یک آیه در روز
1027) 📖 نَحْنُ قَدَّرْنا بَینَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ 📖 ترجمه 💢ما در میان شما مر
.
4️⃣ «نَحْنُ قَدَّرْنا بَینَكُمُ الْمَوْتَ»
پایان عمر و زمان مرگ، تنها به دست خداست. (تفسیر نور، ج9، ص434)
@yekaye
یک آیه در روز
1027) 📖 نَحْنُ قَدَّرْنا بَینَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ 📖 ترجمه 💢ما در میان شما مر
.
5️⃣ «أَ فَرَأَیتُمْ ما تُمْنُونَ ... نَحْنُ قَدَّرْنا بَینَكُمُ الْمَوْتَ»
چهبسا این تعبیر «ما در میان شما مرگ را مقدر کردیم» ناظر باشد به تعبیر «آیا دقت کردهاید در آنچه با [ریختن] منی مقدر میکنید؟!» بدین بیان که میدانیم که منی مادام که جزئی از بدن شخص است به خاطر اتصال به بدن وی همچون سایر اجزای بدنش حیات دارد؛ همین که از بدن وی جدا میشود حیاتش را از دست میدهد سپس با رشد در رحم زن دوباره حیات در او دمیده میشود.
آنگاه این آیات میفرماید همان گونه که این نطفه زنده بود و مرد و دوباره زنده شد خود شما را هم آفریدیم و میراندیم و دوباره زنده میکنیم. (مفاتیح الغیب، ج29، ص417 )
@yekaye
یک آیه در روز
1027) 📖 نَحْنُ قَدَّرْنا بَینَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ 📖 ترجمه 💢ما در میان شما مر
.
6️⃣ «نَحْنُ قَدَّرْنا بَینَكُمُ الْمَوْتَ»
چرا از تعبیر «بینکم» استفاده کرد نه از تعابیری مانند «لکم» یا «فیکم»؟!
🍃الف. اگر میفرمود «فیکم» یعنی ما ظرف تحقق و یا حلول مرگ بودیم؛ و اگر میفرمود «لکم» گویی مرگ متاخر بر وجود ما بود؛ (مفاتیح الغیب، ج29، ص417 )
و در هر دو صورت یک نوع تمایز بین ما و مرگ تصور میشد؛ اما این تعبیر به بهترین وجه به اینکه مرگ متحد با وجود ما و جزیی از تقدیرِ (= اندازه وجودیِ) ماست دلالت دارد. (یکبار دیگر به حدیث2 توجه کنید. گویی گزینه سوم پاسخ صحیح مورد نظر حضرت باشد)
🍃ب. ...
@yekaye
یک آیه در روز
1027) 📖 نَحْنُ قَدَّرْنا بَینَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ 📖 ترجمه 💢ما در میان شما مر
.
7️⃣ «وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ»
ظاهرا مقصود از این عبارت که «ما چنان نیستیم که بر ما سبقت گرفته شود» در سیاق حاضر این است که ما مغلوب هیچکس نمیشویم.
این عبارت میتواند:
🍃الف. ناظر به عبارت قبل باشد ؛ آنگاه مراد این است که
🌱الف.۱. کسی بر تقدیر ما سبقت نگیرد؛ یعنی هیچ شخص یا قدرتى نمىتواند از مرگ فرار كرده و بر این تقدیر الهى غالب شده و بر آن پیشى بگیرد (تفسیر نور، ج9، ص435)؛ اعم از اینکه اصلا نمیرد؛ یا زندگیای بیش از آن مقدار که برایش مقدر شده داشته باشد (مجمع البیان، ج9، ص337 )
🌱الف.2. خود مرگ قرار نیست برنامه مقدر الهی را به هم بزند؛ یعنی گمان نشود که مرگ حیاتی را که خداوند مقدر کرده بودیم به هم زده است. (المیزان، ج19، ص132 )
🍃ب. ناظر به آیه بعد، و در واقع، ابتدای کلامی باشد که ادامهاش در آیه بعد آمده؛ یعنی این باشد که
🌱ب.۱. ما در اینکه شما را از اینجا برداریم و در نشأه دیگر ایجاد کنیم ناتوان نیستیم. (مجمع البیان، ج9، ص337 )
🌱ب.۲. ...
@yekaye
یک آیه در روز
1027) 📖 نَحْنُ قَدَّرْنا بَینَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ 📖 ترجمه 💢ما در میان شما مر
.
8️⃣ «وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ»
عبارت «ما چنان نیستیم که بر ما سبقت گرفته شود» را عموما به این معنا دانستهاند که ما مغلوب هیچکس نمیشویم. اما چرا همین را نگفت و نفرمود «و ما نحن بمغلوبین»؟!
🍃الف. این تعبیر علاوه بر اینکه در سیاق حاضر بر معنای «ما مغلوب هیچکس نمیشویم.» دلالت دارد، ظرفیت یک معنای مستقل دیگر را هم دارد؛ و آن این است که اشاره باشد به «هو الاول» بودن خداوند؛ یعنی از هر راهی که بروید مسیر شما به خداوند ختم میشود و هیچ چیزی نمیتواند از خدا عبور کند و ورای خداوند از چیز دیگری سخن بگوید؛ که البته این معنای لطیف با سیاق آیه هم سازگاری دارد زیرا اگر خداوند بر همه چیز مسبوق است پس خالق اصلی همه چیز اوست (مفاتیح الغیب، ج29، ص418 )
📝نکته تخصصی #فلسفی
شاید بتوان این تعبیر را به نحوی برهان اثبات خداوند که در دل خود دلالتی بر استحاله تسلسل نیز دارد دانست. یعنی اگر هر چیزی که مییابیم چیز دیگری هست که بر او سبقت دارد، چیزی هست که مطلقا سابق بر هر چیز است و هیچ چیزی بر او سبقت نگیرد. و کسی که هیچ چیز بر او سبقت نگیرد همه امور به دست اوست؛ از جمله آفرینش و مرگ مخلوقات.
🍃ب. ...
@yekaye
🔹نُبَدِّلَ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «بدل» را در اصل به معنای اینکه چیزی در جای چیز دیگری قرار گیرد، دانستهاند و
🔸تذکر داداند که این جایگزینی اعم از «عوض» و «تعویض» است؛
▫️در عوض، حتما دومی به ازای اولی است، اما تبدیل به مطلق تغییر دادن چیزی و برداشتن آن گویند: «أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ» (غافر/۲۶) «فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ» (بقرة/۱۸۱) «ما يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ» (ق/۲۹) «وَ إِذا شِئْنا بَدَّلْنا أَمْثالَهُمْ تَبْديلاً» (انسان/۲۸).
▫️ از تفاوتهای دیگر «تعویض» و «تبدیل» این است که در «عوض» همارزش و همقیمت بودن مورد توجه است؛ اما در «بدل» صرف تعاقب و این به جای آن آمدن مد نظر است، خواه همرتبه و همارزش باشند: «وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ» (نحل/۱۰۱) یا نباشند و حتی کاملا نقطه مقابل هم باشند «فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ» (بقرة/۵۹)، «وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً» (نور/۵۵) «فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» (فرقان/۷۰) «ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ» (أعراف/۹۵) «يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ» (إبراهيم/۴۸) «بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَواتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَيْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَليلٍ» (سبأ/۱۶)
▪️کلمه «بَدَل» (بِئْسَ لِلظَّالِمينَ بَدَلاً؛ کهف/۵۰) را به معنای «بدیل» [= جایگزین] و صفت مشبهه دانستهاند.
◾️برخی بین ورود این کلمه در ابواب مختلف تفاوتی نگذاشته، و تمامی کلمات «إبدال» و «تَبديل» و «تَبَدُّل» و «استبدال» را صرفا همان چیزی را به جای چیز دیگر گذاشتن دانستهاند؛ اما اغلب به تفاوتهای ظریفی بین اینها اشاره کردهاند:
▪️فرق «إبدال» و «تبدیل» این است که تبدیل ناظر به جهت وقوع است (ما يَكُونُ لي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسی، یونس/۱۵؛ مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً، نمل/۱۱؛ ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ، اعراف/۹۵؛ وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَة، نحل/۱۱؛ الَّذينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً، ابراهیم/۲۸) اما «ابدال» ناظر به جهت صدور (عَسى رَبُّنا أَنْ يُبْدِلَنا خَيْراً مِنْها، قلم/۳۲؛ عَسى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُنَّ، تحریم/۵؛ فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَكاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً، کهف/۸۱). شاید با همین عنایت بوده که اغلب گفتهاند «تبدیل» تغییر چیزی از حالت اولیه خود است، اما «ابدال» چیزی را به جای چیز دیگر گذاشتن.
▪️همچنین کلمه «تبدیل» با «أتی به» نزدیک است؛ و در تفاوت این دو گفتهاند که وقتی تعبیر «تبدیل» میآید تاکید بر این است که چیزی کنار گذاشته شد تا اینکه چیز جدیدی به جایش آمد، اما در تعبیر «أتی به» ممکن است همان چیز قبلی هنوز باقی باشد و در عین حال چیز جدیدی در کنارش بیاید: « ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ» (یونس/۱۵)
▪️همچنین گفتهاند «تَبَدُّل» چون به باب تفعل رفته، دلالت بر مطاوعهی [= پذیرشِ] تفعیل میکند، یعنی تبدیل را در خود پذیرفتن: (مَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْإيمانِ، بقره/۱۰۸؛ لا يَحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ، احزاب/۵۲؛ يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ، ابراهیم/۴۸؛ ْ وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبيثَ بِالطَّيِّبِ، نساء/۲)
▪️و بر این باورند که معنای «تبدل» از این جهت به معنای «استبدال» نزدیک است، چرا که باب استفعال هم دلالت بر «طلب» دارد اما چون طلب در این ماده به معنای پذیرفتن و امری انفعالی است، نه طلب کردن بالفعل، به «تبدل» که نوعی قبول و انفعال در مقابل تبدیل است نزدیک میشود: (أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذي هُوَ أَدْنى بِالَّذي هُوَ خَيْرٌ، بقره/۶۱؛ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَكانَ زَوْجٍ، نساء/۲۰؛ يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ، توبه/۳۹ و محمد/۳۸)
▪️البته استبدال برای خرید و فروش (شراء) هم به کار میرود؛ اما چنانکه در آیات فوق هم واضح است معنایش اعم از خرید و فروش است.
▪️▪️«اَبْدال» به بزرگان صالحی که خداوند آنان را جایگزین پیشینیان کرده، گویند؛ و چهبسا وجه تسمیهاش این باشد که آنان حالات زشت و بد خود را به حالات خوب و پسندیده تبدیل کرده و مصداق آیه «فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»(فرقان/۷۰) شدهاند.
🔖جلسه 974 http://yekaye.ir/an-nesa-4-20/
@yekaye
🔹 نُنْشِئَكُمْ
درباره ماده «نشأ» در آیه 35 همین سوره بیان شد که
▪️برخی بر این باورند که در اصل به معنای چیز جدیدی پدید آوردن و تربیت کردن آن است؛ به تعبیر دیگر، احداث امری مستمر؛ ویا حدوثی همراه با استمرار و بقا؛ و به تعبیر سوم، چیزی را از جنس خودش ابتداءا و از کوچکی پدید آوردن تدریجا آن را بزرگ کردن چنانکه به شتر کوچک «نشء» و به فرد جوان «ناشئ» و به هر گیاهی که تازه روییده و هنوز محکم نشده «نشیئة و نشأة» گویند؛
▪️هرچند که برخی اصل این ماده را همان بالا بردن و رفعت بخشیدن معرفی کردهاند و گفتهاند وجه تسمیه جوان به «ناشئ» این است که رفعتی میيابد (در حال رشد است] و وقتی ابر بالا بیاید تعبیر «نَشَأَ السَّحابُ» به کار میرود؛
▫️اما حق این است که در اینجا هم بر معنای حدوث و پدید آمدن دلالت دارد؛ یعنی برای دلالت بر آن حالتی است که ابر کم کم در آسمان شکل میگیرد و پدید میآید؛ و در زبان فارسی برخی از مشتقات این ماده مانند «نشو و نما» (= رشد کردن و بالا آمدن)، «نشأت گرفتن» (سرچشمه گرفتن در پیدایش)، انشاء (نگارش مطلبی جدید و بدون سابقه) رایج است.
▪️این ماده وقتی به باب افعال و تفعیل برود متعدی میشود و
▫️در تفاوت این دو گفتهاند در باب افعال جهت صدور این عمل از فاعلش مد نظر است؛ اما در باب تفعیل جهت وقوع و تعلق به مفعول؛ چنانکه «نَشَّأ» (أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبينٍ؛ زخرف/۱۸) نیز به معنای تربیت کردن [تدریجا رشد دادن] دانستهاند؛ چرا که آنچه نشو در او رخ میدهد مورد توجه است؛
▫️و نیز شاید به همین جهت است که «إنشاء» (إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً؛ واقعه/۳۵؛ أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ؛ واقعه/۷۲) را به معنای «ایجاد کردن» دانستهاند؛ آن هم ایجاد کردن حالی پس از حال دیگر (ایجاد مستمر) که بدون سابقه و الگوگیری از روی چیز دیگر باشد چنانکه درباره پدید آمدن تدریجی ابرها فرموده است: «وَ يُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ» (رعد/۱۲) هر چند که این احتمال هم مطرح شده که ویژگی مهم «انشاء» [در مقابل «ایجاد»] آن است پدید آوردنی است که به صورت ابتدایی و بدون هرگونه سابقه قبلی باشد.
🔖جلسه 1002 http://yekaye.ir/al-waqiah-56-35/
@yekaye
🔹 أمْثالَكُمْ
◾️ماده «مثل» در دو معنای مهم کاربرد فراوان دارد:
▫️یکی مشابهت و
▫️دیگری برپا و ایستاده بودن؛
و بین اهل لغت درباره اینکه اصل این ماده کدام از این دو است اختلاف است:
▪️برخی همچون ابنفارس و مرحوم مصطفوی معنای اول را محور اصلی این ماده قرار داده و بر این باورند که اصل این ماده دلالت دارد بر اینکه دو چیز نظیر و شبیه هم باشند؛
▪️ اما برخی خاستگاه این ماده را از برپا ایستادن شروع کردهاند؛ مثلا حسن جبل با تاکید بر کلماتی مانند «تمثال» و «أمثل» و «تمثّل» معنای محوری این ماده را «تشخص چیزی که بر یک هیات یا صفت معینی قائم و برپا باشد» معرفی میکند و مَثَل زدن را این میداند که چیزی را با هیات خاصی برپا بداریم که اموری مثل آن بر این هیات جاری میشوند؛ و یا مَثَل و مَثُلَة به معنای آنچه مایه عبرت است «وَ جَعَلْناهُ مَثَلاً لِبَني إِسْرائيل» (زخرف/59) را میگوید یعنی چیزی در هیاتی برپا داشته شود که مایه عبرت دیگران شود (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۲۰۲۸-2029 )
و راغب نیز میگوید اصل معنای «مثول» برپا ایستاده بودن (انتصاب) است و -ظاهرا به تبع خلیل (كتاب العين، ج8، ص229 )- توضیح میدهد که فعل آن «مَثَلَ يَمْثُلُ» است برای جایی که چیزی برپا بایستد و خودی نشان کند میگویند «مَثُلَ الشيءُ» و «تمثال» هم چیزی است که مصور شده باشد و «تمثّل» هم صورت پیدا کردن است «فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا» (مريم/17) و «مثال» هم چیزی را در برابر چیز دیگر گذاشتن که کارشان شبیه همدیگر است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص758-760 )
▪️«تمثال» (جمع آن: تماثیل) هم چیزی است که شبیه چیز دیگر است و دیگری را به ظهور درمیآورد: «إِذْ قالَ لِأَبيهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثيلُ الَّتي أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ» (انبیاء/52). (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج11، ص28)
▪️همچنین اشاره شد که از این ماده برای بیان عقوبت کردن هم به کار میرود چنانکه میگویند «مَثَّل به» از این جهت که کسی را که عقوبت میکنند مثال و عبرتی برای هرکسی که عمل شبیه وی انجام داده باشد میشود و «مَثُلَة» (جمع آن: «مَثُلات») هم از همین گرفته شده است؛ چنانکه در آیه «وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ» یا به معنای عقوبتهایی است که مخاطب را از اینکه شبیه چنان رویهای در پیش بگیرد بازمیدارد ؛ ویا بر بلاهایی اطلاق میشود که بر شخص نازل می گردد و وی را مایه عبرت دیگران میکند. بر همین اساس، تعبیر «مَثَلَ الرّجُلُ قائماً» به معنای این است که وی برپا ایستاد؛ از منظر کسانی که معنای اصلی این ماده را تشبیه برقرار کردن میدانند گویی مثالی است که برپا داشته شده است؛ و به کسی که در میان قومی بهترین آنها باشد میگویند فلانی «أمثل» آنهاست «إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَريقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ يَوْماً» (طه/104) از این جهت که بیش از همه شبیه اهل صلاح و خیر است (معجم المقاييس اللغة، ج5، ص296-297 )
و مونث آن «مُثلی» نیز در همین معنا رایج است: «وَ يَذْهَبا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلى»(طه/63) (مفردات ألفاظ القرآن، ص760 )
▫️هرچند برخی به خاطر وزنش در خصوص این دو گفتهاند که صفت تفضیلی است و به معنای چیزی است که فضیلت و امتیازی در مثلیت و مشابهتش و در متمثل شدنش وجود دارد؛ و در این دو آیه هم وصف برای «طریقت» قرار گرفته یعنی میخواد بفرماید چیزی که بیشترین شباهت را با طریق و مسیر بودن دارد؛ و طریق چیزی است که شخص را به مقصدش میرساند و با همین لحاظ بوده که برای اشاره به کسی که بهترین راه را در پیش گرفته از تعبیر «أمثلهم طریقة» و برای اشاره به بهترین راه از تعبیر «طریقة المثلی» استفاده شده است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج11، ص27-28 )
👇ادامه مطلب👇
@yekaye