📷صحنه اعدام قاتل شهیدان زینال زاده و رضازاده در ملاء عام در شهر #مشهد با حضور خانواده های این دو شهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 #ببینید
🎥 وحشتی که رهنورد در مشهد به پا کرد
🔹اظهارات مجید رهنورد قاتل دو بسیجی مشهدی در دادگاه: نفهمیدم که کاری دور از انسانیت انجام میدهم؛ برادرکشی کردم...
🔺لایحه جامع انتخابات برای بررسی به دولت رسید
مدیرکل انتخابات وزارت کشور:
🔹لایحه جامع انتخابات تقدیم هیات دولت شده است.
🔹برای نخستین بار سامانه شفافیت مالی در انتخابات سال آتی رونمایی میشود.
🔹لایحه جامع انتخابات با آسیبشناسی قوانین انتخابات گذشته و با بهرهگیری از نظرات کارشناسان و صاحبنظران عرصه انتخابات تدوین شده است./
https://eitaa.com/yavaransahebzaman
به کسانی که دوستشان دارید،
بالی برای پرواز
ریشه ای برای برگشتن
و دلیلی برای ماندن بدهید…
اللهم عجل لولیک الفرج
https://eitaa.com/yavaransahebzaman
تناقض های آخرالزمان .mp3
13.61M
حداقل حرفای خودتون رو باور کنید😳
تا آخر گوش بدید..
وضعیت آگاهی و قدرت عقل و فکر تو آزمایش کن...
فرار نکن..
آخرش رو تو باید تموم کنی👌
نفاق.. دورویی و تناقض برای رسیدن به منفعت😔
🗣ابراهیمیان
*➕در دولت رئیسی #سکه داره به مرز بیست میلیون تومان میرسه ...*
*➖ چقد بی انصاف هستید*
*خوش بینانه گفتم بی انصاف*
*اینا حرفای اصلاح طلبهای منافق* *هست که این روزا از آبی که* *خودشون گل آلود کردن ماهی می گیرن!*
*👈 یعنی شماها نمی دونید چرا کشور وارد این فاز جدید گرانی دلار و سکه و بعد هم بالارفتن برخی قیمتها شد⁉️ 🤔*
*فاجعه هست اگر یک فعال مجازی نداند پشت صحنه این اتفاقات چه می گذرد!*
*▫️درست در روزهایی که قیمتها به نقطه ثبات رسیده بود*
*▫️قیمت دلار در محدوده ۲۷ هزارتومان مهارشده بود*
*▫️روابط تجاری با کشورهای* *همسایه به اوج خود رسیده بود*
*▫️نفت نقدی می فروختیم*
*▫️دست دولت برای اجرای افزایش حقوقها باز شده بوده*
*▫️آرامش به فضای کسب و کار برگشته بود*
*کارخانه ها براه افتادند*
*▫️تولید افزایش یافت*
*▫️صادراتمان رونق گرفت*
وووووو
*🚫 توطئه بزرگی را رقم زدند!
گفتیم فتنه!*
*اما الان معلوم شد جنگ جهانی بود!*
*خودشان اعتراف می کنند که همه اهرمها را بسیچ کردند!*
*فضا را نا امن کردند*
*واین دولت مظلوم چه فشاری را تحمل کرد خدا می داند و بس*
*👈 چقدر بی معرفت و بی انصاف باشیم که دولت رئیسی را مقصر وضع موجود بدانیم!*
*این چه ظلم بزرگی هست که مرتکب میشویم!*
*رئیسی جانش را به خطر انداخت*
*رفت به سنندجی که بارها گفتند* *سقوط کرده در نظر امنیتی های دنیا یک دیوانگی محض است*
*جایی که تجزیه طلبها از هر کوچه و پس کوچه و پشت بام خانه و بلندی می توانستند او را هدف قرار دهند!*
اما اما اما*
*رئیسی رفت تا دنیا بداند در نا امن کردن ایران شکست خوردند و ایران آرام است*
https://eitaa.com/yavaransahebzaman
*👈خدا شاهد است که گفتن برخی حرفها حق الناس است!*
*انتشارشان خیانت است*
*هر دلی را که بیجهت نگران کنیم مرتکب معصیت شدیم*
*هر امیدی را که بی جهت نا امید کنیم خیانت کردیم*
*اگر به انتقاد باشد بنده حقیر به* *اندازه همه مجازی ها حرف انتقادی دارم*
*اما همه را نگه داشتم تا کشور به آرامش برسد*
*الان وقت زدن دولت رئیسی نیست که همه دارند می زنند!*
*از خواص بهتر سراغ دارید؟*
*سکوتشان یعنی زدن دولت!*
*اصلاح طلبی که منتقد بود به یکباره برانداز شد!*
*براندازها وارد فاز جنگ مسلحانه شدند*
*هسته های خفته منافقین در کشور فعال شده اند*
*دشمن علنا اعلام کرد که مشغول مسلح کردن معترضین است*
*ملای بی بصیرت خیانتکار زاهدان عملا مردم را رودرروی نظام قرار داد!*
*این فضای وهم آلود مجازی هم که معلوم نمی شود کی دوست است و چه کسی دشمن!*
*مثل موریانه و خوره به جان امید مردم افتاده اند!*
*👈 به چه زبانی بگویم که عده ای دارند شبانه روز جان می دهند در سکوت خبری تا مردم آرامش داشته باشند!*
*همه دنبال شهید شدن امنیتی ها هستند تا از آمارشان بفهمند چقدر هزینه دادیم!*
*اما خدا می داند که خیلی از هزینه های حافظان امنیت از کشته شدنشان بالاتر است*
*انصاف داشته باشید*
*جوانمردی کنید*
*صبور باشید*
*این کشور در آستانه یک پیروزی بزرگ در آخرالزمان است*
*خرابش نکنید*
*✅ و یک حرف مهم که باید گفته شود*
*حکایت این دولت حکایت شهید آرمان علی وردی است*
*هرکسی از راه میرسد با هرچه دم دستش دارد می زند!*
*امروز دشمن در خانه است!*
*شهادت آن سرباز راهور نیروی* *انتظامی را دیدید!؟؟؟*
*گناهش چه بود؟*
*شما با دشمنی روبرو هستید که بین مردم سنگر گرفته!*
*هر لحظه ممکن است کنار یک نیروی امنیتی سبز شود و یک تیر شلیک کند
اوضاع برای سربازان حافظ امنیت در هر لباسی که باشند اینگونه هست*
https://eitaa.com/yavaransahebzaman
⭕️نمایندگان تهی مغز صهیونیست در داخل ایران میگویند محسن شکاری . شجاع و مظلوم بود !
🔹مصطفی معین ، وزیر علوم دولت اصلاحات و از عناصر تندوری این جریان در کانال شخصی خود مطلبی منتشر کرده که در کانال مصطفی تاجزاده هم بازنشر شده است.
معین در این پست تلگرامی به خانواده محسن شکاری تسلیت گفته و از این عامل اغتشاش و ارعاب که به عنوان محارب اعدام شد با صفاتی نظیر شجاع و معترض به ظلم، فساد، تبعیض و تباهی یاد کرده و از حکم اعدام او اعلام برائت و انزجار کرده است.
معین همچنین نوشته است: «چون امکان حضور در مراسم تشییع و تدفین زندهیاد "محسن شکاری" نداشتم، با خواندن سوره حمد برای آرامش و سربلندی روحش دعا میکنم»!
وی در ادامه با ادعای قتل مظلومانه مهسا امینی، بی شرمانه حاکمان ایران را ستمگر نامیده و سرکوب اعتراض جوانان و زنان را باعث رسوایی ساختار استبدادی و ضدمردمی جمهوری اسلامی در سطح ایران و جهان دانسته است.
اصلاح طلبان چگونه بگویند که حرف سران رژیم کودک کش صهیونیست ها درباره آنان یک واقعیت است و آنان بازیگر ثابت پازل های اسرائیل هستند؟ اصلاح طلبان از سوی صهیونیست ها خط مقدم سران این رژیم نجس نامیده شدند که به نمایندگی از سارائیل با جمهوری اسلامی می جنگند.
چرا آمریکای سازنده داعش خونریز، حامی جدی اصلاح طلبان در ایران نیر هست؟ چرا از هر مفسد و بدکاره ای تا هرگونه تروریستی نظیر ریگی و هر چهره منحط فکری جرو حامیان جریان اصلاحات است؟
شبهه پراکنی در موضوعات شفاف، حمایت از داعشی وطنی، تهمت استبداد، تکرار عینی مواضع دشن، حمله به مدافعان امنیت، هجمه به مقدسات، همراهی همیشگی با منافع دشمن، ضدیت دائمی با منافع ملی و... مواردی است که جزو کارنامه سیاه اصلاح طلبان است.
باید تاسف خورد که سال های گرانبهایی از عمر این کشور و مناصب مهمی نظیر وزارت علوم در اشغال این تفکر بوده است. با این حال علی رغم ده ها سال حضور در مناصب کشور و خساراتی که به ملت ایران وارد کردند، دم از نبود آزادی میزنند. در حالی که پلیس قبله گاه کشور این افراد در آمریکا فرد خطاکار را در لحظه میکشد اما این افراد به حکم اعدام قاتل و محارب پس از گذشت دهها روز اعتراض دارند؛ البته که برای شهادت مدافعان امنیت که فرصت اینگونه لجن پراکنی را برایشان ایجاد می کنند، لال هستند.
گفتنی است در روزهای پیش سید محمد خاتمی رئیس دولت اصلاحات هم با تکرار شعار محوری اغتشاشات خشن اخیر یعنی «زن، زندگی، آزادی» ضمن توصیه به قدردانی از حضور آشوبگران و همراهی با آنها مدعی شد که این شعار پیامی زیباست که حرکت به سوی آینده بهتر را نشان می دهد !
https://eitaa.com/yavaransahebzaman
🌷 آیت الله علّامه حسن زاده آملی(ره) :
1⃣ به فکر خود باش و از خویشتن غافل مباش.
2⃣ همواره کشیک نفس بکش که کشیک نفس کشیدن کشکی نیست ، از خداوند توفیق بخواه.
3⃣ با ابنای روزگار بساز و مرد تحمّل باش
« آسیا باش ، درشت بستان و نرم باز ده».
4⃣ مرد فکر باش که فکر لُبّ عبادت است.
5⃣ مناجات و راز و نیاز با خداوند را قطع مکن.
6⃣ خلوت شب را از دست مده.
7⃣ به حقیقت بگو «الهی! آمدم» تا کامروا گردی.
8⃣ سخن و خواب و خوراک باید به قدر ضرورت باشد.
9⃣ با عهد الله که قرآن مجید است هر روز تجدید عهد کنیم
بسم الله الرحمن الرحیم
🔸🔸تقسیم🔸🔸
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
««قسمت بیست و پنجم»»
عکس آرسن رو پرده بود و اطلاعات اولیه اش کنار عکسش نوشته شده بود. محمد به سعید گفت: کافی نیست. همه اطلاعات این افسر موساد را میخوام. کیه؟ کجاها بوده؟ چیکارا کرده؟ با کیا بوده؟ حتی وضعیت خانوادگی و دوستان نزدیک و همه چی.
سعید: چشم. چهره نگاری عده زیادی از مهمونا انجام شد. اغلب افراد مشهور و وابسته به پهلوی بودند. چند نفر از شبکه من و تو و وابستگان بهایی اونا هم بودند.
محمد: متعجبم که در چنین جلسه ای و با چنین آدمای عتیقه ای، چرا ثریا نیست؟ چرا ایقدر ثریا مرموز هست و در سایه حرکت میکنه؟
سعید: حتی اگه یادتون باشه وقتی میخواستن بابک رو از کمپ به تشکیلات پهلوی بفرستن، هاکان گفت که دارن بابکو میفرستن پیش یکی که منم نمیشناسمش و هیچ شناختی روش ندارم. هاکانی که اینقدر نفوذ داره و آدم میشناسه!
محمد نفس عمیقی کشید و گفت: باشه. یه کاریش میکنیم. سعید اطلاعات این افسره رو زود میخوام.
🔶🔷🔶🔷🔶🔷
یک هفته بعد- لندن-دفتر سینمایی
حلما در حال جارو زدن اتاق های دفتر سینمایی تازه تاسیس بود که بابک وارد شد. سلام کردند و بابک رفت سراغ کامپیوترش. هنوز خیلی مشغولِ کاراش نشده بود که تلفن ثابت اونجا زنگ خورد. بابک وقتی به شماره دقت کرد، متوجه شد که ثریاست. تلفنو برداشت و گفت: سلام خانم. صبحتون بخیر!
ثریا گفت: سلام. صبح بخیر.
بابک: جانم خانم.
ثریا گفت: بهشون گفتی که ساعت جلسه تغییر کرده؟
بابک: جلسه اون داداشیا رو میگین دیگه؟
ثریا گفت: آره. اون خانم و آقا که نزدیک ظُهره. درسته؟
بابک جواب داد: بله. هم به اونا گفتم یه ساعت زودتر بیان. و هم ماشین هماهنگ کردم که از درِ هتلشون بیارنشون. و هم اون خانم و آقا برای دو ساعت قبل تر ردیفن.
ثریا گفت: خوبه. منم کم کم راه میفتم.
بابک که میخواست خوشمزگی کنه گفت: خانم خودم هستما! شما استراحت کنین.
ثریا با بی اعتنایی جواب داد: شما چاییتو بخور تا من میام.
مکالمه اونا تموم شد و بابک به حلما گفت: لطفا میز صبحونه رو بچین.
نیم ساعت بعدش در باز شد و راننده، دو تا آقای حدودا چهل ساله و خوش تیپ که شکلشون عین همدیگه بود با خودش آورد بالا. بابک خیلی جنتلمن و با کلاس، به استقبالشون رفت و اونا رو به اتاقش دعوت کرد. مشغول حال و احوال بودند که حلما در را باز کرد و ثریا وارد اتاق شد. بابک و سام و زامیار از جاشون بلند شدند و بعد از سلام و حال و احوال با ثریا همه رفتند سرِ میز صبحونه.
حلما که پیش خدمت اختصاصی ثریا بود و از ترکیه تا لندن و سایر کشورها با خودِ ثریا میرفت، سفره ای مرکب از ایرانی و خارجی چیده بود. به طوری که سام و مازیار مبهوت سلیقه حلما شدند. ثریا وقتی دید اون دو تا برادر اینطوری مات شدند، لبخندی به حلما زد و حلما هم رفت.
وسط صبحونه ثریا از سام پرسید: گردش قراردادهای دو سال اخیرتون مثبته؟
سام جواب داد: بد نبوده اما میتونسته بهتر باشه.
مازیار گفت: درآمد ما از محلِ قراردادمون با شبکه های نتِ داخلی ثابت مونده. باید به فکر تقویتِ فیلما و سریالا باشیم.
ثریا چاییشو تمام کرد و گفت: طیفِ مخاطبان شبکه های خانگی اغلب خانم ها و افرادی هستند که نه مشغول کار هستند و نه مشغول تحصیل. الان تعداد دختر پسرهای اینجوری در ایران، حدود 13 میلیون نفر هست.
سام گفت: که جمعش با تعداد خانمای پای ثابت ما چیزی بالغ بر سی میلیون مخاطب ثابت میشه.
ثریا گفت: و این یعنی بیشتر از یک سوم جمعیت کلِ ایران. درسته؟
سام و مازیار حرف ثریا رو تایید کردند.
ثریا گفت: خب. شما دو نفر صاحب دو تا از بهترین شبکه های خانگی کشور هستید که حداقل سی و پنج تا چهل میلیون اکانت نصب شده و فعال شما را دنبال میکنند. درسته؟
بازم حرفشو تایید کردند.
ثریا گفت: میانگین تولید هر کدوم از شما که مثلا رقیب همدیگه هستید حداقل چیزی بالغ بر هجده هزار دقیقه در سال هست. درسته؟
بازم تایید کردند. مازیار گفت: با همدیگه شاید حدودا پنجاه هزار دقیقه مفید.
ثریا گفت: آفرین. جمعا پنجاه هزار دقیقه مفید. بدون پخش آگهی بازرگانی و بدون محاسبه فصل های مختلف یک سریال و غیره. درسته؟
سام گفت: دقیقا. ینی حداقل هر کدوم از ما بیست تا قراردادِ سریال و سینمایی در طول سال نهایی میکنیم.
ثریا گفت: دقیقا. خب حالا سوال مهم! گردش مالی این دو تا شبکه خانگی در یک سال، بیشتر از دو هزار میلیارد هست؟
سام و مازیار به هم نگاه کردند و سری تکان دادند و گفتند: تقریبا. حالا یه چیزی بیشتر و کمتر. اما تقریبا همینه.
ثریا خیلی جدی و مصمم گفت: سه برابرش!
سام و مازیار خشکشون زد و فقط به ثریا نگاه کردند.
ثریا گفت: ینی شش هزار میلیارد تومان بعلاوه صد روز تورِ رایگان برای صد نفر از عوامل به اروپا.
سام و مازیار دیگه حتی پلک هم نمیزدند.
و ثریا وقتی خوب زخمیشون کرد، تیر خلاص را زد و گفت: بعلاوه ارائه رایگانِ متن تمام فیلنامه ها به شما! فیلنامه رو خودمون مینویسم و شما به اسم هر کسی دوست دارید میتونید بزنید و بسازید.
اینو که گفت، دیگه حتی بابک هم چشماش گرد شد و داشت قالب تهی میکرد. فَک همشون افتاده بود.
ثریا ادامه داد: همین امروز قرارداد بسته میشه و پیش پرداخت که حداقل یک پنجم مجموع کلِ قرارداد هست، به هر حسابی که شما معرفی کنید واریز میشه.
سام و مازیار که به زور فک و دهنشون میجنبید و آب دهانشون رو قورت میدادند، به هم نگاهی کردند و هر چه تلاش کردند جلوی آچمز شدنشون بگیرند که ضایع نشن، نتونستند. مازیار گفت: ممنونم که به ما اعتماد کردین. این خیلی بهتر از پیشنهادی بود که دوستتون آقای اصل در تهران به ما گفتند.
سام گفت: البته ناگفته نمونه که آقای اصل گفتند اگه با خودِ ثریا خانم یه جلسه بشینید، جوری نمک گیر میشید که برای سالهای سال ...
ثریا حرفشو قطع کرد و گفت: کلیه سودِ حاشیه ای که از تبلیغات و قرارداد با ایرانسل و همراه اول و رایتل و بقیه دارید واسه خودتون. نوش جونتون. من که شبکه های شما را نخریدم. حتی کُلش را اجاره نکردم. فقط پیشنهاد کار بعلاوه متن تایید شده فیلنامه رو میدم.
مازیار پرسید: خب اگر ما در تایید متن و یا پروانه ساخت به مشکل خوردیم چی؟ نمیشه که قرارداد بره هوا! درسته؟ البته جسارته. ببخشید.
ثریا گفت: نه ... اختیار دارید ... سوال خوبیه ... اما بنظرتون اگر مطمئن نبودم که متن تایید میشه و حتی پروانه ساخت هم میگیرید و آقای اصل خودش دست شما رو تو دست صدور مجوز میذاره، ریسک میکردم و سرنوشت این همه پول و انرژی رو با یه قرارداد بی ضمانت میفرستادم هوا؟!
مازیار رنگش سرخ شد و گفت: ببخشید خانم ... جسارت نکردم ... شما ماشالله اینقدر مدبرانه و با برنامه همه چیزو ردیف کردین که فکر کنم یه مدت طول میکشه که ما به خودمون بیاییم و بتونیم این همه محبت و اعتماد و سرمایه گذاری رو هضم کنیم.
سام گفت: درسته. در ادامه حرف مازیار جان باید بگم که ما تلاش میکنیم همه ظرفیت هامون را پای کار بیاریم. میشه بپرسم که این سرمایه گذاری بزرگ و جذاب شما در کدوم حوزه هست؟ ینی میخوام بدونم قراره کدوم ژانر تقویت بشه؟
ثریا گفت: زن تو کدوم ژانره؟
سام گفت: آهان ... جالبه ... پس بیشتر تو حوزه زن هست.
ثریا گفت: بیشتر نه. فقط در حوزه زن هست. ازشما انتظار دارم جوری کار کنید و از کارگردانان و بازیگرانِ با اولویت ما استفاده کنین که زن، صرفا یک موضوع در سینما نباشه. بلکه خودش تبدیل بشه به یک ژانر منحصر به فرد. ژانر زن!
سام و مازیار که به جز دو تا لقمه اول، دیگه نتونسته بودند چیزی بخورند، از بس ثریا اونا رو برد تو هپروت، یه کم خودشون جمع و جور کردند و آب دهانی قورت دادند و اندر واژه بدیع و نوظهور «ژانر زن» خر کیف ها شدند.
ثریا گفت: بابک ترتیب همه کارهای این طرفو میده. کارای اون طرف هم آقای اصل پیگیر هستند. نکته آخرو بگم و برم. هدف گذاری ما برای پنج سال اول، صد فیلم و سریال در هر کدام از شبکه های خانگی شما، یعنی دویست فیلم و سریال در طول پنج سال اول هست. شما نباید سایر فعالیتتون تعطیل بشه. اما باید جوری باشه که آثارِ ژانرِ زن در اولویت جذب مخاطبان و تبلیغاتی باشه که انجام میدید.
جلسه تمام شد. سام و مازیار رفتند و با بابک مشغول عقد قرارداد و پیش پرداخت و این موضوعات شدند. اما ثریا خودش را برای جلسه دوم که یک پدر و دختر بودند آماده میکرد که حلما وارد شد و گفت: خانم! آقا و خانمِ طالعی تشریف آوردند.
ثریا به اتاقی رفت که اون پدر و دختر بودند. هردوشون رو در آغوش گرفت و نشستند و شروع به گفتگو کردند. شبنم که دختری حدودا بیست و سه چهار ساله و لاغر اندام با دندون های سیمکشی شده بود گفت: پدرم خیلی از شما تعریف کرد. دو باری که قبلا شما رو دیدم، اینقدر کوتاه بود که فرصت آشنایی بیشتر نداشتیم.
ثریا با لبخند و نوعِ خاصی از مهربانی گفت: من فقط تو رو کم داشتم. شبنم طالعی. میخوامت. میخوام کارو برام تموم کنی. میخوام صدا و تصویر ما باشی تو کل دنیا.
شبنم در حالی که دستش تو دستان ثریا بود گفت: جانم قربونت برم ... بگو ... بگو چیکار کنم؟
ثریا گفت: تو بابات متخصص شبکه سازیه. متخصص متصل کردنِ شبه جزیره ها به هم. ازت دو تا خواهش دارم.
شبنم گفت: جانم فدات شم!
ثریا گفت: اولا میخوام بذاری بابات برگرده ایران. زندیان هم برگشته. ثابتی هم این هفته یا هفته دیگه برمیگرده. فقط مونده بابای تو. من تو ایران به کمکش نیاز دارم. اصل گفته دیگه نمیتونم. راس میگه. پیر شده. میخواد بابای تو رو بذاره جای خودش. فقط ازت میخوام به خاطر بی کس و کار نموندن همه اون بهایی هایی که جونشون گرفتند کفِ دستشون، اجازه بدی بابات برگرده ایران.
شبنم که معلوم بود داره غصه میخوره گفت: جونش ضمانت میکنید؟
ثریا گفت: پرونده بابات سفیده. هیچی هیچ جا ازش نیست. سپردم استعلام کردند. خیالت راحت.
شبم نگاهی به باباش کرد و بعدش دوباره رو به طرف ثریا کرد و گفت: و دومیش؟!
ثریا گفت: اولیشو به بابات گفته بودم و بابات گفته بود دلِ دخترمو به دست بیارین تا نگرانم نباشه و راضی باشه. اما دومی رو که میخوام بگم، حتی به باباتم نگفتم و اولین بار هست که میخوام در حضور بابات، تو چشمای دخترش نگاه کنم و ...
شبنم لبخندی زد و دستای ثریا رو محکمتر گرفت و گفت: بگو عزیزدلم!
ثریا نگاهی به بابای شبنم انداخت. بعدش به چشمای شبنم زل زد و رُک تو چشماش گفت: خودتو میخوام. میخوام بابات بره و شبنم طالعی بشه همه کَسِ خودم. شبنم با من ازدواج میکنی؟
ادامه دارد...
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour
بسم الله الرحمن الرحیم
🔸🔸تقسیم🔸🔸
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
««قسمت بیست و ششم»»
سوزان خیلی فکر کرد. تصمیم مهمی گرفت. به همان پیج شلوغ اینستا رفت و یک قلب گذاشت. ساعتی نگذشت که محمد آن قلب را دید و لایکش کرد و ته دل سوزان قرص شد.
آماده شد و رفت بیرون. سر راهش دو تا تیکه کیک شکلاتی گرفت و به دفتر کار آلادپوش رفت. وقتی آلادپوش سوزان را دید، جلسه اش رو زود تموم کرد و با اینکه عصر بود و وقت رفتن بقیه نبود، همه رو مرخص کرد. خودش و سوزان تنها موندند و موقع خوردن کیک شکلاتی با هم حرف میزدند.
آلادپوش موقع خوردن کیک گفت: منتظر بودم بیایی اما فکر نمیکردم امروز بشه ببینمت. دستت درد نکنه. خیلی خوشمزه است.
سوزان گفت: نوش جان. دستپخت خودم نیست. وگرنه شاید خوشمزه تر میشد.
آلادپوش: چطوری وقت کردی این همه باهوش باشی و بفهمی که عاشق کیک شکلاتی ام؟
سوزان جواب داد: این که دیگه تابلو هست. وقتی هیچ وقت ندیدم شیر خالی بخوری و همیشه یا شیر قهوه میخوری یا شیر کاکائو ... وقتی حتی خوشرنگ ترین کت هایی که میپوشی، رنگش شکلاتی هست ... وقتی تنها عکسی که از خانمت واسه خودت نگه داشتی، حال و فضای در و دیوار عکس شکلاتی هست ... اینا هیچی ... وقتی همین مبل و میز و صندلیت از انواع و اقسام رنگ های شکلاتی هست ... بازم بگم؟
آلادپوش: بعضی وقتا ازت میترسم. خیلی دقیقی. میترسم جلوت اشتباه کنم و کله پام کنی!
سوزان خنده ای کرد و گفت: کیکتو بخور تا بهت بگم که اشتباه نکردی!
آلادپوش که از این حرف سوزان تعجب کرده بود، بشقابش گذاشت زمین و گفت: منظورت چیه؟
سوزان گفت: ببین آقای آلادپوش! من و تو نون و نمکی با هم خوردیم و به حرمت همون نون و نمک، میخوام امروز یه خبرِ آس بهت بدم و رفاقتمو در حقت تموم کنم و برم.برای همیشه برم.
آلادپوش با کنجکاوی پرسید: چی میخوای بگی؟
سوزان گفت: درست فکر کردی! من برای کله پا کردن تو و مریم و مسعود و همتون اینجام.
آلادپوش با تعجب گفت: ینی چی؟!
سوزان گفت: اون شب که تو هم مثل بقیه مست بودی و رقصیدی و آخرش حتی نفهمیدی که چطوری آوردمت خونه، من پایین پای فاحشه خانم پهلوی نشسته بودم و اونم داشت هم زمان به دو تا نره خر سیاه پوست سرویس میداد، با افسر ارشد موساد گپ میزدم!
آلادپوش چشماش شد صد تا و پرسید: موساد؟!
سوزان گفت: بله. تعجب نکن. موساد!
آلادپوش پرسید: چی میگفت؟ چی میگفتین؟
سوزان گفت: دو تا سوالمو جواب بده تا جواب سوالتو دقیق تر بدم!
الادپوش: بپرس!
سوزان: چقدر مریم رجوی برات مهمه؟
آلادپوش: من به همه آرمان های سازمان پایبندم. مخصوصا آرمان های شخص مریم رجوی.
سوزان: خب ... عالیه ... اگه بگم همه اینا بازیه و حتی پیمان نوین که شاهزاده مطرح کرده، تهش یه بازی سیاسیه و دنبال سیاهی لشکر و گوشتِ جلویِ چرخ گوشت میگشتند و فکر میکنند که چه کسی بهتر از شما و سازمان شما، عکس العملت چیه؟
آلادپوش که شوکه شده بود با تردید گفت: من فکر میکنم ... فکر میکنم ... سوزان اینا رو اون افسر موساد گفت؟!
سوزان جواب داد: مگه حتما باید اون بگه؟ معلومه که نه! اون یه چیز دیگه گفته که اگه اونو بهت بگم، کَف میکنی!
آلادپوش: سوزان میشه زودتر بگی؟! داری عصبیم میکنی!
سوزان یه لیوان واسه خودش ریخت و گفت: جواب منو بده! اگه بفهمین که همش بازیه و پیمانی تو کار نیست و حتی پهلوی و سلطنت طلبا قرار نیست اجازه بدن شماها تو تجمعات خارج از کشورشون که تو فرانسه و آلمان و آمریکا میخواد برگزار بشه، شرکت کنین، چه حالی میشی؟ اول اینو بگو!
آلادپوش: چون میگن ما باعث بد نامی اوناییم؟
سوزان: دقیقا! جواب منو بده ... اگه پیمانی تو کار نباشه و صرفا یه چُس و قُپیِ سیاسی از خودشون در کرده باشند، چیکار میکنی؟
آلاپوش به فکر رفت. چند لحظه پاشد راه رفت. بعد از سه چهار دقیقه گفت: الان و در این مرحله هیچ کاری نمیتونیم بکنیم. وضعیت حساسیه. نمیدونم. کل کار و پروژه گِره میخوره و یه جورایی باید کلِ مسیرو برگردیم. سوزان دارم سکته میکنم. میشه بگی اون افسر موساد چی گفت؟
سوزان گفت: اون یه حرفی بهم زد که فکر نمیکردم اینقدر شماها براشون بی ارزش باشین. حتی فکر نمیکردم شاهزاده اینقدر براشون بی ارزش باشه. گفت قراره موساد به طور هم زمان، هم رضا پهلوی رو حذف کنه و هم مریم رجوی رو حذف کنه و بعدش بلافاصله نوردخت پهلوی رو به عنوان رهبر جنبش و انقلاب زنان معرفی کنه و همه زیر عَلَم اون جمع بشن.
آلادپوش که چشمش گرد شده بود و فکش افتاده بود گفت: پس اسرائیل هم ما رو فروخت!
سوزان گفت: وسط این دعواها و نامردی موساد، من نمیذارم شاهزاده حذف بشه. من بهش مدیونم. نمیذارم به همین راحتی این دخترک هرزهی پاچه پاره بیاد جای شاهزاده رو بگیره. تو هم اگه به مریم و سازمانتون تعلق خاطری داری، بیکار ننشین. یه کاری کن.
آلادپوش که کیک شکلاتی به جونش زهر شده بود، حسابی تو فکر فرو رفت.
🔷🔶🔷🔶🔷🔶
سه روز از دیدار سوزان با آلادپوش گذشت. پیتر با سوزان تماس گرفت و با هم قرار گذاشتند. قرار شد در پیاده رو با هم قدم بزنند. همین طور که با هم قدم میزدند، پیتر سر صحبت رو باز کرد: اتفاقات داره سریعتر از اون چیزی که فکرش میکردیم رخ میده. به روزهای قیام سراسری داریم نزدیک میشیم. فکر میکردم دیرتر از این حرفها باشه اما اشتباه میکردم.
سوزان گفت: چه عجله ای هست؟ چی باعث میشه که من و تو به عنوان بازوهای مشورتی سازمان، از تصمیمی شوکه بشیم و اطلاعی ازش نداشته باشیم؟
پیتر گفت: میفهمم چی میگی. نمیدونی من اون بالاها با یه مشت پیرمرد عملیِ دائم الخمرِ لوده و بیسواد چی میکشم؟ شازده هم دلش به اینا خوشه! میگه فلانی مشاور بابام بوده ... فلانی باباش بافورِ بابا بزرگمو چاق میکرده ... فلانی ننه جونش رقاص دربار بوده ... فلانی بهایی هست و اگه بهش حرف بزنی، انگار به اسب شاه گفتی یابو!
سوزان گفت: ولی طرفِ من و سازمان مجاهدین همه چیو ردیف کردم. آلادپوش و سازمانشون منتظر جرقه اَن.
پیتر پرسید: تو اطلاعی از سازماندهی نیروهاشون در ایران داری؟ اونجا همه چی درسته؟
سوزان گفت: من مشکل خاصی نمیبینم. همه چی برای اسمِ رمز آماده است. میشه بپرسم تو چرا ذهنت درگیره؟
پیتر گفت: آخه طرفِ ما هیچی ردیف نیست اما دستور اومده که آماده باشین!
سوزان گفت: میشه یه پیشنهاد بدم؟
پیتر گفت: بگو!
سوزان گفت: متن مصاحبه و سخنرانی شاهزاده آماده است؟
پیتر گفت: اطلاع ندارم. چون متنش هم دست ما نیست.
سوزان گفت: نمیتونی کاری کنی که متن را بتونیم خودمون بنویسیم.
پیتر توقف کرد و گفت: چرا ... میتونم پیشنهاد بدم ... چرا؟ چیزی شده؟
سوزان گفت: داریم زمانو از دست میدیم. من الان باید همه چی رو بهت بگم.
پیتر گفت: چی شده سوزان؟!
🔶🔷🔶🔷🔶🔷
دو روز بعد، پیتر به واسطه کماندار با شازده ملاقات کرد. شازده معمولا ملاقات های کاری را در دفتر شخصیش که بین خودشون به اسم دفتر پاتی معروفه، برگزار میکنه. فضای دفتر مملو از عکس های جوانی شازده و باباش هست و هیچ خبری از دیگر خاندان پهلوی نیست حتی فرح!
شازده به پیتر گفت: کماندار گفت درخواست ملاقات داشتی. خودمم میخواستم ببینمت.
پیتر گفت: در خدمتگذاری حاضرم.
کماندار به پیتر اشاره کرد که حرفتو بزن که شازده کار داره. پیتر گلویی صاف کرد و گفت: واسطه من در سازمان منافقین ...
شازده فورا پرسید: همون دختره که با آلادپوش ارتباط داره؟
پیتر گفت: بله قربان! سوزان. اسناد و مدارکی به من رسونده که نشون میده مریم رجوی و کلا سازمان مجاهدین هنوز به پیمان نوین معتقد نیستند و قصد دارن سازِ خودشونو بزنن.
شازده گفت: چیز عجیبی نیست. رو اونا حساب نکردم. مگه مغز خر خوردم که رو اونایی حساب کنم که برام هزینه دارن؟
پیتر گفت: خب اگه رو اونا حساب نکردیم، پس کیا قراره پیاده نظام ما بشن؟ ما خودمون امکان جنگ شهری داریم؟
شازده گفت: معلومه که نداریم. فعلا نمیدونم. ذهنم درگیر ورودِ بهایی ها به ایران بود و نتونستم اینو پیگیری کنم.
پیتر گفت: خب بهایی ها قراره ... ؟
شازده دستی رو زانوی کماندار گذاشت و گفت: اقتصاد و فرهنگ. کارِ بهایی ها اقتصادی و فرهنگی هست. چیزیاز هر حمله نظامی مهمتر. مگه نه کماندارِ عزیز؟
کماندار به نشان احترام، دستشو گذاشت رو سینه اش و گفت: بله الهی قربونتون برم.
شازده هم خنده ای کرد و گفت: سیا چطوره؟
پیتر دید که اگه بحث بره به طرف خوش و بشِ، دیگه نمیتونه اینا رو جمع و جور کنه، فورا گفت: قربان بنظر ما رو مریم رجوی حساب نکنید اما مخالف فرسایشی شدنِ برنامه ها هستیم. داریم زمانو از دست میدیم.
شازده رو کرد به طرف پیتر و گفت: اوکی. موافقم اما بهترین زمان کدومه؟ آمریکا هم میگه زمانشو شما پیشنهاد بدین. اگه نتونیم زمانِ درست و به موقع اعلام کنیم، دیگه طرح هایی که برای براندازی به سازمان سیا ارائه دادیم، تمدید نمیشه. اونا بازخورد میخوان. میگن هنوز رژیم ایران داره به امنیتیش مینازه. میگن حرکت خاص اعتراضیِ مدنی مشاهده نمیشه. میگن یه کارِ عملیاتی تر میخوان.
پیتر گفت: قربان! من الان برای همین اینجام. با محاسباتی که سوزان کرده و اسنادی که من دیدم، فقط میتونیم از ظرفیت تجزیه طلب ها استفاده کنیم.
شازده گفت: به حرفم گوش میدن؟
پیتر گفت: لازم نیست به حرف شما گوش بدن. مهم اینه که بتونیم از لاکِ خودشون بیاریمشون بیرون.
شازده تو فکر رفت. پرسید: ایده خاصی دارین؟
ادامه دارد...
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour
🔺️مبلغ وام مشاغل خانگی افزایش یافت
کریمی بیرانوند، معاون اشتغال وزیر کار:
🔹امسال مبلغ پیشبینی شده برای تسهیلات توسعه مشاغل خانگی، ۳۰۰۰ میلیارد تومان بوده و هم اکنون بیش از ۱۹۰۰ میلیارد تومان طرح در بانکها وجود دارد که تا پایان سال تا سقف ۳۰۰۰ میلیارد تومان پرداخت خواهد شد.
🔹 اگر کسی طرح اشتغال خانگی داشته باشد، بسته به نوع طرح اعم از مستقل یا پشتیبان از تسهیلات مربوطه بهرهمند میشود.
🔹در راستای حمایت از تولیدات خانگی و کسب و کارهای خرد و خانگی، سقف تسهیلات برای مشاغل مستقل را به ۱۵۰ میلیون تومان و برای مشاغل پشتیبان به ۴ میلیارد تومان افزایش دادهایم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 دیگر سر مدارا با دشمنان نداریم...
برخیز ای برادر دیگر زمان نداریم
#تبیین_برای_یاران
#جهاد_برای_ایران
#مهدی_موعود_خواهد_آمد
https://eitaa.com/yavaransahebzaman
ماموستا شیرزادی: قمهکشی و ایجاد رعب در فقه اهل سنت مصداق محاربه است
🔹امام جمعه مریوان: بستن راه مردم و قمهکشی و حمله با سلاح سرد به مدافعان امنیت و ایجاد ارعاب و وحشت در بین زنان و کودکان در روز روشن از دیدگاه اهل سنت محاربه محسوب میشود.
🔹هر انسانی بخواهد با هر شیوه و روشی امنیت افرادی از جامعه را به خطر بیاندازد حال با دست باشد یا سلاح سرد و گرم محارب است.
🔹هر انسانی هم انسان دیگری را به قتل برساند باید قصاص شود و براساس دین اسلام قصاص حق است.
https://eitaa.com/yavaransahebzaman
کسب درآمد دلاری ضدانقلاب با اتفاقات اخیر با صرف شامپاین و رقص و دانس
( از پخش کلیپ بعلت رعایت موازین شرعی معذورم)
اغتشاشات و آشوبهای سه ماه گذشته در حالی فروکش کرده که اگرچه به قول معروف برای مردم ایران و حتی اغتشاشگران آب نداشت اما برای ضدانقلاب و اپوزیسیون خارجنشین نان داشت!
به تازگی یک ایونت هنری از سوی بنیاد برومند در نیویورک برگزار شد که طبق پوستر برنامه ورودی آن ۸۰ دلار بود.
در این مراسم که با عنوانِ baraye azadi(برای آزادی) برگزار شد، رقص، سرو غذا و نمایش آثار هنری برقرار بود و به بهانه مبارزه سیاسی یک پارتی برگزار کرده بودند!
عائدی این اغتشاشات و گرفتار شدن جوانان فریبخورده برای اپوزیسیون سفرهای خارجی و دیدار با مقامات کشورها بود و حالا نیز با برگزاری رویدادهای فرهنگی و هنری پول به جیب زدند.
این رویه البته از دیرباز درباره ضدانقلاب مرسوم بوده.
سران احزاب تجزیهطلب همچون کومله و دموکرات خود در کشورهای اروپایی با بودجههایی که برای مبارزه با جمهوری اسلامی میگیرند زندگی مرفهی دارند اما جوانان را در مناطق مرزی به مبارزه مسلحانه علیه جمهوری اسلامی تهییج میکنند.
حتی برخی هنرمندانی که با کشف حجاب و یا فعالیت مجازی سعی در تحریک جوانان داشتند ساکن خارج کشورند و اوج مبارزهشان پست گذاشتن در شبکههای اجتماعی است.
در حقیقت جوانانی که تحت تاثیر این شبکه ها یا افراد در روزهای گذشته پا به خیابان گذاشتند یا حتی اقدام به درگیری کردند، هزینهای را میپردازند که محرکان آنها حاضر نیستند به آن تن دهند و با فاکتور کردن اقدامات آنها، به زندگی مرفه و آسوده خود در خارج کشور ادامه میدهند.
https://eitaa.com/yavaransahebzaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علی دایی بدون رتوش؛ صد در صد خالص و کاملا واقعی، بدون فیلترهای فضای مجازی و خارج از دستکاری شبکه های اجتماعی!
🔹پاسخ دکتر الهی قمشه ای به رفتارهای دوگانه برخی سلبریتی ها