eitaa.com/joinchat/505479184C4108af7ddd
Hamed Valizadeh4_5935778784576800356.mp3
زمان:
حجم:
983K
🔸ترتیل صفحه 388 قرآن کریم با صدای استاد حامد ولی زاده_
مقام رست
🛑 فایل بدون ترجمه
🆔 لینک کانال
https://eitaa.com/joinchat/505479184C4108af7ddd
قرآن ترجمه المیزان
سوره 28
سوره مبارکه القصص
صفحه 388
وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسَىٰ رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي سَوَاءَ السَّبِيلِ (22)
و چون به سوى مديَن روى آورد، گفت: اميد است پروردگارم مرا به راه راست هدايت کند. (22)
وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَوَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودَانِ ۖ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا ۖ قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّىٰ يُصْدِرَ الرِّعَاءُ ۖ وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ (23)
و هنگامى که به آب مدين رسيد گروهى از مردم را بر آن يافت که [چهارپايان خود را] آب مى دادند و غير از آنان، دو زن را يافت [که چهارپايانشان را ]بازمى داشتند، گفت: کار شما دو زن چيست؟ گفتند: ما [چهارپايانمان را] آب نمى دهيم تا اين چوپانان [چهارپايان خود را] برگردانند و پدر ما پيرمردى کهن سال است [و نمى تواند به اين کار بپردازد]. (23)
فَسَقَىٰ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّىٰ إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ (24)
پس [موسى چهارپايان آن دو را] برايشان آب داد، سپس به سوى سايه برگشت و گفت: پروردگارا! من به هر خيرى که برايم فرو فرستى نيازمندم. (24)
فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا ۚ فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ ۖ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (25)
پس يکى از آن دو زن در حالى که با حالت حيا راه مى رفت، نزد او آمد گفت: همانا پدرم تو را مى خواند تا مزد اين که [چهارپايان را] براى ما آب دادى به تو بدهد; پس چون نزد او آمد و سرگذشت خود را برايش شرح داد [او] گفت: [ديگر] نترس که از آن قوم ستمکار نجات يافتى. (25)
قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ ۖ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ (26)
يکى از دو زن گفت: اى پدر! او را اجير کن زيرا بهترين کسى که اجير مى کنى آن است که نيرومند و امين باشد [و او چنين است]. (26)
قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَىٰ أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ ۖ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِنْدِكَ ۖ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ ۚ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ (27)
گفت: من مى خواهم يکى از اين دو دختر خود را به نکاح تو در آورم، به شرط آن که هشت سال اجير من شوى و اگر ده سال را تمام کنى اختيارش با تو است و من نمى خواهم بر تو سخت بگيرم و ان شاءاللّه مرا از صالحان خواهى يافت. (27)
قَالَ ذَٰلِكَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ ۖ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلَيَّ ۖ وَاللَّهُ عَلَىٰ مَا نَقُولُ وَكِيلٌ (28)
گفت: اين [قرار] ميان من و تو باشد، هر کدام از اين دو مدّت را به پايان بردم هيچ گونه تجاوزى بر من [روا ]نيست و خدا بر آنچه مى گوييم نگهبان است. (28)
🆔 لینک کانال
https://eitaa.com/joinchat/505479184C4108af7ddd
🌷 نکته تفسیری صفحه ۳۸۸🌷
توجّه به خدا در همه حال:
موسای جوان که با ترس و دلهره از مصر گریخته بود، به سوی مدین حرکت کرد؛ زیرا آنجا تحت حکومت فرعون نبود و دست فرعونیان به او نمی رسید. جوانی که در قصر بزرگ شده بود، اینک دست خالی و بدون توشه و غذا بود و سفری سخت در پیش داشت؛ ولی در این راه، یک سرمایه ی مهم داشت: ایمان و توکّل به خدا. از این رو هنگامی که در مسیر مدین گام نهاد، گفت: «امیدوارم که پروردگارم مرا به راه درست هدایت کند.» او چند شبانه روز حرکت کرد و در راه، برای ادامه ی زندگی، از علف های صحرایی و برگ درختان می خورد؛ تا آنجا که به شدّت ضعیف و لاغر شد.
به هر حال، پس از چند روز به نزدیکی شهر مدین رسید و بیرون شهر، جمعیّتی نظرش را به خود جلب کرد. جلوتر که آمد، متوجّه شد که آن ها شبان هایی هستند که برای سیراب کردن گوسفندانشان، دور چاهی جمع شده اند؛ امّا با تعجّب دید که دو زن با گله ی گوسفندی در گوشه ای ایستاده اند. موسی نزد آنان رفت و علّت این کارشان را جویا شد. آنان گفتند که پدرشان، پیرمردی کهنسال است و آنان باید برای امرار معاش، گوسفندانشان را به چرا ببرند، و هر روز برای آب دادن به آنها، به اینجا می آیند و صبر می کنند تا چوپانانِ دیگر به گوسفندانشان آب بدهند و پس از رفتن همه، گله شان را سیراب کنند. موسی با وجود خستگی و گرسنگی، از چاه آب کشید و به گوسفندان آن دو زن آب داد. سپس به گوشه ای رفت و در زیر سایه ای نشست و بی آن که لب به شکایت و ناراحتی بگشاید، با کمال ادب و فروتنی به خدا عرض کرد: «پروردگارا، من به هر نیکی و خیری که برایم بفرستی، نیازمندم.» البته او چیز زیادی از خدا نمی خواست؛ بلکه تنها تکّه نانی می خواست که با آن سیر شود؛ ولی همان را نیز به زبان نیاورد و از روی ادب، تنها نیازمندی خود را به خدا عرض کرد. خدا نیز دعای او را شنید و پس از مدّت کوتاهی آن را اجابت کرد؛ ولی بسیار فراتر از یک تکّه نان. آری، دوران ترس و وحشت و گرسنگی و رنج او دیگر به پایان رسیده بود. یکی از دو زن، با شرم و حیای خاصّی نزد موسی آمد و به او گفت که پدرش می خواهد مزد آب دادن گوسفندان را به او بدهد. موسی فهمید که پدرِ او، مثل دیگران نیست؛ بلکه انسانی است که نمی خواهد کوچک ترین حقّی از کسی ضایع شود. از این رو نور امید در دلش روشن شد و به خانه ی او رفت. پس از وارد شدن به خانه ی پیرمرد، موسی فهمید که نزد یکی از پیامبران والامقام خدا ـ یعنی شعیب ـ آمده است. موسی شرح حالش را برای شعیب بازگو کرد و شعیب به او اطمینان داد که دیگر خطری تهدیدش نمی کند. در این هنگام، دختر شعیب مخفیانه به پدر پیشنهاد کرد که موسای جوان را استخدام کند، و پدرش را از قدرت جسمی، فکری و عفّت و امانتی که در دو برخوردش با موسی دیده بود، آگاه کرد. شعیب نیز به موسی پیشنهاد کرد که به شرط هشت سال کار برای او می تواند با یکی از دخترانش ازدواج کند، و اگر دو سال بر آن اضافه کند، لطف و محبّت بیشتری به شعیب کرده است. موسی نیز با کمال میل این شرط را پذیرفت و خدا را بر این پیمان گواه گرفت، و بدین ترتیب، داماد شعیبِ نبی شد.
🆔 لینک کانال
https://eitaa.com/joinchat/505479184C4108af7ddd
👈 ببین رفیق، چه بخوای چه نخوای
تو کسی هستی که می بینی، می شنوی، می خوابی، رابطه داری و هزار چیز دیگه ای که اگه خوب دقت کنی می بینی نمیتونی ازشون فاصله بگیری
👈نحوه ی برخوردت با این مسائل میشه ......سبک زندگیت👍
پس برای پیشگیری از آلودگی و فساد چیزهایی که هر روز درگیرشونی، بهتر نیست برنامه داشته باشی؟🤔
یکی از این مسائل روابط توست🫂
اگه روابطت رو بر اساس دوست داشتن دیگران برنامه ریزی کنی، میشی یک آدم الهی😇
🍃حاج قاسم سلیمانی🍃
یک نمونه از آدم های الهی بود که همه رو دوست داشت به خاطر خدا
و خدا به زیبایی پاداشش رو داد
🆔 لینک کانال
https://eitaa.com/joinchat/505479184C4108af7ddd