«بسیجی جیرهخور 😭😭 ، آخرشه خوب بخور»
بالایی منزل جیره نخور و پایینی کاخ جیرهخور نظام است!!
https://eitaa.com/yavaransahebzaman ایتا
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/Ci5e2YuF7ELKEKWnCnnfTN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 فوری | حملهی سایبری به عربستان توسط هکرهای وابسته به ایران
🔹 اولین کلیپ گروه هکری تبر ابراهیم از اسناد و نامههای مهم وزارت داخلی سعودی و دسترسی به دوربینهای مدار بسته آنها و مکانهای حساس عربستان
این تازه اولین سیلی بود 🔥
🇮🇷https://eitaa.com/yavaransahebzaman ایتا
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/Ci5e2YuF7ELKEKWnCnnfTN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌به داد دبیرستان های دخترونه برسید...
اگه تحلیل نکنید دشمن تحریف میکنه...
https://eitaa.com/yavaransahebzaman ایتا
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/Ci5e2YuF7ELKEKWnCnnfTN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ان شاء الله به حول و قوه الهی . نهضت ضد آل سعود در عربستان شکل جدیدی به خود گرفته است
امید است این نهضت در عربستان در کلیه شهرها نهادینه شود .
ایتا
https://eitaa.com/yavaransahebzaman
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/Ci5e2YuF7ELKEKWnCnnfTN
سلام و روز بخیر ☺️🌺
عرض خدا قوت خدمت همه رفقا
الحمدلله ، منم خوبم
بلکه عالی ام😊
انشاءالله از امشب داستان #تقسیم را منتشر میکنیم.
نیت کردم که ثواب معنوی این اثر را هدیه کنم به روح پاک سردار شهید سید حمیدرضا هاشمی و همه شهدای مظلومی که در فتنه اخیر شهید شدند.
امیدوارم دستمون را در دنیا و آخرت بگیرند.🌷🌷
✔️ چند نکته در خصوص داستان #تقسیم:
🔺 این داستان در دو فصل آماده شده. فصل اول چهارده قسمت است که انشاءالله از امشب شروع میکنیم
سپس یکی دو شب وسطش وقفه میندازیم و بعدش فصل دوم را هم تقدیم میکنم.
🔺این دو فصل در دو حال و هوای کاملا مختلف هست و هر کدام طعم خاص خودش را داره.
اما فصل اول دروازه فصل دوم هست. فصل دوم که مملو از اسامی واقعی و حتی اماکن و پروژه های واقعی است، ناظر به نقشه هفت ساله برای آشوب این روزهاست.
🔺 برای فصل اول، سفرهای طولانی و طاقت فرسا داشتم. حتی مدتی از خانواده دور بودم تا تونستم با فضای فصل اول ارتباط بگیرم و افرادی که قربانی این فضا هستند پیدا کنم. اگر بگم پیر شدم تا این فصل نوشته شد دروغ نگفتم.
🔺 بسیاری از توحش و انحرافات موجود در فضای فصل اول را نمیتونم روایت کنم تا عده ای دوستان اذیت نشوند. فقط از همین حالا بدونید که از چیزی که روایت کردم، صدها برابر بدتره و خدا حتی نصیب گرگ بیابون هم نکنه.
🔺اما فصل دوم ...
که یکی از معاونین محترم سیاسی یکی از مجموعه های ارزشی امروز میگفت: فهم و ارتباط فکری دقیق با فصل دوم، برابری میکنه با صد ساعت آگاه سازی!
مخصوصا کسانی که علاقمندند ریشه های منحوس شلوغی های این روزها را بدانند.
نکات دیگری هم هست به یاری خداوند سبحان، تدریجا عرض میکنم.
✔️ ضمنا
راضی ام که هر جا و برای هر کس خواستید بفرستید. اما به شرط ذکر کامل لینک کانالم و رعایت امانتداری در متن و محتوا.
🔹لطفا لطفا نخونید برای ترشح آدرنالین
بلکه بخونید تا با جهان کاملا متفاوت از سطح و سیاق زندگیتان آشنا بشید.
شبهای پاییزی خوب و مفیدی برایتان آرزومندم ☺️🌷
✍ حدادپور جهرمی
یاوران صاحب الزمان
✔️ چند نکته در خصوص داستان #تقسیم: 🔺 این داستان در دو فصل آماده شده. فصل اول چهارده قسمت است که انش
دوستان گرامی از امشب به بعد هر شب یک قسمت از روایت حجتالاسلام حدادپور جهرمی را . بخاطر جهاد تبیین به سمع و نظر شما خواهد رسید
marg.raefipor.mp3
2.72M
پنجشنبه هابرید به این قبرای خالی نگاه کنید قدم بزنید بگید من اینجاااااام ......
#استاد_رائفی_پور
به این گزاره ها توجه کنید👇
🇺🇸سازمان سیا: سالانه ۴٠٠ میلیون دلار.
🇸🇦 آل سعود: سالانه ۶٠٠ میلیون دلار.
٢٨ سناتور 🇮🇱صهیونیستِ جمهوری خواه و دموکرات 🇺🇸آمریکا از محل سرمایه های شخصی خود سالانه حدود ۶٠ میلیون دلار.
سرمایه داران بزرگ یهودیِ صهیونیست🇺🇸 آمریکا سالانه ٣٠٠ میلیون دلار.
🇬🇧سازمان جاسوسی mi6 انگلیس سالانه ١٠تا٢٠ میلیون پوند
مؤسسه جورج سوروس🇺🇸 آمریکا (مرکز کنترل، راهبری و هدایتِ انقلابهای رنگی) سالانه ١٠ میلیون دلار.
اتحادیه اروپا سالانه ١۵ تا ٢٠ میلیون یورو
احزاب لیبرال فرانسه، حزب گلیستها، اتحادیه همجنس گرایان فرانسه، لمپنها، سالانه ١٠ میلیون یورو.
و...
و...
و...
*فکر نکنید که این مبالغ هنگفت، کمک بشر دوستانه غربیها و عربستان به کشورهای فقیر و گرسنگان جهان است، خیر، اینها مبالغی است که سالانه در اختیار وطن فروشانی از جمله معصی(مسیح) علینژاد و 👈👇 و خصوصا تولید کنندگان فیلم های سینمای خانگی که از سالیان گذشته مهره گذاری و تدوین شده بود قرار میگیرد تا هزینه ترویج فاحشه گری، همجنسگرایی . گرایش به سکس، لخت کردن دختران و زنان و گسیل آنها به خیابانها، ازدواج سفید، ترویج چند شوهریِ زنان، رواج بی عفتی و لودگی دختران و زنان و چشم ناپاکی پسران و مردان و در نهایت رسیدن به یک جامعه کاملاً بی بند و بار و لائیک از طریقِ زنانِ فاحشه و مردانِ لوده و ایجاد و راه اندازی و بثمر رساندن شورشِ زنان به نام انقلابِ رنگی زنان در جامعه ایران است!*
*این مبالغ هنگفت چگونه توسط مخالفانِ مردم و جامعه ایران از جمله معصی (مسیح علینژاد) صرف میشود؟*
👈🏻پاسخ: ارسال پول با واسطه های مخفی و کاملاً سکرت (مخفیانه) به داخل ایران و تقسیم آن بین گروهی از زنان و دخترانِ اجیر شده برای حضور نیمه لخت آنها در کوچه ها و خیابانها و پاساژها و مراکز خرید و رستورانها و ترویج سکس گرایی و همچنین دادن پول به پسرانِ و مردان اجیر شده و تبدیل آنها به عروسکهایی با قیافه ها و نمادهای شیطان پرستی و گسیل آنها به کف خیابانها و...
راه اندازی کمپینهای مخالفت با انگاره های اجتماعیِ اصیل و ریشه دار و سالم جامعه و تمسخر باورها و اعتقادات اجتماعیِ انسان سازِ مردم و جامعه، جعل فیلم و فتوشاپ و تهیه مطالب نوشتاری جعلی در سطح وسیع و انتشار آن در شبکه مجازی.
دادن پول و مواجب ماهیانه به کسانی که مطلب یا فیلم و تصاویرِ خاص و هدایت شده از یک واقعه طبیعی یا غیر طبیعی و صحنه سازیهای عجیب تهیه و از طریق واسطه های مخفی به شبکه های معاند از جمله *معصی* ارسال میکنند.
♦️اگر عصرها به خیابانها و فروشگاهها و پاساژها خصوصاً در شهرهای بزرگ سری بزنید زنانی را مشاهده میکنید که حجابشان تقریباً بی اشکال است (مانتو جلو باز یا بسته و روسری یا حتی مقنعه و جوراب دارند) اما دخترانِ ١٠ ساله، ١٢ ساله،١۴ ساله، ١۶ ساله ی خود را نیمه لخت کرده و همراه خود یدک میکشند، و به حالتی تحریک کننده به نمایش میگذارند، لازم نیست که آنها حتماً حساب بانکی خاصی داشته باشند که پولی از آنور آب به حساب شان واریز شود، خیر، همینقدر که دخترِ بزک کرده و نیمه لخت خود را به فروشگاهی خاص و معرفی شده ببرند و به صاحب آن مغازه نشان دهند، از طریق واسطه ای خاص حساب صاحب مغازه شارژ شده و کالاهایی رایگان به مادرِ دختر تحویل داده میشود، دختران و پسران بی بند و بار و خیابان گرد هم *بعضاً از همین طریقِ صاحبانِ برخی مغازهها شارژ میشوند.*
*اگر شما دخترانِ نیمه لخت و پسرانِ با قیافه های غیر معمول و خیابانگرد و دختر نما را تا نیمه های شب تعقیب کنید، آنها علاوه بر سر زدن به مغازه های معرفی شده، در اواخر شب به رستورانهای خاص و برخی سفره خانه های لاکچریِ معرفی شده میروند و بصورت رایگان غذاها نوشیدنی های مورد نظر خود را تا ساعاتی بعد از نیمه شب تناول میکنند و به خانه های خود میروند تا بعد از ظهر روز بعد خوابند و دوباره کار خود را از سر میگیرند.*
البته در انتقال پول کمکیِ امثالِ معصی(مسیح) علی نژاد به کشور، نباید نقش پوششیِ سفارتخانه های اروپایی بویژه سفارت خانه های انگلیس، فرانسه، آلمان، سوئد، نروژ، دانمارک و هلند را نادیده گرفت.
مطالبِ پیش گفته، غیر از هزینه های دهها میلیارد دلاری و یورویی کشورهای غربی و پادشاهی عربستان و کویت و امارات است که در قالب راه اندازی شبکه های متعدد تبلیغات علیه ایران و تخصیص صدها شبکه ماهوارهی و بمبارانهای تبلیغاتی است که علیه جامعه و مردم ایران صورت میگیرد.
*سؤالی دیگر:*
علت این همه هزینه کَردِ کشورهای غربی برای کشور ایران چیست؟
*جواب:*
*موقعیت استراتژیک ایران در جهان هم از نظر جغرافیایی و هم از نظر فرهنگ و تمدن و جامعه شناسی مردم و هم از لحاظ اعتقادی و دینی و اثر گذاری معنوی بر جهان، بنحوی است که اگر بعنوان مثال ١۵٠ کشور جهان را در یک ظرف قرار دهید و کشور
ایران در ظرفی دیگر بگذارید و به آمریکا و انگلیس و فرانسه بگویید شما مشترکاً کدام ظرف را انتخاب میکنید، آنها ایران را به آن ١۵٠ کشور ترجیح میدهند.*
البته آنها ایران را به سَبْک و سیاقِ کنونی نمیخواهند، آنها ایرانِ قبل از ١٩٧٨ میلادی میخواهند!
*تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مُجمِل!*
🔰لطفاً نشر دهید⚘
#جهاد تبیین
ایتا
https://eitaa.com/yavaransahebzaman
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/Ci5e2YuF7ELKEKWnCnnfTN
علیکم السلام
موضوعات هر کدام با دیگری متفاوت است.
اما اگر به این ترتیب باشه بهتره:
دفترچه نیم سوخته
حیفا
کف۱
تب مژگان
حجره پریا
همه نوکرها
سفرنامه کربلا
مثبت کرونا
نه
کف۲
چرا تو
اردیبهشت
پسر نوح
کارتابل
آخرین تابوت
👈 و
#هادی_فرز
#مممحمد
✅ ترتیب کتابهای غیر داستانی:
چرا شیعه
شیعه یا سنی
گناه شناسی
شرح خطبه منا
ماقبل الشهاده ۱
ماقبل الشهاده ۲
جهان بینی
مولفه های بیداری
استاد حجت الاسلام حدادپور جهرمی
هدایت شده از 🎈 دوره های تربیتی تنهامسیرآرامش
007.mp3
1.98M
#جهاد_تبیین 7
🔶 سیستم خدا اینه که شرایط رو برای آدم ها پیچیده میکنه که امتحانشون کنه
چند داستان جالب از زمان اهل بیت علیهم االسلام
استاد پناهیان
تنهامسیری شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/63963136Ca672116ed5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای جالب این طلبه جوان را بشنوید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀فارغ از تحلیلهای پیچیده در مورد این رفتارهای غیرانسانی،
باید گفت
اکثر این جماعت پیرو هیچ مکتب فکری و مرام سیاسی خاصی نیستند، نه کومله هستند نه بهائی نه هیچ؛
از اسلام هم چیزی نمیدانند که بشود منتقد فرضشان کرد.
🔺این دختران شوهر میخواهند و این پسران زن!
تأخیر در سن ازدواج(به علت مشکلات اقتصادی یا تربیت غلط یا...) است که زمینهٔ گرایش به فحشا و بیغیرتی را ایجاد میکند
#بحران_تجرّد
🔵صدای انقلاب را از اینجا بشنوید
@hojre_enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 ارتباط این اغتشاشات با ظهور حضرت
🎙 با بیان شیرین استاد حاج مهدی طائب
🔅 علت اینکه دشمن این فتنه رو در شرایط فعلی اجرا کرد چی بود؟
🔅 ضلع سومی که دشمن از کامل شدنش میترسه چیه؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ویدیو
💫#پیشنهاد_مشاهده
📌تا به خودت بیای، مراقب اومده بالا سرت...
💬حواست که هست؟
🎤#امیر_حسین_دریایی
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🤲🏻🕊
بسم الله الرحمن الرحیم
🔸🔸تقسیم🔸🔸
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
🔹🔹فصل اول🔹🔹
««قسمت اول»»
منطقه کوهستانی مرز ماکو
هر کس فقط یک بار به منطقه کوهستانی مرز ماکو رفته باشه، غیر ممکنه که بتونه از لابه لای درختان جنگلی و فراوانی که آنجاست، کوه را به طور معمولی ببیند. انگار پشت سرِ جمعیت زیادی ایستادی و هر چه روی نوک پاهات میایستی، نمیتونی بفهمی که چقدر راه مونده و کِی میرسی به پایین کوه!
کلی راه میری و وقتی بیش از چهار ساعت در نوار جنگلی مرز راه رفتی، بدون اینکه بدونی کم کم داری میری بالا، متوجه میشی که نفس کم آوردی و ترجیح میدی که همین راهو برگردی. اما دیگه نمیشه. باید یکی دو ساعت دیگه ادامه بدی تا برسی به جایی که بتونی یکیو پیدا کنی که برسونتت به راهِ ماشین رو.
اینا همش در حالتی هست که در نوار مرزیِ خودمون پرسه بزنی و نخوای بری اون طرف. اگه مثل بابک بخوای بری اون طرف، باید یکی باشه که قبل از عبور از کوه بیاد دنبالت و با راه بلد بری. وگرنه میشه چیزی که نباید بشه.
از بس دویده بود، پاهاش دیگه جون نداشت. پهن شد رو زمین و یکی دو تا غلت خورد. دیگه نمیتونست جُم بخوره و پیش خودش ناله میکرد.
چند دقیقه که گذشت، برگشت و رو به آسمون خوابید. نفسش هنوز جا نیومده بود. دستش بُرد طرفِ قفسه سینه اش و یه کم آروم ماساژ داد و تلاش کرد نفس های عمیق بیشتری بکشه. اما نور خورشید داشت اذیتش میکرد و به خاطر همین، با بدبختی بلند شد نشست. یه نگاه به سمتی کرد که از اون طرف اومده بود. یه نگاه هم به طرفی کرد که باید ادامه میداد. فقط دوست داشت از اون منطقه بزنه بیرون. گوشیش درآورد و به ساعت گوشیش نگاه کرد. نوشته بود «12:33» دستپاچه شد. فورا جمع و جور کرد و از جاش بلند شد و با همه توانش شروع به دویدن کرد.
یه کم که رفت، صدای چند تا سگ را از راه دور شنید. وایساد و نگاهی به اطرافش انداخت. یادش اومد وقتی که نشسته بود رو صندلی و داشت با دقت به صحبت های سعید گوش میداد. سعید که همیشه کت شلوار خاکستری میپوشه، یه دستش تو جیبش بود و با یه دست دیگه اش، در حالی که نقاطی روی نقشه و پرده پاورپوینت نشون میداد میگفت: وقتی به این نقطه رسیدی و صدای سگ شنیدی، باید بری سمت چپ. فقط 45 درجه. دو یا سه بار بیشتر صدای این گونه سگ ها را نمیشنوی.
یادش اومد که سعید با فشاردادن دکمه ای، صدای دو سه نمونه سگ خاص را براش پخش کرد و ادامه داد: بابک خوب دقت کن! اگه گرفتارِ این سگ ها شدی، تیکه بزرگت گوشِت هستا. دیگه کارِت به پلیس و مرزداری و این چیزا نمیکشه. تکرار میکنم؛ فقط دو سه بار میشنوی و هر بار باید بری سمت چپ! حله؟ حواست پیش منه؟
بابک تو اون جنگل، وقتی صدای سگ ها را شنید، مسیرش را به سمت چپ کج کرد. یه کم هول شده بود. ترس را از چشماش میشد فهمید. بعضی جاها میدوید و بعضی جاها تند تند راه میرفت و هر از گاهی به اطرافش نگاه میکرد. تا اینکه به تپه ای رسید که بالاش یه آنتن بزرگ مخابراتی بود.
ایستاد و عرقش پاک کرد. به تنه بزرگ یکی از درخت ها تکیه داد. صدای سگ ها کمتر شده بود. قمقه اش درآورد و گلویی تازه کرد. دوباره گوشیش آورد بیرون و به ساعت گوشیش نگاه کرد. نوشته بود «13:46»
انگار خیالش یه کم راحت شده بود. همونجا نشست. کیف کوچک کمری را باز کرد و دو تا شکلات انداخت تو دهنش. در حال جویدن شکلات ها بود که یه قوطی کوچیک پلاستیکی از جیبش درآورد و به همراه اون، همه محتویات جیبش رو هم بیرون ریخت. همشو گذاشت روبروش. حتی گوشی ساده ای که داشت. بعدش سر اون قوطی را باز کرد و روی همش ریخت. کبریت درآورد و با اولین چوب کبریت، همشو آتیش زد.
همین جور که داشت اونارو میسوزوند، مرتب به این طرف و اون طرف نگاه میکرد و همه جا را میپایید. نگران شده بود که یه وقت دود این چیزا که داره میسوزونه، جلب توجه نکنه. به خاطر همین مدام وسایل رو این ور و اون ور میکرد که زودتر بسوزن و از شر همش راحت بشه.
وقتی خیالش از سوختن وسایلش راحت شد، سرش را آروم گذاشت کنار تنه درخت و برای چند ثانیه چشماشو بست که یهو با شنیدن صدای وحشتناکِ سگی که فاصله زیادی باهاش نداشت به خودش اومد و وحشت کرد. متوجه شد که صدای سگی که داره میشنوه، مثل یکی از صداهایی هست که سعید بهش معرفی کرده بود و گفته بود ازش بترس!
پاشد و شروع به دویدن کرد. فقط و فقط میدوید. اما متاسفانه صدای سگ به صدای سگ ها تبدیل شد و مرتب داشتن بهش نزدیک و نزدیک تر میشدند. تا اینکه همین جور که داشت تند تند میدوید و مثل عزرائیل دیده ها فرار میکرد، یه لحظه برگشت تا ببینه فاصله اش با سگ ها چقدره؟
تا برگشت، یهو روی صورتش سایه بزرگ و وحشتناکی از سگ گنده ای افتاد که از پشت سر، به طرفش حمله ور شده بود. در کسری از ثانیه، اون سگِ سیاه و وحشی، با شدت هر چه تمامتر، افتاد رو سر و صورتش و بابک محکم به زمین خورد. جوری به زمین خورد که سرش محکم به زمین خورد و دیگه چیزی نفهمید و از هوش رفت.
در دنیایی تاریک و سوت و کور غرق بود که یکباره با ریختن سطل آب یخ به سر و صورتش، به هوش اومد و خودشو در یه دخمه دید. متوجه شد که وسط سه نفر قلچماق با لباس محلی روی زمین افتاده و سر و صورت و گردنش خونی هست. وحشتش با دیدن اونا بیشتر شد اما نای بلند شدن نداشت. خودشو روی زمین کشید. بدن درد داشت. اما به زور خودشو میکشید تا به طرف دیوار بره و اندکی از اونا بیشتر فاصله بگیره.
با وحشت و لکنت پرسید: شماها ... شماها کی هستین؟ اینجا کجاست؟
نفر اول که قیافه و هیکلش دو برابر بابک بود و بالای ابروش یه نشونه از شکستگی قدیمی داشت، یکی دو قدم جلوتر اومد و با لهجه ترکی غلیظ گفت: ما کی هستیم؟ مرتیکه یه کاره افتاده وسط زمین ما و میگه شماها کی هستین؟ عجب رویی داری!
نفر دوم که دو تا دستش به کمرش بود و سیبیل بزرگی داشت و یه کم غلظت لهجه اش کمتر بود با اخم و صدای بلند پرسید: اسمت چیه؟
بابک جواب داد: بابک!
نفر اول گفت: اهل کجایی؟اینجا چه غلطی میکنی؟
بابک جواب داد: ایرانی هستم.
نفر دوم گفت: این که خودمونم میدونیم. کدوم شهرش؟
بابک: اهل تبریزم. شماها کی هستین؟ اینجا کجاست؟
نفر اول نزدیکتر شد و پوتینش گذاشت روی پای راست بابک و فشار داد و گفت: پرسیدم اونجا چه غلطی میکردی؟ لابد اومده بودی اسپیلت و لب تاپ ببری! آره؟
ازاین طرف بابک داشت بازجویی میشد و از طرف دیگه ...
محمد گوشی را برداشت و شماره ای را دو سه بار گرفت اما اشغال بود. عصبی به نظر میرسید. از سر جاش پاشد و چند قدمی راه رفت که یهو تلفنش زنگ خورد.
محمد: سلام. بفرمایید.
مِهدی که اصالتا کُرد هست و حدودا چهل و پنج سالشه و جدیدا خدا بهش دوقلو داده گفت: سلام. پسره نرسیده به تپه! بلدچی هم بیشتر از این نمیتونسته معطل بشه و رفته.
محمد دستشو گذاشت کنار شقیقه اش و گفت: ای داد! ممکنه چه اتفاقی براش افتاده باشه؟
مهدی: اگه زنده مونده باشه، گرفتار ماموران مرزداری ترکیه شده. اگه هم مرده باشه که دیگه هیچی!
محمد پرسید: گوشیش خط میده؟
مهدی: چک کردم. نه!
از اون طرف، شکنجه گر دو با ته پوتینش جوری خوابوند تو دهن بابک که دهنش پُرِ خون شد. بابک داشت ناله میکرد که گردن بابکو گرفت و صورتشو نزدیک صورت گنده خودش آورد و گفت: این شر و ورها تحویل من نده. اگه میخواستی از مرز رد بشی، مثل بچه آدم رد میشدی. مثل بقیه. از راه خودش. تا دندونات نریختم تو حلقت بگو ببینم چرا اون راهو انتخاب کردی؟
بابک که داشت از درد دهان و دندان رنج میبرد با آه و ناله گفت: میخواستم از مرز رد بشم. میخوام برم ترکیه. آدرس اشتباه بهم دادند. لعنت به پدر و مادر اونی که راهو اشتباه نشونم داد.
شکنجه گر اول که از بقیه عصبی تر به نظر میرسید گفت: نشد. بازم زدی به باقالیا. از اونجایی که تو میخواستی رد بشی، جن و شیطون هم رد نمیشن.
بابک گفت: آقا غلط کردم. گه خوردم. مگه من راه بلدم؟ مگه راه بلد داشتم؟ یه عوضی بهم گفت چون فراری هستی، نمیتونی از مرز رد بشی. فقط باید از اینجا بری که بتونی خلاص بشی. بذارین برم. وقتی آبها از آسیاب افتاد، میرم خودمو معرفی میکنم. به همه چیزم اعتراف میکنم. به ارواح خاک آقام میرم خودمو معرفی میکنم. اما الان نه. بعدا. بذار برم.
شکنجه گر دو پرسید: به چی اعتراف کنی؟ مگه چیکار کردی؟
🔸🔹🔸🔹
ازاون طرف، سعید و مجید اومدن داخل اتاق محمد و با سلام و احترام وارد شدند و نشستن رو صندلی. مجید گفت: مخبری که تو اون منطقه داریم اثری از بابک و یا آدمی با نشونی های اون نداره و به چنین موردی برخورد نکرده.
محمد که حسابی تو فکر بود گفت: میدونم. از اونجاها که مخبر داریم رد نشده ولی فکر کنم زیادی رفته سمت چپ. گفته بودین زاویه 45 درجه برو سمت چپ اما ...
سعید گفت: رفتار مرزداری ترکیه چطوریه؟
محمد جواب داد: موجودات وحشی و زبون نفهم!
🔸🔹🔸🔹
و واقعا هم همینطور بود...
نفری که از دو تا شکنجه گر قبلی جوان تر بود به طرف شکنجه گر2 اومد و آروم درِ گوشش چیزی گفت و بعدش هم کنار ایستاد.
شکنجه گر2 گفت: بابک شهریاری! آره؟ درسته؟ فامیلیت شهریاریه؟ چرا میخواستی رد بشی؟ مگه چیکار کردی؟
بابک گفت: آقا شما که توی سه سوت تونستین اسم خودم و فامیلم و جد و اجدادم دربیارین، لابد اینم میدونین که دو هفته پیش تو تبریز شلوغ شد و ریختن چندتا مرکز دولتی آتیش زدند.
شکنجه گر1 گفت: خب؟
بابک: کار من و دوستام بود. الان هم دنبالمن.
شکنجه گر2 پرسید: دوستات چی شدن؟
بابک با ناراحتی گفت: گرفتنشون. دو هفته است. خبری ازشون نداریم. شایدم سرشون کرده باشن زیر آب. جان عزیزت ما رو تحویل آخوندا نده! اینا رحم ندارن. تو رحم کن.
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour
شکنجه گر1در حالی که داشت چاقوی بزرگی را با چاقو تیزکن برقی تیزتر میکرد و صدای بدی در فضا پیچیده شده بود گفت: ولی آدم عادی از اون منطقه رد نمیشه. اگرم رد بشه، ینی دارن ردش میکنن. وقتی هم ردش میکنن ینی داستان بوداره. دهاتی ها و راه بلدها از این مسیر، کسی رو رد نمیکنن.
شکنجه گر سوم که کنار ایستاده بود دهن باز کرد و گفت: حالا اینا به کنار. وقتی که لاشه چیزایی که آتیش زده پیدا کنیم و وسط اون لاشه ها گوشی همراه ساده باشه، ینی داره ما رو بازی میده حرومزاده!
راست میگفت. چون وقتی بابک بی هوش شده بود و انداختنش بالا و داشتن میبردنش، دو تا گروه سه نفره با سگ های خاص و وحشی در حال پرسه زدن بودند که یکی از گروه ها به لاشه چیزهایی برخورد میکنه که سوزونده شده بود. همشو با احتیاط برداشتند و در یک کیسه متوسط جا دادن و با خودشون بردند.
شکنجه گر2 به بابک گفت: یا حرفه ای هستی و داری ادای اُسکلا رو درمیاری و فکر اینجاشو نمیکردی! یا خیلی احمقی و نمیدونی تو چه بلایی افتادی!
شکنجه گر1 که دیگه چاقوش تیز شده بود و داشت روی ناخن خودش امتحانش میکرد گفت: منتظر بودی کی بیاد سراغت؟ که اینقدر خیالت راحت بوده که راهتو درست اومدی و گوشیتم سوزوندی و نشستی روبروی تپه دَکَل؟! هان؟
بابک که دید واقعا تو دردسر افتاده وحشتش بیشتر شد و گفت: من ... من توضیح میدم. به جان مادرم توضیح میدم. به قرآن مجید دروغ نمیگم ... آقا یه لحظه ...
شکنجه گر3 فورا کابل ضخیمی را ازبین چند تا کابلی که اونجا بود انتخاب کرد و قبل از اینکه دستِ شکنجه گر اول به بابک برسه، پوتینشو گذاشت رو سرِ بابک و با خشم و فریاد گفت: خفه شو! همه چی واضحه. چیو میخوای توضیح بدی؟
اینو گفت و شروع کرد با کابل به سینه و شکم و پهلوهای بابک زد. بابک حتی فرصت نمیکرد خودشو بکشه کنار و خودشو جمع کنه تا کمتر درد بکشه. از بس ناکس تند تند و پروانه ای میزد. بیچاره رو سیاه و کبود کرد. وقتی خیلی ضربه تند و تیز به سینه و پهلوها بخوره، دیگه نفس آدم کم کم قطع میشه و چهره و صورتش هم کبود میشه و آدم به هر جوونی و ورزشکاری باشه، به مرز خفگی میرسه...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour
「❤️」
شرح غم دوری به وصف نخواهد شد تمام!..
#عشق_جانم
به ما بپیوندید👇
•❥🌼━┅┄┄
@Vajebefaramushshode