✨ #نتیجه ✨ 🙏با تشکر از همه شرکت کنندگان عزیز در پنجمین مسابقه کانال #یک_روز_بهاری ✅پاسخ مسابقه: واقعه لیلة المبیت(خوابیدن آقا امیرالمومنین علیه السلام به جای رسول اکرم ص برای دفع خطر از جان ایشان،کاری که دو فرشته مقرب الهی از انجامش نسبت به یکدیگر پرهیز کردند. در قرآن می فرماید:« و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله» که در مورد همین واقعه است.علت: افتخار خود ندیدن و ایثار بی چشمداشت علی بن ابیطالب علیه السلام است. 🌸 ۳۲ نفر پاسخ صحیح(با اندکی مسامحه) دادند‼️🌸😍 #برندگان مسابقه به قید قرعه آقای جواد #هادی_نژاد👏 و خانم زینب #اماده👏 به هر دو بزرگوار تبریک عرض می کنیم. ✋عزیزانی که برنده نشدند، جای نگرانی نیست. ما هر هفته #مسابقه داریم. پس منتظر باشید. 😍😍😍 👈نکته مهم: عزیزانی که به شکل #خانوادگی شرکت می کنند از کپی کردن جواب ها بپرهیزند، در دفعات بعد پذیرفته نیست. قصد ما آشنایی عزیزان با معارف اهل بیت در قالب مسابقه است‼️

#فیش دو فرد برنده مبلغ به شماره حسابی که دادند واریز شد. ✅

🐰 #داستان_خرگوشک🐰 6⃣ #مهارت_های_زندگی برای #کودکان ✋موضوع: همکاری کردن ✍نویسنده: #محسن_رجایی 📚 مجله #سروش_خردسال 🏡کلبه ای که با هم ساختیم🏡 ♦️عمو خرگوشک به همه بچه ها قول داده بود آخر هفته گوشه ی جنگل با هم کلبه ای بسازند. روز جمعه شد و همه با هم راهی جنگل شدند. وقتی رسیدند، خرگوشک خواست جعبه ابزاری را که توی گاری بود بلند کند،اما سنگین بود. سنجابک هم به کمکش آمد باز هم زورشان نرسید. سمورک هم زور زد و با هم آنرا تا پای درختان سپیدار نزدیک رودخانه بردند.عمو به خرگوشک گفت: گود کردن زمین با تیشه برای چهار ستون کلبه با تو، و رو به سمورک گفت: بریدن شاخه های نی کنار رودخانه با تو و به سنجابک گفت: جمع کردن شاخه با برگ های بزرگ هم سهم تو. ♦️عمو خرگوشک هم آستین ها را بالا زد و به سراغ بریدن تیرهای چوبی از درختان خشک رفت. دو ساعت همه به سختی کار کردند. هوا گرم بود و یک شربت گل محمدی می چسبید. مامان خرگوشه فلاکس شربت و یخ را به همراه ناهار به عموخرگوشک سپرده بود.

سنجابک که خسته و تشنه تر از بقیه بود با اجازه عمو فلاکس را آورد و برای همه توی لیوان شربت ریخت. عرق از سر و روی همه می ریخت، و شربت مثل رودخانه ی شیرینی، از دهان تا شکم همه شان را خنک کرد. ♦️اما برای کامل شدن کلبه هنوز باید تلاش می کردند. تا ظهر چاله ها به اندازه کافی گود شد، نی های یک اندازه و شاخه ها هم یک سمت کنار هم چیده شد.ستون های بریده شده با کمک بچه ها میان چاله ها قرار گرفت.سنگ ها دور ستون ها قرار گرفت و چیزی شبیه گِل روی سنگ ها را پوشاند تا محکم شوند. وقت ناهار شد.همه دست هایشان را شستند و اینبار سمورک رفت و سبد غذا را آورد و خرگوشک هم پارچ آب را از رودخانه پر کرد. ♦️عموخرگوشک سفره را پهن کرد و برای بچه ها و بعد خودش غذا کشید. وقتی همه غذایشان را خوردند، خدا را از اینکه سیر شده بودند، شکر کردند. سنجابک مسئول جمع کردن سفره و شست ظرف ها شد. عمو خرگوشک و سمورک و خرگوشک هم برای ادامه کار خانه رفتند. غروب نشده، کلبه ای زیبا زیر درخت سپیدار ظاهر شد.بچه ها دست در دست هم می چرخیدند و از شوق اینکه با همکاری هم، کلبه ای زیبا ساخته بودند، شعر عموزنجیرباف می خواندند. عمو خرگوشک هم از فرصت استفاده کرد وبا گوشی همراه اش چند عکس خاطره انگیز از خودش و بچه ها گرفت. السلام علیک یا ربیع الانام (سلام بر تو ای بهار بشریت!!) ┅═✧❁🦋 یامهدی 🦋❁✧═┅ با ما همراه باشید👇👇 🌸 @yekroozebahari313 🌸

#کوچک_های_بزرگ 8⃣ ✨برای پدر و مادرها و مربیان✨ دین چندان به درد این دسته از آدم ها نمی خوره‼️ استاد #پناهیان السلام علیک یا ربیع الانام (سلام بر تو ای بهار بشریت!!) ┅═✧❁🦋 یامهدی 🦋❁✧═┅ با ما همراه باشید👇👇👇 https://eitaa.com/yekroozebahari313

#داستان_طنز و خیالی « #زورو_وارد_نمی_شود‼️» برای #نوجوانان و بزرگترها‼️ کرونا که آمد گذران روزگار برای خیلی ها پیچیده شد. و برای من هم. و اینجا بود که پدرم با یک حرکت،به لحظات کسالت بارم پایان داد.شاید فکر کنید با یک بشگون...! با یک بشکن...! با یک... . نه با هیچ کدام.با یک ویدئو از صندوق یادگاری های غار نوجوانی! با یک دستگاه ویدئو و یک فیلم ویدئو از زورو! زورو شوالیه ی سیاه بچه های دهه شصت.مردی لاغر با سیبیلی نازک و چشم بند و شنلی سیاه. مردی شبیه مرد عنکبوتی های امروز ما. او برای نجات بیچاره ها از تونلی عبور می کند.و ناگهان جلوی تبهکاران ظاهر می شود و حق شان را کف دستشان می گذارد. بله همین شد که من هم هوس زورو بازی به سَرَم زد. ولی از قضا کارم به سُرُم کشید‼️ چون زورو اسبی باحال و باهوش داشت که وقت حرکت پای تونل آماده بود و من الاغی بی حال و بی هوش که فرق لوله و تونل را هم به سختی می فهمید. اما از نظر من همه چیز آماده بود: خانه ی خالی،لوله اریب فاضلابی و یک پسر زرنگ و گلابی!!

برای همین تا از تونل مخفی ام یعنی لوله فاضلاب خواستم بیرون بیایم، بجای پالون الاغ، روی کف آسفالت پایین آمدم. البته ناگفته نماند تقصیر از الاغ بیچاره هم نبود، من هم اگر جای الاغ بودم و صاحب ام برای گذر از یک تونل کوتاه دو متری، یک شب تا صبح طول بدهد، حتما خیال می کردم که قرارِ آن شب برای نجات بیچارگان، کنسل شده است!! بله عرض می کردم به هر جان کندنی بود زورو که بنده باشم از لوله ی فاضلاب بیرون آمدم و البته نه با پا که با صورت. و بار دیگر فعل آسفالت شدن را صرف کردم. زیرا که به جهت گیر کردن در تونل دچار کمبود هوا و سیاهی چشم شده، ازطرفی سقوطی چنان زیبا را تجربه کرده بودم و در لحظات چرخش پرنده ها دور سرم،چَک و لگدی هم از دزد محترمی دریافت کردم. که از حق نگذریم، حق هم داشت، در این اوضاع گرانی نانش آجر و از ترس جنّ بوداده ای که بنده باشم زَهره اش ترکیده بود. و به قول خودش:«نصفه عمر» شده و من می بایست نصف دیه اش را از عمر به فنا رفته پرداخت می نمودم. اما از آنجا که زورو هنوز چیزی کاسب نشده بود، امکان پرداخت و کارت به کارت وجود نداشت، لذا جناب دزد محترم از خیر ما گذشته و با صدای شیهه اسبم ببخشید الاغ باوفایم فرار را بر قرار ترجیح داده بود. و از طرفی چون هنوز جگرش خنک نگردیده بود، با تماسی که با پلیس داشت، بنده را که درعالم هپروت سیر می کردم به جای دزد تونل زورو ببخشید لوله فاضلاب معرفی نموده بود.و روز بد نبینید که اگر رفتگر محل به فریادم نرسیده بود اکنون در بند سارق های حرفه ای به جای سُرمی که کنون در دست دارم، دستبندی در دست داشتم. السلام علیک یا ربیع الانام (سلام بر تو ای بهار بشریت!!) ┅═✧❁🦋 یامهدی 🦋❁✧═┅ با ما همراه باشید👇👇👇 https://eitaa.com/yekroozebahari313

#انیمیشن🌈 #دردونه_ها👌 موضوع: #رفاه_کودک🤷‍♂ (چه کنم فرزندم مستقل و خودساخته بار بیاید⁉️) #تربیتی🦋 #کاربردی🛠 السلام علیک یا ربیع الانام (سلام بر تو ای بهار بشریت!!) ┅═✧❁🦋 یامهدی 🦋❁✧═┅ با ما همراه باشید👇👇👇 https://eitaa.com/yekroozebahari313

سلام روزتون بخیر 🤓 #مسابقه شماره 6⃣ ✋منتظر مسابقه ی امروز بودید⁉️ امروز نوبت مسابقه شمـــــــــــــــــاره 6⃣ کانال یک روز بهاری است. ✋پس دوستانتون را با خبر کنید‼️ 😍