مثلا اگه یه نفر بود که میتونستم حرفای توی ذهنمو بهش بگم یا بلند بلند پیشش فکر کنم
خودمونیم ولی هیچ وخ فازه اونایی که آویزون معلم پرورشی و پاتوقشون اتاق فرهنگی بودو نفهمیدم
تو اکیپ ما یکی بود ، هر وخ میخواس به یکیمون جوابو برسونه یه جوری ضایع آروم صحبت میکرد که همه صداشو میشنیدن
اگه توام قبل از وارد شدن به نمازخونه کفشارو نگا میکردی تا کفشای رفیقتو پیدا کنی ببینی اومده یا نه ، سلام