3️⃣ اگر دقت شود در مساله تکفل اجتماعی و اقتصادی، به عنوان اولین گام در شکلگیری کوچکترین واحد اجتماعی، سه گونه تکفل داریم:
🔺یکی تکفلی که کاملا به صورت طبیعی حاصل میشود؛ و آن تکفل فرزندان خود شخص است؛ که به خاطر علائق طبیعیای که خداوند در دل والدین نسبت به فرزندان قرار داده، در این فراز اصلا متعرض آن نشده است؛
🔺دوم تکفل در جایی است که با ایتکه اصلا طبیعی نیست اما بدون اختیار شخص تحت تکفل حاصل شده؛ و آن در مورد یتیمان است؛ که در سطحی نیستند که خودشان کفیل خود را تعیین کنند؛ و از این جهت احتمال ظلم در آنان بیش از هر جای دیگری است؛ و
🔺سوم در جایی است که این تکفل با اختیار خود شخص تحت تکفل حاصل شده، و آن در ازدواج است، که برای تشکیل خانواده و متناسب با تقسیم کاری که در خانواده رخ میدهد، زن میپذیرد که بار اقتصادیاش برعهده مرد خاصی باشد؛ پس بنوعی خود را تحت تکفل مرد قرار میدهد، که اینجا نیز باز بدین جهت که مرد تکفل وی را عهدهدار شده، احتمال ظلم، و اینکه نخواهد آنچه شرعا متکفل شده را ادا کند، پیش میآید؛
و از این رو، خداوند بر این دو مورد اخیر تمرکز کرده است.
💠ثمره #اجتماعی:
💢نحوه مواجهه با مساله #حقوق_کودک در #اسلام و #غرب💢
همان طور که حرفهایی که قرآن کریم مطرح کرده، دلالتهای اجتماعی فراوان میتوان یافت، از حرفهایی که مطرح نکرده نیز میتوان دلالتهای اجتماعی متعددی برکشید.🤔
چنانکه دیدیم در این آیات، از مهمترین افراد تحت تکفل، که به طور طبیعی در این موقعیت قرار می گیرند، یعنی فرزندان خود شخص، سخنی به میان نیامد. این درست نقطه مقابل تفکر غربی مدرن است که در کنوانسیونهای مختلف، بشدت بر #حقوق_کودک در برابر والدین تاکید میکند.
این موضع غربی، ظاهرا بر یک منطق #عدالتجویانه (جلوگیری از ظلم والدین به کودکان) تکیه میکند:
کودک چون بسیار ضعیفتر است پس اوست که در معرض ظلم قرار میگیرد، و چون از طرفی نسبت وی با والدینش به هیچ عنوان در اختیار او نبوده، و از طرف دیگر، به خاطر ضعف موقعیت وی در قبال والدین، کاملا احتمال ظلم به او وجود دارد، پس دولتها باید به حمایت از کودکان برخیزند و مانع هرگونه ظلم به کودک شوند.
🤔اما این منطق #ظاهرا_عدالتجویانه، در باطن خود، مبتنی بر یک منطق کاملا #غیرانسانی و #نابودکننده_خانواده است؛ که در آن، نسبت افراد درون خانواده همچون نسبت افراد در اجتماعهای کاملا قراردادی (مثلا در نسبت بین کارگر به کارفرما) قلمداد شده، که هدف اصلی افراد در این شراکتها رسیدن به منفعت بیشتر است (تنازع بقا و نظریه استخدام)؛ و از آنجا که رسیدن به منفعت بیشتر، هدف افراد شرکتکننده در چنین اجتماعاتی است و وقتی پای منفعت به میان آید، احتمال سوءاستفاده از جانب فرد قوی بیشتر است،
این رو، قوانین و دولت باید بکوشند که مانع شوند که در چنین اجتماعاتی، طبقه قوی بر طبقه ضعیف ظلم کند❗️
در حالی که اجتماع خانوادگی، یک اجتماع «نیمه طبیعی- نیمه قراردادی» است ؛ یعنی علاوه بر عناصر قراردادی (مانند عقد زوجیت و ...)، عناصر کاملا طبیعی و فطری نیز در شکلگیری این اجتماع نقش بسیار مهمی ایفا میکنند (مانند عواطف متقابل بین زن و شوهر و نیز بین والدین و فرزندان) ؛ و در این فضا، آنچه بیش از هرچیز نحوه روابط بین افراد را رقم میزند، نه صرفاً منفعتطلبی، بلکه وجود این عواطف است.
👈شاهد ساده این مدعا هم آن است که بسیاری از افراد هستند که در روابط اجتماعی خود افرادی منفعتطلب و بشدت اهل ظلم کردن به دیگراناند؛ اما همین افراد تمام درآمد و زندگی خود را فدای بچهها و اعضای خانوادهشان میکنند!
پس
منطق فوق، یک منطق #غیرانسانی است، زیرا روابط انسانی، حتی در عرصه درون خانواده را، در حد تنازع بقای حیوانات فروکاسته است؛
و
#ضدخانواده است، زیرا خانواده را همچون سایر شرکتهای قراردادی، که حفظ و تداوم آنها هیچ گونه قداست ویژهای ندارد قلمداد کرده؛ و با مداخله شدید حکومت در نقشهای درون خانواده، عملا در مسیر نابودی خانواده گام برمیدارد.
💢اگر توجه شود که آنچه خداوند در فطرت (و حتی در سطح غریزه) در نهاد بشر قرار داده، میل و عاطفه شدید والدین نسبت به کودک است، بخوبی فهمیده میشود که وجود این عاطفه شدید، علیالقاعده مانع از ظلم رایج در جامعه (که فرد قویتر به ضعیفتر ظلم میکند) خواهد بود؛ و
📛 اگر ظلمی هم درون خانوادهها رخ میدهد، ریشه اصلی آن، نه #منفعتطلبی، بلکه #جهالت افراد (جهل در مقابل عقل و تعقل، نه جهل در مقابل علم) است؛
و راه علاج آن، نه تقویت موضع کودک در برابر والدین، بلکه رشد و ارتقای فرهنگی و معرفتی والدین است.🤔
@yekaye
👇ادامه مطلب👇