گویا امشب ازون شبهایه که اندوه من در ظاهر خودشو نشون میده و غم منو میبلعه
خدایا به من این تواناییو بده بتونم تو شلوغی کتاب بخونم و تمرکزم به گند کشیده نشه که مجبور شم یه خطو ده بار بخونم ببینم چی گفته
من توان روحی روانی جسمی اقتصادی برا رفتن به قرارا رو ندارم، کلاسامم سینه خیز میرم
زندگیه من مثل یه کتابه، بعد از یه فصلی انگار نویسنده عوض میشه و موضوع کتابم تغییر میکنه
ولی واقعیت اینه که کسی که هر دو فصل متفاوتو نوشته، یه نفره
با این تفاوت که نگرشش عوض شده