از کجایِ روضه آدم توی شام
غریبان می تونه بگه؟!🥺
از گودال بگیم:😞
همه بچه ها رو آورد،
یه روایت میگه:
بی بی زینب همه رو شُمرد
دید رقیه نیست 😢
رد ناله رو گرفت،
رفت،
گشت،
چقدر خانم هی رفت،
هی اومد،
هی رفت
بچه ها رو پیدا کرد.🥺
یه جایی اُم الکثوم کمکش می کرد🖤
بچه هایی رو زیر بُته پیدا کردند🥺
دست گردن هم انداخته بودند😞
همون جا جون داده بودند💔
یه دونه رو زینب رو دست گرفت😓
یه دونه رو اُم الکثوم.
اومد دنبال رقیه داره می گرده
یه وقت دید صداش
از گوشه ی گودال میاد.🥺💔
اومد عزیز دلش رو بغل کرد😢
تو راه که میاد میگه:
عزیزم 💔
مگه تو این بدن رو میشناسی؟🥺
بغض کرده،
نه عمه جان،
اما وقتی داشتم دنبال بابا میگشتم،
هی صدا زدم: اَ بَتا، بابا.
دیدم از گودال صدا میاد:🥺
عزیز دلم، عزیز دلم.
حالا دیگه همه ی دل نگرانی ِ حسین
فقط برای همین سه ساله است.💔
دامن عربیش آتیش گرفته.🥺
یکی از نازدانه ها،
از خیمه بیرون اومد🥀
دوان دوان،
دید پشت سرش دشمن داره میاد🥺
سوار بر اسب،
تا نزدیکش شد،
دستاش رو روی سرش گذاشت
به حالت ِ تسلیم🥺
صدا زد ما بابا نداریم.🥺💔
سوار گفت:
کاری باهات ندارم💔
دلم سوخت💔
اومدم آتیش دامنت رو خاموش کنم🖤
از دشمن که این ها محبت ندیدند😭
هر کی اومده زده،😢
یا تازیانه زده، 😭
یا سیلی زده، 😭
یا گوشواره کنده و رفته.🥺
دشمن داره میگه🥺
میگه:
وقتی آتش رو خاموش کردم💔
دیدم نگاه تو صورتم میکنه🥺
انگار یه چیزی می خواد بگه،😞
اما هیچ چیز نگفت،😢
من اصرار کردم،😥
عزت نفس داره این بچه، 🥺
گفتم:
بگو چی می خوای؟
گفت: هیچ چیز،😔
گفتم: چیزی می خواستی بگو؟💔
به اصرار من گفت:
تو خورجین اسبت
آب پیدا میشه؟!🥺
سه روزه این ها به ما آب رو بستن😞
عموم رفت آب بیاره،
من باورم نمیشه🥺
میگن: عموم رو کشتن🥺💔
میگه
یه ظرف آب دستش دادم،💔
با اون عطشی که در این بچه دیدم،
اما دیدم آب رو نگه داشته،🥺
هی داره گریه میکنه😭
به هق هق افتاده این بچه.🥺
گفتم:
آب مگه نمی خواستی؟!
چرا نمی خوری؟!
گفت:
آخه هنوز صدا بابام تو گوشمِ 😢
هی میگفت: آخ جیگرم، 🥺
ای حسین .....
اشک هاتو روی دستت بگیر😭
دست گدایی تو بالا ببر🤲🏻
خدا به بی کسی بچه های حسین🥺
به تنهایی زینب💔
به سری که امشب مهمان تنور خولی بوده🥺💔
خدا فرج آقامون امام زمان برسان🖤