eitaa logo
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
1.2هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
429 فایل
هُوَالرَّزّاق 🌸🍃گـروه فرهنگـی_اجتماعی تمـدن سـازان نسـل ظـهـور🍃🌸 سخنی وحرفی درخدمتیم👇 @yazahra4565 @nega_r83 📱پیجمون در اینستاگرام yazainab314 📢شرایط کپے ،تب و کارهای صورت گرفته شده @dokhtaran_Nassle_Zohor 🛍 کانال فروشگاه نسل ظهور @nassle_zohorr
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ سه چیز پشت آدم است : 💎 ایمان به خدا 💎 مردم داری 💎 فامیل ✅ سه چیز باعث فشارقبر است : ⛔️ قاطع صله ارحام ⛔️ عدم پرهیزاز ادرار ⛔️ تارک الصلوه ✅ سه چیز دین را تشکیل می دهد : 🌹 حق شناس و حق گوی 🌹 حکم به عدالت 🌹 وفای به عهد ✅ سه چیز نور چشم را زیاد می کند : 🌸 خواندن قرآن 🌸 نگاه به والدین و مومن 🌸 نگاه به سبزه 🌿 ✅ سه چیز از دشمن بدترند : 🔻نفس ▪️ جاسوس 🔺 منافق ✅ سه چیز حاکمان را متزلزل می کند : ♦️ بی عدالتی ♦️ بی توجهی به فقرا ♦️ اشرافگری ✅ سه چیز در اخرت انسان را نجات میدهد : 🕊 شفیعان 🕊 اعمال صالح 🕊 دعای والدین ✅ سه چیز باعث سقوط انسان است : ❌ تکبر ❌ دشمنی بامردم ❌ ثروت حرام ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 شما خوب باش همیشه. نگران نباش کسی بهت نمیتونه ضرری بزنه. اگه غیر از این باشه و تو بخوای با جنگ و دعوا حقت رو بگیری اولا اینکه نمیتونی به حقت برسی!☺️ ✅ بعدش هم اینکه «هیچ وقت همسرت نمیتونه به تو ضرری برسونه مگر اینکه خدا بخواد تو رو توی اون زمینه "امتحان" کنه». ✔️ پس خیالت راحت باشه که اگه ضرری هم بهت رسید آزمایش و امتحان الهی تو بوده و "یه رنج خوب" هست. 🌺 سعی کن توی امتحانات خدا سربلند بشی. خدا تک تک این بزرگواری های تو رو حساب میکنه. 💢 ضمن اینکه اون اگه پُررو شد و اذیتت کرد، خدا به حسابش میرسه. میزنه داغونش میکنه ⭕️ پوست از سرش میکنه هم در دنیا و هم در آخرت... ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم.. خواستم بدانی تو مِلاک دوست داشتن برای منی، با آنها که دوستت ندارند نسبتی ندارم حسین جان ... عزیز دلم ... 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
برای شهیده اشرقت القطنانی سنگی در دستان مادر بزرگت حالا برنده‌تر از همیشه شده بود! آنقدر تیز که تو تصمیم گرفتی تمام عشقت به فلسطین، تمام اعتقادت به مقاومت و تمام نفرتت از اسرائیل «چاقو»یی بشود در دستان تو تا آن را در بدن نیروهای صهیونیست فرو کنی! نمی‌دانم چند بار جسد کودکان را در روستاهای فلسطین دیده بودی! نمیدانم چند صبح با صدای انفجار بیدار شدی! نمیدانم وقتی در حال از بر شدن شعرهای مقاومت بودی چند بار پوتین‌های سربازان اسرائیلی به در خانه‌ات کوبیده شده؟ نمی‌دانم چند بار شاهد روی زمین کشیده شدن پدرت به دست حرام لقمه‌های صهیون بودی! نمی‌دانم در کودکی دامنت را از چند سنگ پر کرده بودی؟ نمی‌دانم از بین تمام سنگ‌هایی که پرتاب کردی چندتایش به هدف خورد.... نمی‌دانم نیمه شب ها فریاد چند زن از زنان مقاومت تو را به سمت خود خوانده.... کجای خانه‌ پرچم فلسطین را مخفی کرده بودی که در تفتیش ماهانه‌ سربازان اسرائیلی پیدایش نکنند؟ و چقدر فاصله بود بین جایی که آن پرچم را مخفی می‌کردی با جایی که چاقو را مخفی کرده بودی! احتمالا مادربزرگ هم سنگ‌هایش را نزدیک همین پرچم می‌گذاشت! همه ما نیاز داریم که یادمان باشد برای چه می‌جنگیم! عاشق چه هستیم و چرا از صهیونیسم متنفریم! و آن پرچم خاک خورده زیر آجرهای لق دیوار پشت گنجه احتمالا بهترین یادآور بود. یادآور شرافت قدس، یاد آور قداست مبارزه و یادآور چنگال بی‌رحمی که وطنت را از دستانت ربوده بود! من اگر چه نمی‌دانم چه بر تو گذشت تا تصمیم گرفتی چاقو را از غلاف بیرون بیاوری! اما خوب می‌دانم که تصمیم ساده ای نبود! راه برای کشتن بسیار بود و تو احتمالا تمام مسیرها رو مرور کرده بودی، می‌توانستی سلاحی پیدا کنی! یا با شی محکم در سرش بکوبی! می‌توانستی به سنت قدیمی مادر بزرگت به سویش سنگ پرتاب کنی اما تو چاقو را انتخاب کردی! من خوب می‌دانم که این «سخت» ترین انتخاب تو بود! برای «زن» خون دیدن سخت است! برای زنی که خون عزیزانش را دیده «کشتن» ساده نیست! تو قصد کشتن نداشتی! تو میخواستی به فلسطین، به قدس! به مقاومت جان بدهی! تو برای حیات می‌دویدی و اصلا برای همین بود که تیر اول و دوم و سوم نتوانست تو را متوقف کند! تیر چهارم که شلیک شد! تو به دریا رسیده بودی! خونی تازه بودی در رگ‌های مقاومت! و حالا سنگ تیز شده‌ی در دستان مادر بزرگ، کنار چاقوی به هدف نرسیده‌ی تو! و تو در کنار مادر بزرگ در کنار هزاران شهیده‌ی مقدس ایستاده‌اید، ایستاده در آستانه‌ی مقصد!درست رو به روی قدس شریف «قدس ای قبله آغاز، که پایان با توست» هدی محمدی 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
😍 کلید در را باز کرد و وارد خانه شد ،با دیدن کفش های زنانه ،حدس می زد که خاله سمیه به خانه شان آمده،وارد خانه شد و با دیدن سمیه خانم لبخندی زد: ــ سالم خاله،خوش اومدی ــ سالم عزیز دلم،خسته نباشی سمانه مشکوکـ به چهره ی غمگین خاله اش نگاهی انداخت و پرسید: ــ چیزی شده خاله؟؟ ــ نه قربونت برم به سمت مادرش رفت و ب*و*سه ای بر گونه اش کاشت: ــ من میرم بخوابم ،شمارو هم تنها میزارم قشنگ بشینید غیبتاتونو بکنید،مامان بیدارم نکن توروخدا ــ صبر کن سمانه ــ بله مامان ــ خانم حجتی رو که میشناسی؟ ــ آره ــ زنگ زد وقت خواست که بیاد برای خواستگاری ــ خب ــ خب و مرض،پسره هزارماشاا... خوشکله پولداره خونه ماشین همه چیز سمانه با اعتراض گفت: ــ مامان ،مگه همه چیز پول و قیافه است ؟؟ ــ باشه کشتیم،مگه والیی و پاسدار نمی خواستی،پسره هم پاسداره هم والیی با فعالیتات هم مشکلی نداره،پس میشینی بهش فکر میکنی ــ چشم ــ سمانه ،باتو شوخی ندارم میشینی جدی بهش فکر میکنی سمانه کالفه پوفی کردو گفت: ــ چشم میشینم جدی بهش فکر میکنم ،االن اجازه میدی برم بخوابم؟؟ ــ برو سمانه ب*و*سه ای نمایشی برای هردو پرتاب کرد و به اتاق رفت ،خسته خودش را روی تخت انداخت و به فکر فرو رفت که چرا احساس می کرد خاله سمیه از اینکه این بحث کشیده شده ،ناراحت بود. و خستگی اجازه بیشتری به تحلیل رفتار سمیه خانم را به او نداد و کم کم چشمانش گرم خواب شدند صغری با صدای بلند و متعجب گفت: ــ چی؟سمانه می خواد ازدواج کنه؟ سمیه خانم نگاهی به پسرش می اندازد و می گوید: ــ فعال که داره فکراشو میکنه،اگه دیر بجنبیم ازدواج هم میکنه کمیل که سنگینی نگاه مادر و خواهرش را دید،سرش را باال آورد و گفت: ــ چرا اینجوری نگام میکنید؟ ــ یعنی خودت نمیدونی چرا؟ ــ خب مادرِ من ،میگی چیکار کنم؟ صغری عصبی به طرفش رفت و گفت: ــ یکم این غرور اضافه و مزخرف رو بزار کنار ،بریم خواستگاری سمانه ،کاری که باید بکنی اینه کمیل اخمی کرد و گفت: ــ با بزرگترت درست صحبت کن،سمانه راه خودشو انتخاب کرده،پس دیگه جایی برای بحث نمیمونه از جایش بلند می شود و به اتاقش می رود. سمیه خانم اخمی به صغری می کند؛ ــ نتونستی چند دقیقه جلوی این زبونتو بگیری؟ ــ مگه دروغ گفتم مامان،منو تو خوب میدونیم کمیل به سمانه عالقه داره،اما این غرور الکیش نمیزاره پا پیش بزاره ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
🌼💛 شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد؟ 1⃣صلوات کوچولوبراآقا امام زمانت بفرست☺️ ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
••• ["🌿 ماآمده‌ایم‌زندگی‌ڪنیم تـــــاقیمت‌پیداڪنیم… نه‌اینڪه‌باهرقیمتی‌زندگی‌ڪنیم! زندگی‌ماحڪایت‌یخ‌فروشی‌است ڪه‌ازاوپرسیدند:فروختی؟ گفت:نه‌ولی‌تمام شد...‌! ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
او غــایــــبــــ نــیـــســـت ! 💭سوال شد امام زمان (عج) غایب است یعنی چه؟🤔 گفتند غایب؟ کدام غایب؟ بچه دستش را از دست پدر رها کرده و گم شده می گوید: پدرم گم شده است! ما مثل بچه‌ای هستیم که پدرش دست او را گرفته است تا به جایی ببرد و در طول مسیر از بازاری عبور می‌کنند...♥️  بچه جلب ویترین مغازه‌ها می‌شود و دست پدر را رها می‌کند و در بازار گم می‌شود و وقتی متوجه می‌شود که دیگر پدر را نمی‌بیند، گمان می‌کند پدرش گم شده است. در حالی که در واقع خودش گم شده است..😔💔 ←| انبیاء و اولیاء پدران خلقند و دست خلائق را می‌گیرند تا آنها را به سلامت از بازار دنیا عبور دهند🍃غالب خلائق جلب متاع‌های دنیا شده‌اند و دست پدر را رها کرده و در بازار دنیا گم شده‌اند...🥀 امام زمان (عج) گم و غایب نشده است ما گم شدیم و محجوب گشته‌ایم😓 امام غایب نیست، تو نمی بینی آقا را. او حاضر است. چشمت که اسیر دنیا شده اگر از دنیا دست بردارد، آقا را می بیند. خلاصه نگو آقا غایب است. تو نمی بینی.... 💚✨ 🥀✨ ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
••🚦✨•• روزِحسـاب‌ڪتاب‌📖ڪہ‌برسہ بعضـے‌از‌گنـاهایـےڪہ🔥 براشـ‌ون‌‌استغفارنڪردی‌رومیـارن😰~• • • همـ‌ونایـےڪہ‌اینقـد‌‌بـہت‌مـَزه‌داده‌و‌سـَرت‌گـرمشـ‌ون‌شده‌بـ‌وده😣🖤✨ اصلا‌یادت‌رفـتہ‌ازشـ‌ون‌..💭 اصلا‌انگار‌نہ‌انگار‌ڪہ‌گنـاه‌کردے🔙~• • • امـا... یہ‌چـیزے‌بـہت‌نشـ‌ون‌میدن🔍 〖استغفار‌هایـے‌📿ڪہ‌‌پاییـن‌همـ‌ون‌گناهـات‌‌نـ‌وشتہ‌شده!~•〗 اونـجاست‌ڪہ‌تازه‌میفـہمـےیڪے‌همہ‌اون‌گنـاه‌هارو گـردن‌گرفتہ🥀🌙✨~• تازه‌‌میفہمـے‌یڪے‌بعد‌هـَر‌گناه‌ → بہ‌جـاے‌تو‌اذیـت‌شـده‌و‌تـ‌وبہ‌ڪرده🙂 ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
تآ آنجا که یادم میآید .. ما بودیم جمعه بود اما تو نبودی ..! حسرتم اما از آن روزیست که جمعه باشد،تُـو باشی، ما نباشیم ..! 🍃 •••••••••• ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314