اعتماد که بشکنه قلب یه صدای بدی میده، امیدوارم هیچ وقت فاعل یا مفعول این صدا نباشیم:/
اونایی که دلخوریشون رو به روت نمیارن، دعوات نمیکنن، بهونه نمیگیرن، همونایین که همه چیز رو میذارن و یهویی میرن
بخوابیم ، بخوابیم، اونقدر بخوابیم که وقتی بیدار شدیم چیز زیادی یادمون نیاد، بعد دوباره برای اولین بار غرور و تعصب بخونیم، بابالنگدراز ببینیم، سعدی و حافظ حفظ کنیم، نون پنیر گوجهی عصرونه بخوریم و فکر کنیم چقدر از آدم پولدارا خوشبختتریم، باز موقع بیرون رفتن تیپ بزنیم و ادای توجه نکردن به اطراف دربیاریم، دلمون بلرزه و باور کنیم یکی از همون قصه قشنگای فیلما الکی الکی برامون اتفاق افتاده، قهر کنیم و مطمئن باشیم میان سراغمون و نمیذارن بیشتر از این غصه بخوریم، هی نگاه کنیم و خیال کنیم، هی خیال کنیم و باور کنیم، هی باور کنیم و منتظر باشیم، و اونوقت، وقتی که به اندازهی کافی منتظر موندیم، دوباره بخوابیم.
من همیشه دوست دار یک زندگیِ عجیب و پر حادثه بودهام ، شاید خنده ات بگیرد اگر بگویم من دلم می خواهد پیاده دور دنیا بگردم! من دلم می خواهد توی خیابانها مثل بچهها برقصم، بخندم، فریاد بزنم! من دلم می خواهد کاری کنم که نقضِ قانون باشد. شاید بگویی طبیعتِ متمایل به گناهی دارم ولی اینطور نیست. من از این که کاری عجیب بکنم لذت میبرم!
*فروغ فرخزاد
پ ن پ:واین منم
گفت ما که یادمون نمیره، فقط ادا درمیاریم که یادمون رفته، فقط بدیش اینه که دیگه شب نمیشه ادا درآورد، شبا آدم خودشه و خودش ...