امروز چرا انقد برادرا زیاد شدن تو اوتوبوس
از قدیم گفتن، شنبهای که نکوست، از اوتوبوسش پیداست
وقتی یکی با لحجه باهام حرف میزنه همه تمرکزم میره رو مدل ادا کردن حروف و ریتم حرف زدنش
اصلنم نمیفمم چی میگه
چن روزیه میخوام حرف بزنم لکنت میگیرم
درصورتی که میدونم چی میخوام بگم ولی زبونم گیر میکنه
امروز جلو معاونت اموزشمون آبروم رفت انقد تپق زدم
آدم یه نایلون تنقلات داشته باشه ولی کسی نباشه باهاش بخوره، انگار داره پلاستیک میجوعه
اوج بیشعوری من اونجایی ثابت شد که وسط چت گفتم وای فلانی بوی عطرت یهو اومد، حالم بد شد
حسرت به دل موندم وقتی یه بار از بیرون بیام خونه یه خواهر/برادر کوچیک داشته باشم که بگه برام چی خریدی