May 11
May 11
May 11
May 11
من همیشه میکوشم مجلس تاریک دیگران را روشن کنم، جنگل را روشن کنم، اگرچه بعضی از جانوران مسخرهام میکنند و میگویند "با یک گل بهار نمیشود، تو بیهوده میکوشی با نور ناچیزت جنگل تاریک را روشن کنی." خرگوش گفت: این حرف مال قدیمیهاست. ما هم میگوییم "هر نوری هر چقدر هم ناچیز باشد، بالاخره روشنایی است."
📚اولدوز و عروسک سخنگو | صمد بهرنگی
@yek_paragraph
در دنیا هیچ چیز ناراحت کننده تر از نگران استطاعت مالی بودن نیست من از آن هایی که پول را حقیر می شمرند خیلی بدم می آید این ها یا ریاکارند یا احمق پول مثل حس ششم می ماند که اگر نباشد آن پنج حس دیگر هیچ سودی ندارند. این را هم می شنوی که می گویند فقر بهترین انگیزه ی هنرمند است،اینها نیش فقر را هرگز در جان و تن شان حس نکرده اند، اینها نمی دانند که فقر چه بر سر و روزگار آدم می آورد، تو را به ذلت و حقارتی بی پایان می اندازد. "بال تو را از جای می کند و روحت را مثل سرطان می خورد."
📚پایبندی های انسانی | سامرست موآم
@yek_paragraph
مردم یک جامعه وقتی کتاب میخوانند،چهرهی آن جامعه را عوض میکنند،یعنی به جامعهشان چهره میدهند.یک جامعهی بیچهره را میشود در میان مردمی کشف کرد که در اتوبوس،در صف اتوبوس،و در اتاقهای انتظار،و در انتظارهای بیاتاق منتظرند و به هم نگاه میکنند و از نگاه کردن به هم نه چیزی میگیرند و نه چیزی میدهند.جامعهای که گروه منتظرانش به هم نگاه میکنند جامعه بیچهره ایست.
📚از سکوی سرخ
@yek_paragraph
زنی که واقعاً عاشق باشد فراموشی در ذاتش نیست" کاپیتان هارویل لبخند زد و گفت: "در مورد همجنسهایتان چنین ادعایی میکنید؟" و آن هم با لبخند جواب داد: "بله، مسلماً ما زنها به آن سرعتی که شما مردها فراموشمان میکنید شما را فراموش نمیکنیم. شاید بیشتر به قضا و قدر مربوط بشود تا فضیلت و شایستگی. دست خودمان نیست. توی خانه هستیم، آرام و بیسروصدا، محدود، و احساسات به ما هجوم میآورد. شماها مجبورید کار و تقلا بکنید. همیشه شغلی دارید، تفریحات و مشغلههایی دارید، کار و بار دارید، و همینها شماها را زود به امور روزمره برمیگرداند. کار و مشغله و تغییر و تحول خیلی زود خاطرات را کمرنگ میکند."
📚ترغیب | جین آستین
@yek_paragraph
من دیروز های خود را از دست می دهم. من دیروز و دیروزهای دیگر را به خاطر نمی آورم. من برای این که کدام دیروزها را به خاطر بسپارم و کدام را از حافظه ام حذف کنم هیچ اختیاری ندارم. با این بیماری نمی توان معامله کرد. نمی توانم بگویم اسامی روسای جمهوری آمریکا را از حافظه ام بگیر و اجازه بده اسم فرزندانم را به خاطر داشته باشم. نمی توانم بگویم اسامی مراکز ایالت ها را از من بگیر و اجازه بده خاطره هایم را از همسرم داشته باشم.
خیلی وقت ها از فردا وحشت دارم. نکند فردا بیدار شوم و ندانم همسرم کیست؟ نکند فردا بیدار شوم و ندانم کجا هستم؟ نکند فردا بیدار شوم، خودم را در آینه نگاه کنم و ندانم کسی که در آن می بینم کیست؟
📚هنوز آلیس... | لیزا جنووا
@yek_paragraph