eitaa logo
•یٰاوَراݩِ‌گُمنٰامِْ‌إمٰاݦ‌زَمٰاݩ(عـج)•🇵🇸
1هزار دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
3هزار ویدیو
305 فایل
•🍃←بِســمِ‌رَّبِ‌‌بَـقیَٖةَ‌الله→💫 گروه‌فرهنگےیاوران‌گمنام‌امام‌زمان(عج) چن‌ٺـانوجـووݩ دهه‌هۺـټادےوانـقلابے✌ تولدگروہ:1397/02/01(نیـمہ شعبـان❤) مطالب‌‌روتامیتونید‌انتشار‌بدید‌💛 اجرڪم‌عنداللہ🌿 چنل‌رسمے✌ کانال دوممون :) @afsaran_110
مشاهده در ایتا
دانلود
•یٰاوَراݩِ‌گُمنٰامِْ‌إمٰاݦ‌زَمٰاݩ(عـج)•🇵🇸
{بخشی از بیانیه گام دوم انقلاب} بحمد الله استعداد علم و تحقیق در ملت ما از متوسط جهان بالاتر است.
{بخشی از بیانیه گام دوم انقلاب} ما اکنون حرکت [علمی] را آغاز کرده و با شتاب پیش می‌رویم ولی این شتاب باید سال ها با شدت... ادامه یابد تا آن عقب افتادگی جبران شود. این جانب همواره به دانشگاه ها و دانشگاهیان و مراکز پژوهش و پژوهندگان، گرم و قاطع و جدی در این باره تذکر و هشدار و فراخوان داده ام، ولی اکنون مطالبه عمومی من از شما جوانان آن است که این راه را با احساس مسئولیت بیشتر و همچون یک جهاد در پیش گیرید. سنگ بنای یک انقلاب علمی در کشور گذاشته شد، و این انقلاب شهیدانی از قبیل شهدای هسته ای نیز داده است. به پا خیزید و دشمن بدخواه و کینه توز را که از جهاد علمی شما به شدت بیمناک است، ناکام سازید. ‌[🌙 @yavaranegomnam_315]
یارب العالمین روز شنبه🤲 مرتبه📿
👋 سلام بر تو ای مولایی که دستگیر درماندگانی. بشتاب ای پناه عالم که زمین🌍 و زمان درمانده شده! ✨ اللهم عجل لولیک الفرج🤲 [🌙 @yavaranegomnam_315]
گاهی که دلـت شور میزند😔 و اضطراب فرصت نفس کشیدن را از تو میگیرد😞 آرام زمزمه کن: ❤فَاللّهُ خَیرٌ حافظاً و هو أرحـَمُ الراحمین💙 خدا خداییشو بلده... [🌙 @yavaranegomnam_315]
🥀 شهید_حاج_ابراهیم_همت🌷 می خواهید عاشق شما باشد:😍 قدم👣 بر می داریم برای رضای خدا قلم ✍می زنیم برای رضای خدا حرف🗣می زنیم برای رضای خدا می جنگیم⚔ برای رضای خدا اینجوری چه 💪 چه بشیم، پیروزیم👌 [🌙 @yavaranegomnam_315]
🔘از بزرگی پرسیدند حرام بودن نگاه به نامحرم چیست؟!🤔⁉️ 🔺گفت:میبینی،میخواهی،به وصالش نمیرسی،دچار میشوی...☝🏼 🔻میبینی،شیفته میشوی، هارا نمیبینی، میدهی...🤦‍♂️ 🔺میبینی،دائم به او فکر میکنی،از یاد خدا میشوی،از عبادت نمیبری...💔✋🏼 🔻میبینی،با همسرت میکنی،ناراحت میشوی،بداخلاقی میکنی...🚶‍♂️😶 🔺میبینی،لذت میبری،به این لذت عادت میکنی،چشم چران میشوی،در نظر دیگران میگردی...‼️ 🔻میبینی،لذت میبری، در دلت کم میشود،ایمانت تضعیف میشود...😔‼️ 🔺میبینی،عاشق میشوی،از راه حلال نمیرسی،دچار میشوی...⛔️😓 🔥 [🌙 @yavaranegomnam_315]
•یٰاوَراݩِ‌گُمنٰامِْ‌إمٰاݦ‌زَمٰاݩ(عـج)•🇵🇸
{بخشی از بیانیه گام دوم انقلاب} ما اکنون حرکت [علمی] را آغاز کرده و با شتاب پیش می‌رویم ولی این شتا
[بخشی از بیانیه گام دوم انقلاب] معنویت به معنی برجسته کردن ارزش‌های معنوی از قبیل : اخلاص، ایثار، توکل، ایمان در خود و جامعه است و اخلاق به معنی رعایت فضیلت هایی چون خیرخواهی، گذشت، کمک به نیازمند، راستگویی، شجاعت، تواضع، اعتماد به نفس و دیگر خلقیات نیکو است. معنویت و اخلاق، جهت دهنده همه حرکت ها و فعالیت های فردی و اجتماعی و نیاز اصلی جامعه است؛ بودن آنها، محیط زندگی را حتی با کمبود های مادی، بهشت می سازد و نبودن آن حتی با برخورداری مادی، جهنم می آفریند. ‌[🌙 @yavaranegomnam_315]
•یٰاوَراݩِ‌گُمنٰامِْ‌إمٰاݦ‌زَمٰاݩ(عـج)•🇵🇸
#رمان 😍 #بی‌توهرگز🤭 #پارت‌سی‌و‌‌پنجم😉 حالتش با من عادي شده بود؛ حتی چند مرتبه توي عمل دستيارش شدم. ه
😍 🤭 😉 زحمت ذهنم رو جمع کردم - بعد از حرف هايي که اون روز زديم... فکر مي کردم... ديگه صدام در نيومد - نمي تونم بگم حقيقتا چه روزها و لحظات سختي رو گذروندم. حرف هاي شما از يک طرف و علاقه من از طرف ديگه، داشت از درون، ذهن و روحم رو مي خورد. تمام عقل و افکارم رو بهم مي ريخت. گاهي به شدت از شما متنفر مي شدم و به خاطر علاقه اي که به شما پيدا کرده بودم خودم رو لعنت مي کردم؛ اما اراده خدا به سمت ديگه اي بود. همون حرف ها و شخصيت شما و گاهي اين تنفر باعث شد نسبت به همه چيز کنجکاو بشم... اسلام، مبناي تفکر و ايدئولوژي هاي فکريش، شخصيتي که در عين تنفري که ازش پيدا کرده بودم نمي تونستم حتي يه لحظه بهش فکر نکنم. دستش رو آورد بالا، توي صورتش و مکث کرد... - من در مورد خدا و اسلام تحقيق کردم و اين نتيجه اون تحقيقات شد. من سعي کردم خودم رو با توجه به دستورات اسلام، تصحيح کنم و امروز پيشنهاد من، نه مثل گذشته، که به رسم اسلام از شما خواستگاري مي کنم، هر چند روز اولي که توي حياط به شما پيشنهاد دادم حق با شما بود و من با يک هوس و حس کنجکاوي نسبت به شخصيت شما، به سمت شما کشيده شده بودم؛ اما احساس امروز من، يک هوس سطحي و کنجکاوانه نيست! عشق، تفکر و احترام من نسبت به شما و شخصيت شما من رو اينجا کشيده تا از شما خواستگاري کنم و يک عذرخواهي هم به شما بدهکارم، در کنار تمام اهانت هايي که به شما و تفکر شما کردم و شما صبورانه برخورد کرديد، من هرگز نبايد به پدرتون اهانت مي کردم. اون صادقانه و بي پروا، تمام حرف هاش رو زد و من به تک تک اونها گوش کردم و قرار شد روي پيشنهادش فکر کنم. وقتي از سر ميز بلند شدم لبخند عميقي صورتش رو پر کرد. - هر چند نمي دونم پاسخ شما به من چيه؛ اما حقيقتا خوشحالم بعد از چهارسال و نيم تلاش، بالاخره حاضر شديد به من فکر کنيد. از طرفي به شدت تحت تاثير قرار گرفته بودم؛ ولي مي ترسيدم که مناسب هم نباشيم، از يه طرف، اون يه تازه مسلمان از سرزميني با روابط آزاد بود و من يک دختر ايراني از خانواده اي نجيب با عفت اخلاقي و نمي دونستم خانواده و ديگران چه واکنشي نشون ميدن! برگشتم خونه و بدون اينکه لباسم رو عوض کنم بي حال و بي رمق، همون طوري ولو شدم روي تخت. [🌙 @yavaranegomnam_315]
•یٰاوَراݩِ‌گُمنٰامِْ‌إمٰاݦ‌زَمٰاݩ(عـج)•🇵🇸
#رمان😍 #بی‌توهرگز🤭 #پارت‌سی‌و‌‌ششم😉 زحمت ذهنم رو جمع کردم - بعد از حرف هايي که اون روز زديم... فک
😍 🤭 😉 کجايي بابا؟ حالا چه کار کنم؟ چه جوابي بدم؟ با کي حرف بزنم و مشورت کنم؟ الان بيشتر از هر لحظه اي توي زندگيم بهت احتياج دارم که بياي و دستم رو بگيري و بعنوان يه مرد، راهنماييم کني. بي اختيار گريه مي کردم و با پدرم حرف مي زدم... چهل روز نذر کردم اول به خدا و بعد به پدرم توسل کردم، گفتم هر چه بادا باد. امرم رو به خدا مي سپارم؛ اما هر چه مي گذشت محبت يان دايسون، بيشتر از قبل توي قلبم شکل مي گرفت... تا جايي که ترسيدم. - خدايا! حالا اگر نظر شما و پدرم خلاف دلم باشه چي؟ روز چهلم از راه رسيد... تلفن رو برداشتم تا زنگ بزنم قم و بخوام برام استخاره کنن، قبل از فشار دادن دکمه‌ها نشستم روي مبل و چشم هام رو بستم. - خدايا! اگر نظر شما و پدرم خلاف دل منه، فقط از درگاهت قدرت و توانايي مي خوام من، مطيع امر توئم و دکمه روي تلفن رو فشار دادم... "همان گونه که بر پيامبران پيشين وحي فرستاديم بر تو نيز روحي را به فرمان خود، وحي کرديم... تو پيش از اين نمي دانستي کتاب و ايمان چيست ولي ما آن را نوري قرار داديم که به وسيله آن را کسي از بندگان خويش را بخواهيم هدايت مي کنيم و تو مسلما به سوي راه راست هدايت مي کني" سوره شوري... آيه 52 و اين... پاسخ نذر 40 روزه من بود. تلفن رو قطع کردم و از شدت شادي رفتم سجده... خيلي خوشحال بودم که در محبتم اشتباه نکردم و خدا، انتخابم رو تاييد مي کنه؛ اما در اوج شادي يهو دلم گرفت. گوشي توي دستم بود و مي خواستم زنگ بزنم ايران؛ ولي بغض، راه گلوم رو سد کرد و اشک بي اختيار از چشم هام پايين اومد. وقتي مريم عروس شد و با چشم هاي پر اشک گفت با اجازه پدرم... بله [🌙 @yavaranegomnam_315]
•یٰاوَراݩِ‌گُمنٰامِْ‌إمٰاݦ‌زَمٰاݩ(عـج)•🇵🇸
#رمان😍 #بی‌توهرگز🤭 #پارت‌سی‌و‌هفتم😉 کجايي بابا؟ حالا چه کار کنم؟ چه جوابي بدم؟ با کي حرف بزنم و مشور
😍 🤭 😉(پارت‌‌آخر) هيچ صداي جواب و اجازه اي از طرف پدر نيومد، هر دومون گريه کرديم از داغ سکوت پدر. از اون به بعد هر وقت شهيد گمنام مي آوردن و ما مي رفتيم بالاي سر تابوت ها روي تک تک شون دست مي کشيدم و مي گفتم: - بابا کي برمي گردي؟ توي عروسي، اين پدره که دست دخترش رو توي دست داماد مي گذاره، تو که نيستي تا دستم رو بگيري! تو که نيستي تا من جواب تاييد رو از زبونت بشنوم؛ حداقل قبل عروسيم برگرد؛ حتي يه تيکه استخون يا يه تيکه پلاک! هيچي نمي خوام... فقط برگرد... گوشي توي دستم... ساعت ها، فقط گريه مي کردم . بالاخره زنگ زدم... بعد از سلام و احوال پرسي ماجراي خواستگاري يان دايسون رو مطرح کردم؛ اما سکوت عميقي، پشت تلفن رو فرا گرفت... اول فکر کردم، تماس قطع شده؛ اما وقتي بيشتر دقت کردم، حس کردم مادر داره خيلي آروم گريه مي کنه. بالاخره سکوت رو شکست: - زماني که علي شهيد شد و تو، تب سنگيني کردي من سپردمت به علي، همه چيزت رو... تو هم سر قولت موندي و به عهدت وفا کردي بغض دوباره راه گلوش رو بست - حدود 10 شب پيش علي اومد توي خوابم و همه چيز رو تعريف کرد، گفت به زينبم بگو... من، تو رو بردم و دستتون رو توي دست هم ميذارم، توکل بر خدا... مبارکه... گريه امان هر دومون رو بريد -زينبم نيازي به بحث و خواستگاري مجدد نيست، جواب همونه که پدرت گفت؛ مبارکه ان شاءالله. ديگه نتونستم تلفن رو نگهدارم و بدون خداحافظي قطع کردم... اشک مثل سيل از چشمم پايين مي اومد... تمام پهناي صورتم اشک بود. همون شب با يان تماس گرفتم و همه چيز رو براش تعريف کردم.. فکر کنم من اولين دختري بودم که موقع دادن جواب مثبت، عروس و داماد هر دو گريه مي کردن. توي اولين فرصت، اومديم ايران، پدر و مادرش حاضر نشدن توي عروسي ما شرکت کنن... مراسم ساده‌اي که ماه عسلش سفر 10 روزه مشهد و يک هفته اي جنوب بود. هيچ وقت به کسي نگفته بودم؛ اما هميشه دلم مي خواست با مردي ازدواج کنم که از جنس پدرم باشه. توی فکه تازه فهميدم چقدر زيبایی داشته نديده بودم داشت رنگ پدرم رو به خودش مي گرفت. [🌙 @yavaranegomnam_315]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا دیدمش رفتم جلو روبوسے کردم گفتم : مبارک باشہ ، پزشکے قبول شدے انگار براش اهمیتے نداشت.❗️ با تبسم گفت: هر وقت شهید شدم تبریک بگو ...♥️🕊 🌸 ‌[🌙 @yavaranegomnam_315]
🌹سهم ختم نهج البلاغه، از حکمت۱۷ تا ۲۰ ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ 💠 (از امام پرسيدند كه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: موها را رنگ كنيد، و خود را شبيه يهود نسازيد يعني چه؟ ) فرمود: پيامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) اين سخن را در روزگاري فرمود كه پيروان اسلام اندك بودند، اما امروز كه اسلام گسترش يافته، و نظام اسلامي استوارشده، هر كس آنچه را دوست دارد انجام دهد. 📒 ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ 💠 (در باره آنان كه از جنگ كناره گرفتند) حق را خوار كرده، باطل را نيز ياري نكردند. 📒 ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ 💠 آن كس كه در پی آرزوی خويش تازد، مرگ او را از پاي درآورد. 📒 ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ 💠از لغزش جوانمردان درگذريد، زيرا جوانمردی نمی لغزد جز آنكه دست خدا او را بلندمرتبه می سازد. 📒 ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ [🌙 @yavaranegomnam_315 ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به سید می‌گفتن:🗣 اینا کی هستند مياري هيئت؛ بهشون مسئوليت میدی؟!🧐 می‌گُفت:🗣 کسی که تو راه نیست، اگه بیاد توی مجلس اهـلبیت 🤩و یه گوشه بشینـه و شما بهش بها ندی، میـره و دیگه هم برنمی‌گرده 😉اما وقتی تحویلش بگیری، جذب همین راه میشه!😇 ‍‎‌[🌙 @yavaranegomnam_315]
•یٰاوَراݩِ‌گُمنٰامِْ‌إمٰاݦ‌زَمٰاݩ(عـج)•🇵🇸
|●۞
°◌💛❄️◌° هر زمان... (عج) رازمزمه‌کند... همزمان‌ (عج)‌ دست‌های مبارکشان رابه سوی‌آسمان‌بلندمی‌کنندو‌ برای‌آن ‌جوان‌ میفرمایند؛🤲🏼 چه‌خوش‌سعادتندکسانی‌که‌ حداقل‌روزی‌یک‌بار را زمزمه می‌کنند...:)💛 🕊🌻🍃 [🌙 @yavaranegomnam_315]
←تا‌اونجا‌ڪہ‌یادمہ🙃☝🏼 هراقا‌پسرے‌ نمیتونہ‌لباس‌ائمه‌رو،‌تن‌ڪنہ💛°• اما‌دختر‌خانوما همشون‌اجازه‌دارن چادر‌حضرت‌زهرارو‌امانت سر‌ڪنن…ッ♥🌱 [🌙 @yavaranegomnam_315]