انقد ذهنم پراکندست که اگه بهم بگی چیشده میتونم لیتر لیتر برات اشک بریزم ولی نتونم یه جمله بندی درست از مشکلاتمو بهت بگم
به همسن و سالام نگاه میکنم که چجور تیپ میزنن، به خودشون میرسن، روتین پوستی، رژیم، باشگاه، کلاس جانبی
خودمو میبینم که حتی حوصله ندارم خوب غذا بخورم و روز به روز دارم اب میشم
از دختر بودن فقط جنسیتش به من رسیده
ازم نپرس چرا اینجوری ای؟
بخدا من خودم نمیدونم چرا اینجوریم، چم شده، چه بلایی سرم اومده که اینجوری شدم، از کی اینجوری شدم. ولم کن
اون قسمت از وجودم که میتونست زندگی اجتماعیو تحمل کنه از بین رفته، سوخته، پاک شده
از نگاه کردن توی اینه میترسم
ازینکه اون ادم قبلی کجاست، و این من چیه که با قبلم تضاد صد در صدی داره
من کیم واقعا؟