#رمان_پلاک_پنهان 😍
#قسمت_هفتاد_و_چهارم
کمیل سری تکان داد که سمانه از هیجان دستانش را بهم کوبید.
*
بعد از آمدن آقا محمود هر چهار نفر روی میز غذاخوری نشستند و قورمه سبزی
خوش بو و خوش طعم فرحناز خانم را نوش جان کردند.
سمانه که گوشت های خورشتش را جدا می کرد،با اخم کمیل دست از کارش برداشت
کمیل با قاشق گوشت ها را برداشت و در بشقابش براش تیکه تیکه کرد و آرام گفت:
ــ همشونو میخوری
ــ دوس ندارم
ــ سمانه همه ی گوشتارو میخوری
ــ زورگو
کمیل آرام خندیدو به گوشت ها اشاره کرد.
آقا محمود به کمیل که مشغول تیکه تیکه کردن گوشت برای سمانه بو نگاهی
انداخت،از این توجه کمیل به سمانه خوشش می امد،نگاهی به دخترش انداخت
نسبت به صبح سرحال تر و خوشحال تر بود.
زیر لب خدا را شکر کرد و به خوردن غذایش ادامه داد.
***
سمانه آخرین شمع را در کیک گذاشت و کمی خودش را عقب کشید و با خوشحالی
روبه سمیه خانم گفت:
ــ خوب شد خاله؟
ــ آره عزیزم عالی شد
صغری به آشپزخانه آمد و خودش را روی صندلی انداخت و با خستگی گفت:
ــ سمانه یه لیوان آب برام بیار دارم میمرم
سمانه لیوان آب را جلویش گذاشت و گفت:
ــ چندتا بادکنک چسبوندی ،چته پس؟
ــ به این همه تزئین تو میگی چندتا بادبدک؟؟ اصالخودت چرا انجام ندادی؟؟تولد
شوهرته مثل اینکه
سمیه خانم چشم غره از به او رفت و گفت:
ــ ببند این دهنتو یکم،شوهرش بردار تو هستش اگه اشتباه نکنم
صغری از جایش بلند شد و عصبانیت ساختگی گفت:
ــ اه شما هم فقط طرف عروستو بگیر،منم میرم یه مادر شوهر پیدا میکنم گل گالب
سمانه و سمیه خانم به غرای صغری میخندیدند و او همچنان حرص میخورد.
ساعت از ۱۰ شب گذشته بود اما کمیل به خانه نیامده بود،سمانه از صبح به خانه شان
آمده بود ،و همراه سمانه و صغری برای امشب که شب تولد کمیل بود جشنی تدارک
دیدند،سمیه خانم کمی نگران شده بود ،کنار پنجره نشسته بود و نگاهش به در بود،و
هر از گاهی به سمانه می گفت:
ــ کمیل از صبح رفت تا االن نیومده؟کجاست
و سمانه جز دلداری دادن حرف دیگری نداشت،صغری چندباری به باشگاه زنگ زد اما
گفتن کمیل باشگاه نیست.
اینبار هر سه نفر نگران منتظر کمیل شده اند،سمانه دوباره شماره کمیل را گرفت اما
در دسترس نبود،از اینکه در ماموریت باشد واتفاقی برایش رخ داده لرزی بر تنش می
نشیند.
با صدای صغری به خودش آمد:
ــ سمانه بیا به دایی زنگ بزنیم ،کمیل تا االن اینقدر دیرنکرده
ــ برای چی آخه؟مگه کمیل بچه است االن میاد
نگاهی به سمیه خانم انداخت که مشغول ذکر گفتن بود به طرفش رفت و دستانش را
در دست گرفت و آرام فشرد:
ــ دلم شور میزنه مادر
ــ خاله نگران نباش عزیزم ،باور کن حتما با دوستاشه یا کاری داره
تا سمیه خانم می خواست حرفی بزند،صدای گوشی سمانه نگاه هر سه را به طرف
گوشی کشاند،سمیه خانم با خوشحالی گفت:
ــ حتما کمیله
سمانه سریع خودش را به گوشی رساند ،با دیدن اسم روی گوشی ناراحت گفت:
ــ دایی محمده
صفحه را لمس کرد و گفت:
ــ سالم دایی
ــ سالم سمانه،کجایی؟
ــ خونه خاله سمیه
ــ یه آدرسی برات میفرستم سریع خودتو برسون
در روز يكشنبه اين ماه نمازي با فضيلت بسيار از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) روايت كرده كه مجملش آن است كه هر كه آن را بجا آورد توبه اش مقبول و گناهش آمرزيده شود و خصماء او در روز قيامت از او راضي شوند و با ايمان بميرد و دينش گرفته نشود و قبرش گشاده و نوراني گردد و والدينش ازاو راضي گردند و مغفرت شامل حال والدين او و ذريّه او گردد و توسعه رزق پيدا كند و ملك الموت با او دروقت مردن مداراكند وبه آساني جان او بيرون شود و كيفيّت آن چنان است كه در روز يكشنبه غسل كند و وضو بگيرد و چهار ركعت نماز گذارد در هر ركعت حمد يك مرتبه و قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ سه مرتبه و مُعَوَّذَتَيْن يك مرتبه پس استغفار كند هفتاد مرتبه و ختم كند استغفار را به لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَليِّ الْعَظيمِ، پس بگويد: يا عَزيزُ يا غَفّارُ،اغْفِرْ لي ذُنُوبي وَذُنُوبَ جَميـعِ المُؤمِنينَ وَالْمُؤمِناتِ، فَاِنَّهُ لا يَغْفِرُالذُّنُوبَ اِلاّ اَنْتَ. فقيرگويد ظاهرآن است كه اين استغفارمذكور و دعاي بعد را بعد از نماز بايد بجا آورد. و بدان كه روايت شده كه هر كه در يكي از ماه هاي حرام سه روز متوالي كه پنجشنبه و جمعه و شنبه باشد روزه بدارد ثواب نهصد سال عبادت براي او نوشته شود و شيخ اَجَلّ عليّ بن ابراهيم قمّي فرموده كه در ماه هاي حرام گناهان مضاعف مي شودو همچنين حسنات
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
یا من لا یُرجی الّا هو...:)💙
جز تو
به کی میشه
امید بست آخه؟
.
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
[ وإن اعتقدت يوماً أن حلمك بعيد.فتذكر أن الله قريب...💓🌱]
اگه یه روزی فکر ڪردي آرزوهات دوره،یادت بیار که خدا نزدیڪه...🌸🕊
.
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
[يٰا سَريعَ الرِّضا 💚
اِغْفِــرْ لِمَـنْ لا يَمْلِكُ إلاّ الدُّعاءَ . . .]
.
.
اے خدایی ڪہ از بندهاٺ👥
زود راضے میشے،❤️
ببخش منے رو که جز دعا چیزے ندارم🤲🏻💔
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
✨ما خوشیم به نغمهی :
أنتَ مَوْلای وَ أنَا الْعَبد
هرچےتوبگی ؛
هرچےتوبخوای ؛
ماڪوچیکترازاونیمڪہاعتراضڪنیم..🥀
توبزرگترازاونی ڪہبدمونروبخوای..🌱
#خداۍ_دلـم♥️🖇
.
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
اِلـٰهی
اِنَّ مَن تَعَرَّفَ بِكَ غَیرُ مَجهُول
خدایا؛
کاری کن منو با تو بشناسن
هرکسی با رفیقش شناخته میشه...:)♥️🦋
.
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
[ قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى...:)♥️🌱]
نترسید،خودم هواتونو دارم...؛)
[ طه ۴۶🌱]
.
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
[به ھٰیچ وِرد دگر
نیستحاجتاۍدوست،جُزهَمین :)..
.
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
( کافے ۲/۴۹۷ )
.♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314