eitaa logo
یک آیه در روز
2هزار دنبال‌کننده
115 عکس
10 ویدیو
24 فایل
به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟! http://eitaa.com/joinchat/603193344C313f67a507 سایت www.yekaye.ir نویسنده (حسین سوزنچی) @souzanchi @HSouzanchi گزیده مطالب: @yekAaye توضیح درباره کانال https://eitaa.com/yekaye/917
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک آیه در روز
867) 📖 قالَ لَوْ أَنَّ لي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوي إِلى رُكْنٍ شَديدٍ 📖 💢ترجمه گفت: کاشکی مرا به شم
. 1⃣ «قالَ لَوْ أَنَّ لي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوي إِلى رُكْنٍ شَديدٍ» گاه امتحانات خداوند و هجوم دشمنان و غلیه انسان‌های بی‌شرم بر مقدرات جامعه بقدری شدید دشوار است که پیامبر خدا آرزو می‌کند که ای کاش در برابر شما قوتی داشتم ویا دست کم تکیه‌گاهی داشتم که بدان تکیه می‌کردم. 💠نکته تخصصی در بحث از آیات قبل، 🔖بویژه در ضمن آیه 74، جلسه 861، تدبر1 http://yekaye.ir/hood-11-74/ اشاره شد که خداوند تحمل ناراحتی مومن را ندارد و گاه نظامات عالَم را به خاطر یک مومن تغییر می‌دهد. 🔸اکنون اضافه می‌کنیم که معنای این سخن اصلا آن نیست که بلافاصله چنین می‌کند. اتفاقا، مومن برای اینکه ایمانش ورزیده شود در معرض امتحانات عظیم قرار می‌گیرد؛ امتحاناتی که آه از نهاد یک پیامبر خدا هم بلند می‌کند. بله، خداوند قطعاً مومن را به حال خود رها نمی‌کند، اما برای رشد او، گاه او را در فشارهایی قرار می‌دهد که باورکردنی نیست. (کافی است توجه کنیم که عرصه بر حضرت لوط ع چه مقدار باید تنگ آمده باشد که حاضر شود خودش ازدواج دخترانش را به چنین انسانهای بی‌شرم و حیایی پیشنهاد دهد❗️) @Yekaye
یک آیه در روز
867) 📖 قالَ لَوْ أَنَّ لي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوي إِلى رُكْنٍ شَديدٍ 📖 💢ترجمه گفت: کاشکی مرا به شم
. 2⃣ «قالَ لَوْ أَنَّ لي بِكُمْ قُوَّةً» داشتن قدرت و امكانات و افراد، خواسته ابتدايى هر پيامبر و مصلحى در اجراى فريضه امر به معروف و نهى از منكر است. و اگر قدرت، حكومت، تشكيلات و قواى مسلّحه نباشد، حتّى انبيا نيز در جلوگيرى بسيارى از منكرات فلج هستند. 📚(تفسير نور، ج5، ص363) به تعبیر دیگر، وقتی انسان در برابر افراد لاابالی و در موقعیت‌های عینی اصلاح جامعه قرار می‌گیرد و با مشکلات مواجه می‌شود می‌فهمد که صرفاً با نصیحت و راهنمایی کردن، وضع جامعه به صلاح نمی‌آید و باید درصدد کسب قدرت بود؛ چرا که همواره عده‌ای منفعت‌طلب در جامعه هستند که جز زبان زور نمی‌فهمند. 💠نکته تخصصی این گونه نیست که همواره باشد. قدرت، در انسان بی‌تقواست که فسادآور است. امیرالمومنین ع نمونه بارز ❗️ بود. مظلومیت او آن مقدار که در دوره حکومتش متجلی است شاید در دوره‌های دیگر این اندازه متجلی نباشد. البته تقوایی که بتواند قدرت را مهار کند، تقوای عظیمی است؛ سخن بر سر این بود که کسب قدرت و قدرتمند شدن، این گونه نیست که حتما و در همه شرایط فسادآور باشد. @Yekaye
یک آیه در روز
867) 📖 قالَ لَوْ أَنَّ لي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوي إِلى رُكْنٍ شَديدٍ 📖 💢ترجمه گفت: کاشکی مرا به شم
. 3⃣ «قالَ لَوْ أَنَّ لي بِكُمْ قُوَّةً» چرا فرمود «بکم» (مرا به شما نیرویی بود) و نفرمود «علیکم» (مرا بر شما نیرویی بود)؟ 🍃الف. این اشاره است به تعبیر آیه 78 که فرمود «أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشيدٌ». یعنی ای کاش به سبب خود شما و اینکه مرد رشیدی در میان شما می‌بود که مرا یاری می‌کرد، قوتی داشتم که شما را دفع کنم. 📚(المیزان، ج10، ص341) 🍃ب. حرف باء، بای سببیت نیست، بلکه ترکیب «بکم» متعلق به کلمه محذوفی است که آن محذوف حال (یا صفت مقدم بر موصوف) برای «قوة» است 📚(الجدول في إعراب القرآن، ج12، ص324) [مثلا «قوّةً تحیط بکم أو تتَفَرَّق بکم» که غالبا حرف باء به لحاظ معنایی باء‌زائده محسوب می‌شود که صرفاً نقش متعدی کننده فعل لازم را دارد] یعنی ای کاش قوتی که به شما احاطه کند یا شما را متفرق کند داشتم. 🍃ج. چه‌بسا همان «ب« سببیت باشد اما خطابش به میهمانانش باشد، نه به قوم لوط. یعنی ای کاش به واسطه و کمک شما میهمانان قدرتی برای ایستادن در مقابل قوم بیشرم خود داستم. [این قول را علامه نقل می‌کند اما آن را خیلی دور از سیاق آیه می‌داند، چرا که برگشت خطاب از قوم به دیگران هیچ شاهد لفظی ندارد] 📚(المیزان، ج10، ص341) 🍃د. ... @Yekaye
یک آیه در روز
867) 📖 قالَ لَوْ أَنَّ لي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوي إِلى رُكْنٍ شَديدٍ 📖 💢ترجمه گفت: کاشکی مرا به شم
. 4⃣ «قالَ لَوْ أَنَّ لي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوي ...» اگر مى توانيم، جلوى فساد را بگيريم، و گرنه خود را از محيط فاسد دور كنيم. 📚(تفسير نور، ج5، ص363) @Yekaye
یک آیه در روز
867) 📖 قالَ لَوْ أَنَّ لي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوي إِلى رُكْنٍ شَديدٍ 📖 💢ترجمه گفت: کاشکی مرا به شم
. 5⃣ «قالَ لَوْ أَنَّ لي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوي ...» گاهى انسان در ميان قوم خودش نيز غريب است. 📚(تفسير نور، ج5، ص363) @Yekaye
یک آیه در روز
867) 📖 قالَ لَوْ أَنَّ لي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوي إِلى رُكْنٍ شَديدٍ 📖 💢ترجمه گفت: کاشکی مرا به شم
. 6⃣ «قالَ لَوْ أَنَّ لي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوي إِلى رُكْنٍ شَديدٍ» کسی که قدرت بر انجام کاری ندارد و دیگران هم یاریش نمی‌کنند، حرجی بر او نیست. 📜حکایت جابر جعفی گفتگویی که بین خودش و امام باقر ع درباره امامت پس از پیامبر رخ داده ذکر می‌کند که امام اسامی تمامی امامان را می‌شمرد. در اواخر این گفتگو جابر می‌گوید: امام نفس عمیقی کشید و فرمود: این امت حرمت خدا را رعایت نکردند؛ چرا که حق پیامبرشان را رعایت نکردند. اما به خدا سوگند اگر حق را به اهلش وامی‌گذاشتند در مورد خداوند متعال دو نفر هم با هم اختلاف نمی کردند: سپس این شعر را خواندند: همانا یهویان به خاطر محبت پیامبرشان؛ از امور هلاک کننده‌ روزگار ایمن شدند؛ ولی مومنان به حب آل محمد ص، در سراسر گیتی به آتش کشیده می‌شوند! گفتم: سرورم! آیا این امر از آنِ شما نیست؟ فرمود:‌بله! گفتم: پس چرا از حقتان و دعوت به خویش فرونشسته‌اید در حالی که خداوند متعال می‌فرماید «در راه خداوند آن گونه که سزاوار است جهاد کنید که او شما را برگزید» ‌(حج/78) فرمود: چرا امیرالمومنین ع آنجایی که یاوری نیافت از گرفتن حقش بازایستاد؟ آیا نشنیده‌ای که خداوند در داستان حضرت لوط ع می‌فرماید « کاشکی مرا به شما نیرویی بود یا اینکه به پایگاهی استوار پناه ببرم!» (هود/80) و از حضرت نوح ع حکایت کرده که گفت: «همانا من مغلوب واقع شدم، پس مرا یاری فرما» (قمر/10) و در حکایت حضرت موسی ع سخن او را نقل کرد که «پروردگارا ! من جز اختیار خودم و برادرم را ندارم؛ پس بین من و این قوم فاسق جدایی بینداز!» (مائده/25). اگر پیامبر چنین باشد، عذر وصی که پذیرفتنی‌تر است. جابر! حکایت امام همانند کعبه است: کعبه سراغ کسی نمی‌رود بلکه دیگران‌اند که باید نزد کعبه بیایند. 📚كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص246-248 حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرِ [بْنِ] الْحَسَنِ الْعَلَوِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو نَصْرٍ أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الْمُنْعِمِ الصَّيْدَاوِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ شِمْرٍ الْجُعْفِيُّ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ ع قَالَ: ... ثُمَّ تَنَفَّسَ ع وَ قَالَ لَا دَعَا [رَعَى] اللَّهُ هَذِهِ الْأُمَّةَ فَإِنَّهَا لَمْ تَرْعَ حَقَّ نَبِيِّهَا أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ تَرَكُوا الْحَقَّ عَلَى أَهْلِهِ لَمَا اخْتَلَفَ فِي اللَّهِ تَعَالَى اثْنَانِ ثُمَّ أَنْشَأَ ع يَقُولُ: إِنَّ الْيَهُودَ لِحُبِّهِمْ لِنَبِيِّهِمْ / أَمِنُوا بَوَائِقَ حَادِثَاتِ الْأَزْمَانِ وَ الْمُؤْمِنُونَ لِحُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ / يَرْمُونَ فِي الْآفَاقِ بِالنِّيرَانِ قُلْتُ يَا سَيِّدِي أَ لَيْسَ هَذَا الْأَمْرُ لَكُمْ؟ قَالَ نَعَمْ. قُلْتُ فَلِمَ قَعَدْتُمْ عَنْ حَقِّكُمْ وَ دَعْوَاكُمْ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ» قَالَ: فَمَا بَالُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَعَدَ عَنْ حَقِّهِ حَيْثُ لَمْ يَجِدْ نَاصِراً؟ أَ وَ لَمْ تَسْمَعِ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ فِي قِصَّةِ لُوطٍ قالَ «لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلى رُكْنٍ شَدِيدٍ» وَ يَقُولُ فِي حِكَايَةٍ عَنْ نُوحٍ «فَدَعا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ» وَ يَقُولُ فِي قِصَّةِ مُوسَى «رَبِّ إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسِي وَ أَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ» فَإِذَا كَانَ النَّبِيُّ هَكَذَا فَالْوَصِيُّ أَعْذَرُ! يَا جَابِرُ مَثَلُ الْإِمَامِ مَثَلُ الْكَعْبَةِ إِذْ يُؤْتَى وَ لَا يَأْتِي. @Yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
868) 📖 قالُوا يا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصيبُها ما أَصابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَريبٍ 📖 💢ترجمه گفتند: ای لوط! همانا ما فرستادگان پروردگار توییم؛ هرگز به تو دست نمی‌یابند؛ پس به پاره‌ای [ظلمتی] از شب [گذشته]، با خانواده‌ات کوچ کن، و از شما هیچکس روی برنگرداند، جز زنت؛ بی‌شک به او می‌رسد آنچه بدانان رسید؛ بدرستی که وعده‌گاه آنان صبح است؛ آیا مگر صبح نزدیک نیست؟ سوره هود (11) آیه 81 1397/10/19 2 جمادی‌الاولی 1440 @Yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️۱) در بحث از آیه 78 روایتی از یکی از دو امام باقر ع یا صادق ع گذشت (حدیث5). در ادامه اش فرمودند: لوط «گفت: کاشکی مرا به شما نیرویی بود یا اینکه به پایگاهی استوار پناه ببرم!» در حالی که جبرئیل به او نگاه می کرد و [آهسته] گفت: کاش می دانست چه نیرویی برایش هست! سپس او را خواند و وی نزد او آمد؛ پس آنان در را گشودند و وارد شدند؛ جبرئیل به آنان با دستش اشاره ای کرد و کور برگشتند در حالی که با دستشان دیوار را لمس می کردند و هم سوگند می شدند که اگر صبح شود هیچیک از خاندان لوط را زنده نگذاریم! وقتی جبرئیل گفت «همانا ما فرستادگان پروردگار توییم» لوط گفت: جبرئیل عجله کن! او گفت: باشد! گفت: جبرئیل عجله کن! گفت: «بدرستی که وعده‌گاه آنان صبح است؛ آیا مگر صبح نزدیک نیست؟» سپس گفت: لوط! تو و فرزندانت بیرون روید تا به موقعیت چنین و چنان برسید! لوط گفت: جبرئیل این الاغ های ما ضعیفند! [ظاهرا کنایه از اینکه نمی توانند تا قبل از صبح ما را بدانجا برسانند] گفت: کوچ کنید و از اینجا بیرون روید. پس او کوچ کرد تا اینکه وقت سحر که شد جبرئیل بر آن شهر فرود آمد و جناحش را زیر آن گذاشت و آن را زیر و رو کرد و دیوارهای شهر را با سنگهایی از سجّیل منضود [سنگْ گِلِ پخته شده و نُضج گرفته] مورد اصابت قرار داد؛ و زن لوط آن صدای مهیب را شنید و بدین سبب هلاک شد! 📚علل الشرائع، ج2، ص552؛ تفسير العياشي، ج2، ص156 أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ وَ غَيْرِهِ عَنْ أَحَدِهِمَا قَالَ: ... فَقَالَ «لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلى رُكْنٍ شَدِيدٍ» قَالَ وَ جَبْرَئِيلُ يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ فَقَالَ لَوْ يَعْلَمُ أَيُّ قُوَّةٍ لَهُ ثُمَّ دَعَاهُ فَأَتَاهُ فَفَتَحُوا الْبَابَ وَ دَخَلُوا فَأَشَارَ إِلَيْهِمْ جَبْرَئِيلُ بِيَدِهِ فَرَجَعُوا عُمْيَاناً يَلْتَمِسُونَ الْجِدَارَ بِأَيْدِيهِمْ يُعَاهِدُونَ اللَّهَ لَئِنْ أَصْبَحْنَا لَا نَسْتَبْقِي أَحَداً مِنْ آلِ لُوطٍ قَالَ [فـ]لَمَّا قَالَ جَبْرَئِيلُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ قَالَ لَهُ لُوطٌ يَا جَبْرَئِيلُ عَجِّلْ قَالَ نَعَمْ [ثمَّ] قَالَ يَا جَبْرَئِيلُ عَجِّلْ قَالَ «إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ» ثُمَّ قَالَ جَبْرَئِيلُ يَا لُوطُ اخْرُجْ مِنْهَا أَنْتَ وَ وُلْدُكَ حَتَّى تَبْلُغَ مَوْضِعَ كَذَا وَ كَذَا قَالَ يَا جَبْرَئِيلُ إِنَّ حُمُرِي [حمراتي حمرات] ضِعَافٌ قَالَ ارْتَحِلْ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَارْتَحَلَ حَتَّى إِذَا كَانَ السَّحَرُ نَزَلَ إِلَيْهَا جَبْرَئِيلُ فَأَدْخَلَ جَنَاحَهُ تَحْتَهَا حَتَّى إِذَا اسْتَعْلَتْ [استقلت] قَلَبَهَا عَلَيْهِمْ وَ رَمَى [جبرئيل] جُدْرَانَ الْمَدِينَةِ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ وَ سَمِعَتِ امْرَأَةُ لُوطٍ الْهَدَّةَ فَهَلَكَتْ مِنْهَا. @Yekaye
☀️2) در بحث از آیه قبل روایتی از امام صادق ع گذشت (حدیث1). در ادامه‌اش فرمودند: سپس جبرئیل گفت: «ای لوط! همانا ما فرستادگان پروردگار توییم؛ هرگز به تو دست نمی‌یابند» پس بر تو بشارت باد و اندوهگین مباش! پس آن قوم به او هجوم آوردند در حالی که می گفتند: «آیا مگر تو را از جهانیان منع نکرده بودیم؟» یعنی از اینکه به میهمانی پناه بدهی! پس جمال و خوش چهره بودنِ آن جماعت چشمشان را خیره کرد و خواستند به سراغ آنان بروند؛ اما خداوند چشمانشان را محو کرد و یکباره کورهایی شدند که چیزی نمی دیدند و صورتشان به رنگ کلاغ، سیاه شد. در حالی که که دور خود می چرخیدند و به در و دیوار می خوردند و این همان سخن خداوند است که فرمود «پس قصد میهمانان او کردند پس چشمانشان را محو کردیم پس بچشید عذاب من و هشدارها را» (قمر/۳۷) و در این موقع عده دیگری آنها را صدا زدند که شما که به مرادتان رسیدید بیرون بیایید که نوبت ماست! تا ما هم داخل شویم و به دلخواهمان برسیم! آنان فریاد زد: ای مردم! لوط عده ای ساحر آورده که چشمان ما را جادو کردند. وارد شوید و دست ما را بگیریدو آنان وارد شدند و اینان را بیرون بردند و گفتند: لوط! وقتی صبح شد سراغت می آییم و نشانت می دهیم که چه چیزی دلت می خواهد! لوط چیزی نگفت و آنان رفتند. لوط گفتند: به چه کاری فرستاده شده اید؟ گفتند: برای هلاک کردن این قوم! گفت: چه موقع؟ جبرئیل گفت «بدرستی که وعده‌گاه آنان صبح است؛ آیا مگر صبح نزدیک نیست؟» و جبرئیل گفت «پس به پاره‌ای از شب، با خانواده‌ات کوچ کن» یعنی آخر شب «و از شما هیچکس التفاتی نکند، جز زنت» که نامش قواب بود«بی‌شک به او می‌رسد آنچه بدانان رسید» پس لوط فرزندان و خانواده و وسایلش را جمع کرد و جبرئیل آنان را از شهر بیرون برد و سپس جبرئیل گفت: لوط! «اینان صبحدم که شود پشت شان از زمین کنده می شود» زنش گفت: لوط: از خانه ات کجا داری که بروی؟ لوط وی را به هلاکت قوم و اینکه آنان فرستادگان الهی اند خبر داد. او گفت: پروردگارت توانایی آن را ندارد که مردمان این هفت شهر عظیم را هلاک کند. اما هنوز سخنش تمام نشده بود که سنگی از سنگهای سجیل آمد و بر سرش خورد و او را هلاک کرد. 📚تحفة الإخوان، ص48 (نسخه خطی، به نقل از البرهان في تفسير القرآن، ج4، ص319) ثم قال جبرئيل: يا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فأبشر، و لا تحزن علينا. فهجم القوم عليه، و هم يقولون: أَ وَ لَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعالَمِينَ، أي لا تؤوي ضيفا، فرأوا جمال القوم و حسن وجوههم، فبادروا نحوهم، فطمس الله على أعينهم، و إذا هم عمي لا يبصرون، و صارت وجوههم كالقار، و هم يدورون و وجوههم تضرب الحيطان، فذلك قوله تعالى: وَ لَقَدْ راوَدُوهُ عَنْ ضَيْفِهِ فَطَمَسْنا أَعْيُنَهُمْ فَذُوقُوا عَذابِي وَ نُذُرِ - قال و إذا نفر آخرون قد لحقوا بهم، و نادوهم: إن كنتم قضيتم شهوتكم منهم، فاخرجوا حتى ندخل و نقضي شهوتنا منهم. فصاحوا: يا قوم، إن لوطا أتى بقوم سحرة، لقد سحروا أعيننا، فادخلوا إلينا و خذوا بأيدينا. فدخلوا و أخرجوهم، و قالوا: يا لوط، إذا أصبح الصبح نأتيك و نريك ما تحب؛ فسكت عنهم لوط حتى خرجوا. ثم قال لوط (عليه السلام) للملائكة: بماذا أرسلتم؟ فأخبروه بهلاك قومه، فقال: متى ذلك؟ فقال جبرئيل (عليه السلام): إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ . فقال جبرئيل (عليه السلام): اخرج الآن- يا لوط- «فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ» ، يعني في آخر الليل «وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَكَ» قواب «إِنَّهُ مُصِيبُها ما أَصابَهُمْ من العذاب». قال: «فجمع لوط (عليه السلام) بناته و أهله و مواشيه و أمتعته، فأخرجهم جبرئيل (عليه السلام) من المدينة، ثم قال جبرئيل (عليه السلام): يا لوط قد قضى ربك أن دابر هؤلاء مقطوع مصبحين. فقالت له امرأته: إلى أين تخرج- يا لوط- من دورك؟ فأخبرها أن هؤلاء رسل ربي، جاءوا لهلاك المدن. فقالت: يا لوط، و ما لربك من القدرة حتى يقدر على هلاك هؤلاء المدائن السبع؟! فما استتمت كلامها حتى أتاها حجر من حجارة السجيل، فوقع على رأسها فأهلكها ». @Yekaye
☀️3) در جلسه 863 (حدیث1) روایتی از امام باقر ع گذشت. 🔖https://eitaa.com/yekaye/3938 در فرازی از ادامه آن روایت آمده است: جبرئیل گفت: ای لوط «پس با خانواده‌ات کوچ کن» به اندازه‌ای که از امروز هفت شب و روز بگذرد «به پاره‌ای [ظلمتی] از شب [گذشته]، و از شما هیچکس التفاتی نکند، جز زنت؛ بی‌شک به او می‌رسد آنچه بدانان رسید» و از امشب «به آنجایی که به شما دستور داده شده بروید» (حجر/65). 📚علل الشرائع، ج2، ص550؛ تفسير العياشي، ج2، ص246؛ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ الْمُتَوَكِّلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَتَعَوَّذُ مِنَ الْبُخْل ... قالَ ... «فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ» يَا لُوطُ إِذَا مَضَى لَكَ مِنْ يَوْمِكَ هَذَا سَبْعَةُ أَيَّامٍ وَ لَيَالِيهَا [بلياليها] «بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ» إِذَا مَضَى نِصْفُ اللَّيْلِ «وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُها ما أَصابَهُمْ» وَ امْضُوا مِنْ تِلْكَ اللَّيْلَةِ «حَيْثُ تُؤْمَرُون». @Yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐 فرخنده میلاد پیام رسان کربلا حضرت زینب کبری سلام الله علیها بر دوستداران اهل بیت و دلسوختگان عالم مبارک باد🌹 🔹فأَسْرِ ▪️فعل «أسرِ» از ماده «سری» است، که این ماده در اصل بر تلفیقی از دو معنای «سیر» (حرکت کردن) و «سرّ» (مخفی) دلالت دارد؛ و در واقع معنایش سیر و حرکتی است که بدون اعلام و آشکار شدن، و به صورت سرّی و مخفیانه باشد؛ خواه سیر مادی باشد: «فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ» (هود/81؛ حجر/65) [یا: وَ لَقَدْ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادی؛ طه/77] یا معنوی و فراتر از روال مادی «سُبْحانَ الَّذي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی» (اسراء/1) 📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج5، ص115) ▪️به همین مناسبت غالبا کلمه «سُرَى» را به معنای سیر شبانه دانسته‌اند که هم به صورت ثلاثی مجرد «سَرَى» و هم به صورت ثلاثی مزید «أَسْرَى» به کار می‌رود؛ هرچند احتمال اینکه کلمه «أسری» در آیه «سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ» از ماده «سرو» (نه از «سری») باشد (یعنی از سَرَاة» که به معنای «زمین گسترده» است) گرفته شده باشد، که در این صورت، مقصود از این تعبیر بردن پیامبر ص در عرصه گسترده‌ای از زمین می‌باشد. 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص408) ▫️و در آیه «وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ» (فجر/4) نیز در اصل «یسری» بوده است به معنای «سوگند به شب هنگامی که می‌گذرد» 📚(المصباح المنير، ج2، ص275) ▫️و این آیه می‌تواند موید نظر مرحوم مصطفوی باشد که کاربرد این ماده در معنای «سیر شبانه» را لازمه این معنا می‌داند؛ و اصل معنا را همان سیر مخفیانه معرفی می کند. 📚(التحقيق، ج5، ص116) ▪️«سَریّ» را به معنای رودی که جریان دارد دانسته اند «قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا» (مريم/24) و البته در مورد این کلمه نیز این احتمال که از ماده «سرو» باشد، مطرح شده، که در این صورت، از کلمه «سَرو» به معنای رفعت گرفته شده و مقصود در آیه مذکور این می‌شود که «پایین خویش [شخصیت] رفیعی را دید، که اشاره است که حضرت عیسی ع و رفعتی که داشت. 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص409) ▫️ و برخی معنای رود را در این مورد بشدت انکار کرده و برگرفته شدن این کلمه از ماده «سرو» به معنای رفعت را ترجیح داده‌اند؛ و افزوده‌اند که اگر اصرار شود که از ماده «سری» است؛ اشاره دارد به شخصیتی که سیری معنوی خواهد داشت. 📚(التحقيق، ج5، ص116) ▪️برای حرکت کردن، کلماتی مانند «سير» ، «سلوك» ، «سیلان» ، «جري» و «مرور» هم استفاده می‌شود و در تفاوت اینها گفته‌اند: 🔸«سير» برای مطلق حرکت کردن (و البته عموما حرکت مادی) استفاده می‌شود؛ 🔸«سلوك» به معنای سیر و حرکت در خط معین است؛ 🔸«سیلان» حرکت و جریان یافتن در مایع است؛ 🔸«جري» حرکت منظم دقیق در طول مکان است؛ 🔸«مرور» حرکتی است که در آن عبور از چیزی مد نظر باشد؛ 🔸و«سری» هم چنانکه بیان شد سیری است که مخفیانه و سرّی باشد. 📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج5، ص116) 📿در صورتی که دو کلمه «سَریّ» و «أسری» -که در بالا اشاره شد - را هم از ماده «سری» بدانیم، این ماده جمعاً 8 مورد در قرآن کریم به کار رفته است. 📖اختلاف قرائت ▪️همزه «اسر» در قرائت اهل مکه (ابن کثیر) و مدینه (نافع) و ابوجعفر (از قراء عشره) و ابن محیصن (از قراء اربعه عشر) به صورت همزه وصل (فَاسْرِ) قرائت شده است، که در این صورت، فعل امر ثلاثی مجرد (سری) خواهد بود؛ ▪️اما در قرائت اهل کوفه (عاصم و حمزه و کسائی) و بصره (ابوعمرو) و شام (ابن عامر) و یعقوب و خلف (از قراء عشره) و نیز در قرائات ابن مسعود و ابیّ بن کعب به صورت همزه قطع (فَأَسْرِ) قرائت شده است، که در این صورت، فعل امر ثلاثی مزید (أسری) است. 🔹و از نظر ابوعبید به لحاظ معنای «سری» و «أسری» تفاوتی ندارد و هر دو به معنای حرکت در شب است ؛ اما از نظر لیث، «أسری» برای حرکت در اول شب به کار می‌رود و «سری» برای حرکت در آخر شب. ▪️البته در یکی از قرائات غیرمشهور (الیمانی) به صورت «فَسِر» قرائت شده، که در این صورت، فعل امر از «سیر» می باشد. 📚مجمع البيان، ج‏5، ص276 ؛ البحر المحيط، ج‏6، ص189-191 ؛ معجم القراءات، ج4، ص114-115 @Yekaye
🔹بقِطْعٍ ▪️ماده «قطع» در اصل بر بریده شدن و جدایی چیزی از چیز دیگر دلالت دارد. 📚(معجم المقاييس اللغة، ج5، ص101) ▫️با تاکید بر این که بین آنها اتصال و ارتباطی بوده باشد. 📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج9، ص293) ▪️در قرآن کریم این ماده 🔸 هم برای بریدن‌های مادی به کار رفته است؛ مانند «قطع اعضاء»: «وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما» مائدة/38) ویا «وَ سُقُوا ماءً حَمِيماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ» (محمد/15) [ویا «ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ» (حاقه/46)]؛ و یا بریدن پیراهن «فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيابٌ مِنْ نارٍ» (حج/19) [که اینجا بریدن پیراهن کنایه از آماده کردن لباس است، کاری که خیاط انجام می‌دهد] [ویا قطع درختان: ما قَطَعْتُمْ مِنْ لينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوها؛ حشر/5)] 🔸و هم در قطع کردن روابط غیرمادی؛ مانند قطع رحم (بریدن پیوند خویشاوندی) که در اینجا «قطع» را به معنای «هجران» (دوری گزیدن) و خودداری از نیکی کردن دانسته‌اند: «وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ» (محمد/22»، «وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» (بقرة/27 و رعد/25). 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص678) ▪️این کلمه متعدی است، از این رو، وقتی به باب تفعیل می‌رود ظاهرا برای تاکید و شدت بریدن است: «قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ» (رعد/31) ، «قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ» (یوسف/31 و 50) ، «وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً» (اعراف/160) ، «وَ قَطَّعْناهُمْ فِي الْأَرْضِ أُمَماً مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِک» (اعراف/168) ، «لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ» (أعراف/124 و شعراء/49) ، «أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْديهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلاف» (مائده/33) ▪️تعبیر «قَطْعُ الطَّريقِ» به دو معنا به کار می‌رود: ▫️یکی پیمودن راه [وَ لا يَقْطَعُونَ وادِيا؛ توبه/121] ؛ و ▫️دیگری به معنای «راهزنی» و حمله به مسافران و تصاحب دارایی‌های آنان «أَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِيلَ»(عنكبوت/29) و وجه تسمیه‌اش به «قطع طریق» این است که مایه بریده شدن پای مردم از عبور در آن راه می‌شود؛ گویی راه را بریده است. 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص678) ▪️تعبیر «قطع» در آیه «فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّماءِ ثُمَّ لْيَقْطَعْ فَلْيَنْظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُ ما يَغيظُ» (حج/15) ▫️هم می‌تواند به معنای «بریدن طناب» باشد تا سقوط کند؛ ▫️و نیز گفته شده که به معنای «با خفه کردن اجل [مهلت عمر] خود را قطع کند. 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص678) و در واقع، منظور آنان «قطع شدن نَفَس» (یعنی خودش را حلق‌آویز و خفه کند) بوده است 📚(ابن‌عباس، کلبی و مقاتل، به نقل از التفسیر الکبیر (فخر رازی)، ج۲۳، ص۲۱۰). ▪️«قطعِ» پشتِ انسان، به معنای نابود کردن نوع بشر است؛ و اگر در مورد فرد یا گروهی به کار رفته، یعنی نابود و هلاک کردن آنان: «فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا» (أنعام/45» یا «و أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِينَ»(حجر/66) ▫️و ظاهرا از همین باب است تعبیر «لِيَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا» (آل عمران/127) که یعنی «به هلاکت رساند جماعتی از آنان را» 📚 (مفردات ألفاظ القرآن، ص678) ▪️«قطعِ» یک امر، به معنای فیصله دادن آن و قطعی کردن مطلب می باشد؛ گویی بین امور و اشیاء مختلف جدایی می‌افکند؛ و از همین تعبیر، کلمه «قاطع بودن» ساخته شده است: «ما كُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً» (نمل/32) 📚 (مفردات ألفاظ القرآن، ص678؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج9، ص295) ▪️تعبیر «قِطْعٌ من اللیل» به معنای قطعه‌ای از شب می باشد: «فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ» (هود/81 و حجر/65) 📚 (مفردات ألفاظ القرآن، ص678) ▫️و برخی آن را به معنای قطعه بزرگی از شب؛ دانسته و احتمال اینکه به معنای «نیمه شب»‌باشد را نیز منتفی ندانسته اند از این باب که گویی شب را دو نیمه می‌کند. 📚(مجمع البيان، ج5، ص278) ▫️و در هر صورت، جمعِ آن «قِطَع» می‌شود: «كَأَنَّما أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّيْلِ مُظْلِما» (یونس/27). اما برخی اساساً تعبیر «قِطَع» (و مفرد آن: «قِطْعٌ») را با توجه به عبارت امیرالمومنین ع «فِتَنٌ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِم» 📚(نهج‌البلاغه، خطبه102) به معنای «ظلمات» (جمع ظلمت) دانسته‌اند 📚(شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج7، ص103) @Yekaye 👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیح درباره ماده «قطع» ▪️این ماده وقتی به باب تفعل می‌رود، به معنای «قطع و جدایی را پذیرفتن» (جدا شدن) است: «لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ» (انعام/94) ، «وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ» (بقره/166) ، «وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ كُلٌّ إِلَيْنا راجِعُونَ» (انبیاء/93) ، «فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُراً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ» (مومنون/53) ؛ آنگاه «تَقَطَّعَ» در آیه «إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ» (توبة/110) به معنای این دانسته‌اند که «بمیرند»؛ و نیز گفته شده به معنای این است که توبه‌ای کنند که با آن توبه دلهایشان از فرط پیشمانی بر کارهای خویش منقطع گردد. 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص678) ▪️ماده «قطع» به لحاظ معنایی به کلماتی مانند «فصل» ، «فرق» ، «فلق» ، «قطّ» و «قرض» نزدیک است؛ تفاوتشان در این است که: 🔸«فصل»‌ جدا شدن دو چیزی است که قبلا به هم وصل بوده‌اند؛ 🔸«فرق» در جایی است که دو چیز در کنار هم جمع شده باشند و سپس بین آنها تفرقه و جدایی بیفتد؛ 🔸«فلق» پارگی و انشقاق در یک چیز است به نحوی که جدایی‌ای در آن حاصل شود؛ 🔸«قطّ» انقطاع و برشی است که با حصول تعیّن و محدودیت باشد؛ 🔸«قرض» قیچی کردن و جدا شدن به قطعات مختلف را گویند؛ 🔸اما «قطع» چنانکه اشاره شد مطلقِ ایجاد فاصله و جدایی در ارتباط و اتصال بین اجزاست. 📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج9، ص293) 🔸البته در تفاوت بین «قطع» و «فصل» برخی توضیح داده‌اند که فصل جدا شدن آشکار است؛ اما قطع هم می‌تواند آشکار باشد و هم مخفی؛ از این رو، برای جدا کردن دو نفر که نزاع دارند تعبیر «فصل» به کار می‌رود، نه قطع؛ اما در خصوص مناظره و پیروزی در مناظره تعبیر «قطع» به کار می‌رود. 📚 (الفروق في اللغة، ص144) 📿ماده «قطع» ومشتقات آن 36 بار در قرآن کریم به کار رفته است. 📖 اختلاف قرائت ▪️عموما کلمه «قِطْعٍ» را به همین صورت (با سکون روی ط) قرائت کرده‌اند که به معنای ظلمت پایان شب می‌باشد؛ اما در برخی قراءات غیرمشهور (نبیح و ابوواقد و جراح) به صورت «بِقِطَعٍ» قرائت شده است، که جمع قطعه (قسمتی از چیزی) می‌باشد. 📚(معجم القراءات، ج4، ص116) @Yekaye
🔹لا يَلْتَفِتْ ▪️ماده «لفت» در اصل به معنای پیچیدن و برگشتن چیزی از جهت مستقیمش است، چنانکه «لَفَتُّ الشّيءَ» به معنای «آن را درهم‌پیچیدم» است، و «لفَتُّ فلاناً عن رأيه» یعنی او را از نظرش برگرداندم؛ و زن «لَفُوت» به زنی گویند که به شوهر فعلی‌اش توجه چندانی نمی‌کند و دائما توجهش به فرزندی است که از شوهر قبلی‌اش دارد. 📚(معجم المقاييس اللغة، ج5، ص258) ▫️و در وصف پیامبر ص آمده است که «كان إذا التفت التفت معاً» یعنی هنگامی که می‌خواست به کسی توجه کند با تمام بدن به سوی او رو می‌کرد و این گونه نبود که فقط سرش را به سمت او بچرخاند. 📚(مجمع البيان، ج5، ص278) ▫️هرچند برخی اصل معنای آن را خم کردن و پیچیدن دانسته‌اند. 📚(به نقل از البحر المحيط، ج6، ص191) ▪️بدین ترتیب، آیه «قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمَّا وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا» (یونس/87) بدین معناست که می‌خواهی ما را از آنچه پدرانمان را بر آن یافتیم، برگردانی و منصرف کنی. 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص743). ▪️به نظر می‌رسد ماده «لفت» در عین حال که به ماده «صرف» بسیار نزدیک است، اما تفاوتش این است که ماده «لفت»‌ به «لفّ» (به معنای پیچیدن) هم نزدیک است؛ و شاید بدین جهت بوده که است که برخی دلالت آن بر رویگردانی و از انجام کاری منصرف شدن را شدیدتر از ماده «صرف» دانسته‌ و گفته‌اند که به همین جهت در آیه فوق از تعبیر «لفت» استفاده شده است. 📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج10، ص211) یعنی آن مشرکان می‌فهمیدند که پیامبر می‌خواهد آنان را کاملا از آن مسیری که می‌رفتند برگرداند. ▪️وقتی این ماده به باب افتعال می‌رود (التفات) (وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَد؛ هود/81 و حجر/65) چون این باب دلالت بر مطاوعه و پذیرش چیزی دارد، دلالت بر رویگردان شدن اختیاری دارد (یعنی از روی اختیار روی خود را از چیزی برگرداندن) 📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج10، ص211) 📿ماده «لفت» تنها همین سه بار در قرآن کریم به کار رفته است. (توجه شود که فعل «الْتَفَّت» در آیه «وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ» (قیامت/29) صیغه مفرد مونث غایب از ماده «لفف» است؛ و غیر از ماده «لفت» می‌باشد.) @Yekaye
📖 اختلاف قرائت 🔸إِلاَّ امْرَأَتكَ ▪️«امراة» در قرائت اهل مکه (ابن کثیر) و اهل بصره (ابوعمرو) به صورت مرفوع قرائت شده است (إِلاَّ امْرَأَتُكَ) که در این صورت استثنا از «لایلتفت» است. ▪️اما در بقیه قرائات به صورت منصوب قرائت شده است. (إِلاَّ امْرَأَتَكَ) که در این صورت، بهترین وجهش این است که آن را استثناء از «فأسرِ» بدانیم. 📚مجمع البيان، ج5، ص276 ؛ البحر المحيط، ج6، ص189-191 @Yekaye
🔹مصيبُها ، أَصابَهُمْ ▪️درباره ماده «صوب» برخی بر این باورند» که در اصل دلالت دارد بر «نازل شدن چیزی و در جای خود مستقر شدنِ آن» و سخن و عمل «صواب» (قالَ صَواباً؛ نبأ/38) ‌را هم از این بابت چنین گفته‌اند که در جای درست خود قرار گرفته است؛ و بدین جهت است که «صواب» نقطه مقابل «خطأ» می‌باشد. شاهد مهم این معنا هم کلمه «صَوْب» است که به معنای نزول باران می‌باشد و از آن کلمه «صَيِّب» (كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ؛ بقره/19) به معنای ابر باران‌زا گرفته شده است؛ و برای هر امری هم که در جای خود مستقر می‌گردد، تعبیر «صاب» و «أصاب» به کار می‌رود. 📚(معجم المقاييس اللغة، ج3، ص318) ▪️اما دیگران مدار معنای این ماده را «درست» در مقابل خطا قرار داده‌اند؛ ▫️برخی چنین توضیح داده‌اند که «صواب» در مقابل «خطا» است و به معنای جریان یافتن امری بر وفق طبیعت و حق می‌باشد همان گونه که خطا انحراف و خروج از جریان حق و صحیح است؛ با این اضافه که در ماده «صوب» حدوث ( و نه استمرار) لحاظ شده است. 📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج6، ص293) ▫️و برخی هم گفته‌اند معنای اصلی همین صواب و درست بودن است؛ آنگاه گاهی به اعتبار خود شیء مد نظر است و آن در جایی است که چیزی خودش خوب و پسندیده باشد، مانند اینکه بگویند «عدل صواب است»؛ و گاهی به اعتبار اینکه شخصی قصدی داشته و به حسب رسیدن او به مقصودش مورد توجه قرار گرفته که می‌گویند «أصاب کذا» یعنی بدانچه می خواست رسید. چنانکه تعبیر «أصاب السهم» در جایی است که تیر به‌درستی به هدف برخورد کند. «صَوب» در معنای «نزول باران» هم بارانی که به مقدار نیاز باریده است، و از باب همان «اصاب السهم» است و «صیّب» هم به همین جهت ابر باران‌زا نام گرفته است. 📚 (مفردات ألفاظ القرآن، ص494) ▪️«مصیبة» هم به نحو کنایی از مفهوم «اصاب السهم» اقتباس شده، گویی چیزی است که به سمت انسانها پرتاب می‌شود و به هدف می خورد؛ و تدریجا درباره هر بلایی که به انسان می‌رسد به کار رفته است «أَ وَ لَمَّا أَصابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَيْها» (آل عمران/165)، «فَكَيْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ» (نساء/62)، «وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ» (شورى/30). 📚 (مفردات ألفاظ القرآن، ص495) ▪️البته فعل «أصاب» هم در مورد خیر به کار می‌رود و هم در مورد شر: «إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ» (توبة/50) ، «وَ لَئِنْ أَصابَكُمْ فَضْلٌ مِنَ اللَّهِ» (نساء/73) ، «فَيُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ يَشاءُ» (نور/43)؛ و گفته‌ شده اصابت خوبی از باب کلمه «صَوب» (نزول باران) است؛ و اصابت بدی از باب تعبیر «اصاب السهم» می‌باشد. 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص496) ▪️این ماده در حالت ثلاثی مجرد (صَابَ يَصُوبُ صَوْباً) به معنای جریان یافتن بر مدار صحت و حق است؛ ▫️ اما وقتی به باب افعال (أَصَابَ يُصِيبُ إِصَابَةً) می‌رود، نظر اصلی به فاعل است و حیثیت صدور فعل مد نظر است: «وَ ما أَصابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ» (آل عمران/166) [إِنَّهُ مُصيبُها ما أَصابَهُمْ؛ هود/81] ▫️و وقتی به باب تفعیل (صَوَّبَ يُصَوِّبُ تَصْوِيباً) می‌رود جهت وقوع و تعلق امر مورد توجه قرار گرفته است. 📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج6، ص293) ▪️کلمات «صواب» و «اصابت» به کلمات «مستقیم» و «استقامت» نزدیک است؛ با این توضیح که 🔸در تفاوت «مستقیم» و «صواب» گفته‌اند: «مستقیم» آن چیزی است که بر مدار سنتهای رایج باشد، خواه آن سنت خوب باشد یا بد؛ اما «صواب» فقط در جایی است که بر مدار حسن و صدق عمل شود؛ از این رو امر مستقیم قبیح معنی‌دار است اما صواب قبیح نداریم. 📚(الفروق في اللغة، ص45) 🔸در تفاوت «استقامة» و «اصابة» هم گفته‌اند در اصابت به هدف رسیدن شرط است، اما استقامت به معنای در مسیر ماندن است و لزوما به هدف رسیدن شرط آن نیست. 📚(الفروق في اللغة، ص305) 📿ماده «صوب» و مشتقات آن 76 بار در قرآن کریم به کار رفته است. @Yekaye
🔹إنَّهُ مُصيبُها ما أَصابَهُمْ به لحاظ نحوی دو گونه تحلیل از این جمله انجام شده است: ▪️تحلیل رایج این است که «ه» را ضمیر شأن بدانیم؛ آنگاه کل جمله «مُصيبُها ما أَصابَهُمْ» به عنوان خبر آن قرار می‌گیرد؛ و آنگاه در این جمله اخیر «مُصيبُها» مبتدا و «ما أَصابَهُمْ» خبرش می‌شود؛ و چنین ترجمه می‌شود: «و همانا مطلب از این قرار است که به او اصابت می‌کند، آنچه بدانان اصابت کرد.» ▪️تحلیل دوم که فقط بر مبنای علمای نحو کوفه مجاز است (و با مخالفت علمای نحو بصره همراه است) این است که «ه» را اسمِ «إنّ» و «مُصيبُها» را بتنهایی خبر«إنّ» بدانیم، که چون اسم فاعل است می‌تواند نقش فعل را بازی کند، و آنگاه «ما أَصابَهُمْ» را فاعلِ «مُصیبُ» بشمریم؛ که ترجمه‌اش می‌شود: و همانا آن بود اصابتِ آنچه بدانها اصابت کرد، به او. 📚(البحر المحيط، ج6، ص191) @Yekaye
🔹الصبح 📖اختلاف قرائت ▪️عموما این کلمه را به همین صورت «الصُّبْحُ» قرائت کرده‌اند ▪️اما در یکی از قرائات غیرمشهور (عیسی بن عمر) به صورت «الصُّبُحُ» قرائت شده است؛ که ادعا شده که این از باب اتباع [یک قرائتی که راوی از راوی تبعیت کرده و به پیامبر برگردد،] ‌نیست؛ بلکه اختلاف در لهجه است. 📚(البحر المحيط، ج6، ص191) @Yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک آیه در روز
868) 📖 قالُوا يا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِن
. 1⃣ «قالُوا يا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ ...» درست آن موقعی که لوط از هر گونه کمکی ناامید شد، فرشتگان خدا به او اطمینان خاطر دادند که اینان به هیچ عنوان به تو دست نخواهند یافت. 💠نکته 💢در نگاه قرآنی، هرگاه انسان از همه چیز و همه کس قطع امید کند، امدادهای الهی زمانی فرامی‌‌رسد.💢 این نکته‌ای است که قاعده کلی‌اش در آیه «حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّيَ مَنْ نَشاءُ وَ لا يُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمينَ: تا آن گاه كه رسولان مأيوس شدند، و [مردم] گمان كردند كه به آنان دروغ گفته شده است؛ يارى ما به سراغ آنها آمد؛ پس آنان را كه خواستيم نجات يافتند؛ و شدت عمل ما از قوم بزهکار بازگردانده نمىشود!» (یوسف/110) آمده است، و آیه حاضر درباره حضرت لوط را می توان مصداقی از این وعده خداوند دانست. @Yekaye