eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
279 دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌠🍃🌠🍃🌠🍃🌠🍃🌠🍃 🍂 🍃 🍁 متولد ۱۳۳۴ ، قزوین روز میلاد امام حسن مجتبی (ع) به دنیا آمد و نامش را گذاشتند. با سختی و مشکلات فراوانی رشد کرد. به دلایل مشکلات مادی و معیشتی نتوانست ادامه تحصیل دهد و به ناچار برای کار به تهران رفت و در منزل خواهرش سکونت کرد. روزها درس می خواند و شبانه به تحصیل پرداخت. شرکت در راهپیمایی ها و مجالس علمای پیشروی انقلاب چاپ و تکثیر اعلامیه های حضرت (ره) در بازار تهران دو بار توسط دستگیر شد و چون از وی مدرکی نداشتند، آزادش کردند. بعد از به عضویت درآمد و به همراه و عازم شد. به همراه به جنوب آمد و در مقطعی فرماندهی گردان را به عهده گرفت. وی ۱۱ بار مجروح شد و اکثر مواقع در بیمارستان بستری بود و خیلی کم به مرخصی رفت. دی ماه سال ۱۳۶۱ ازدواج کرد. و سرانجام در در اسفند ۶۲ ، در سمت ، جوهرۀ اصلی خود را نشان می دهد و کاری می کند کارستان و پس از تلاش و مجاهدت، به آرزوی دیرین خود می رسد. پیکر پاکش در منطقه عملیاتی جا ماند و برنگشت. ۷ ماه بعد، محمدرضا، تنها پسرش به دنیا آمد. 🍃 🍂 🍁 🔶 سردار دلاور و عاشورایی سپاه اسلام ، فرماندۀ مدبر گردان از لشکر خط شکن محمد رسول الله (ص) ، . Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
👈 👉 ✅ ↘ همۀ فرماندهان در پایگاه سوسنگرد جمع شده بودند. قبل از مصرف ناهار، برای گرفتن وضو به بیرون از ساختمان آمدم. وقتی آمادۀ وضو گرفتن شدم، را دیدم که وضو گرفته بود و داشت آستین پیراهنش را پایین می کشید. باهم خوش و بشی کردیم. حسن با همان لهجۀ تهرانی گفت: «حاج آقا! چطوی؟» گفتم: «الحمدلله.» چهرۀ حسن طور دیگری شده بود. با همیشه فرق داشت. او جلو آمد و با دست روی شانۀ من زد و بی مقدمه گفت: «آقای ناصری! حیفه تا زمانی که جنگ هست، ما نشیم، حیفه. کاری بکن که بشی.» گفتم: «حسن آقا! چه باید کرد؟» گفت: «دو تا راه داره: یکی و دیگری . اگه این دو تا رو خوب انجام بدیم، میشیم. بهت بگما، بعد از جنگ معلوم نیست سرنوشت ما چی میشه و عاقبتمون به کجا ختم میشه! بهترین عاقبتی که می تونیم به دست بیاریم، اینه که بشیم. در شرایط ، همه چیز سعادته.» بعد از این صحبت ها، گفت: «آقای ناصری! داریم. اگه زودتر از من شدی، منو هم بکن.» نگاهی به چهره و سیمای او انداختم. اصلاً با روزهای دیگر تفاوت داشت. او پس از صرف ناهار و کمی استراحت، خداحافظی کرد و رفت. بعد از رفتن او، نزد «[شهید] علی هاشمی» رفتم و به او گفتم: « چنین حرفهایی زد. چهره اش انگار پیام خاصی داشت. به نظرم به همین زودی ها میشه.» علی هاشمی گفت: «افرادی مثل باید بشن. این ها دارن و مزد لیاقت خودشونو می گیرن.» 🌸 ✅ ↘ 🌷 👈 منبع: کتاب ، خاطراتی از 👉 . . . : ۹ بهمن ۱۳۶۱ ، در حین شناسایی منطقه بر اثر اصابت ترکش های متعدد ناشی انفجار . . . Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🍃 🌷 ✅ 🌸 👈 بعد از چهار بار حملۀ ناکام جهت باز شدن محور به نَشوه، در هشتم اسفند به «گردان حمزه» به فرماندهی دستور می دهد که امشب هرطور شده باید اینجا باز شود. غروب روز هشتم اسفند ۱۳۶۲ گردان از نقطه رهایی حرکت کرد، خودش را به کانال طلسم شدۀ ۳۰ متری ( به عرض ۳۰ متر و به عمق ۵ متر پر از آب ) رساند و در آنجا با استفاده از پل های متحرک یونولیتی، باید از عرض کانال می‌گذشت و خود را به دشت غرب کانال می رساند. قطعات پل های شناور هم توسط ۴۰ نفر از نیروهای گردان میثم به جلو حمل می شد. از روی که دژ پایین آمدیم، وارد معبر شدیم. به یک باره دشمن شروع کرد به تیراندازی. سریع با «دستواره» تماس گرفت و شرایط را توضیح داد. دشمن متوجه شده بود که ما می خواهیم چکار کنیم! ما باید پل های شناور یونولیتی را روی آب می انداختیم و از عرض کانال عبور می کردیم. هم با چه جسارتی به بچه های مهندسی کمک می کرد تا این پل ها هرچه زودتر روی عرض کانال نصب شوند. تیر و ترکش بود که بر سرمان ریخته می شد. اوضاع به شدت وخیم بود. به محض اینکه کسی بلند می شد، تیر دوشکا بهش اصابت می کرد. کار نصب پل ها که تمام شد، ناگهان خشکمان زد. دیدیم ۱۰ متر پل کم آورده ایم. تازه فهمیدیم که به علت مجروحیت حاملان پل ها، تعدادی از پل ها جامانده است. دشمن وقتی متوجه سردرگمی ما شد، شدت آتش خود را بیشتر کرد و نقطه به نقطه پشت کانال را می کوبید و هر لحظه به تلفات ما اضافه می شد. همینطور که داشتم صحبت می کردم، یک دفعه تیری از کنارم گذشت و به وسط سینۀ اصابت کرد. رو به آسمان کرد و به پشت افتاد. در حالیکه خون از دهانش به بیرون شتک می زد، زیر لب زمزمه کرد: انا لله و انا اليه راجعون . در همان حال رو کرد به من و در شرایطی که به سختی قادر به صحبت بود، گفت: «اگر می توانی مرا عقب ببر.» دو طرف پاچه هایش را گرفتیم و او را عقب کشیدیم. یک مقدار که عقب آمدیم، دیدم خونی که توی گلوی جمع شده، راه نفسش را گرفته و دارد خِرخِر می کند. در گوشش را خواندم. سر که بلند کردم، تمام کرده بود.🌷 ✅ 💫 📚 منبع کپشن: با اختصار و تخلیص از کتاب ارزشمند و باشکوه 📄 . . ۲۷_محمد_رسول_الله ۲۷ ۲۷ http://Eitta.com/yousof_e_moghavemat
🔹صیادهمیشه می‌گفت: مراقبِ باشید ؛ 🔸اخلاق و زبان حسن ، حلالِ مشکلات و برطرف کننده موانع بود در همان سال ٦١ که مسئولیتِ توپخانه را به همراه شفیع زاده برعهده گرفت ، بیشترین ارتباط و نزدیکی را با شهید بزرگوار داشت به گونه‌ای که در طول سال‌های دفاع مقدس ، هروقت صیاد شیرازی ، بنده و دیگر دوستان را می‌دید. می‌گفت: مراقب حسن باشید؛ 🔹شهید صیاد می‌گفت : من حسن را خیلی دوست دارم چون تعصبِ او به نظام و تعصبِ ملی او، فراتر از تعصب سازمانی است. در واقع حسن تنها به فکر سپاه نبود بلکه تمامِ نظام و بلکه اسلام را درنظر می‌گرفت و بارها هم به ما تاکید می‌کرد که اگر این تعصب را داشته باشید، تعصب سازمانی هم در درون آن هست؛ خاطره ای از سردار حاجی زاده نفر اول نشسته از راست نفر اول نشسته از سمت چپ @yousof_e_moghavemat
💐نامش بود. چون روز علیه السلام به دنیا آمد. 🌷 در عملیات والفجر۱ به شهادت رسید و پیکرش جا ماند. دوازده سال بعد پیکرش بازگشت. ماه صفر بود. روز پیکرش تشییع شد‌ ✅پدرش می گفت: همان شبی که شهید (عملیات والفجر۱) شد کوچه را چراغانی کردم، پسرم به آرزویش رسیده بود. نیمه شب به خوابم آمد و گفت: پدر درسته که به آرزویم رسیدم، اما اسراف حرام است. برو چراغ ها را خاموش کن. 📙برگرفته از کتاب شیرین تر از عسل @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
☘🌸🚩 ☆ ♡ «...در هر شبانه‌روز صدهزار فرشته از آسمان فرود آمده و گرداگرد طواف نموده و به آن حضرت صلوات فرستاده و خداوند را تسبیح می‌گویند، آنان برای زائران مرقد استغفار می‌کنند و اسامی و مشخصاتِ دقیقِ کسانی را که به قصد تقرّب به خدا و رسولش به زیارت آن حضرت آمده‌اند می‌نویسند، و با قلمی که از نور عرش الهی است بر سیمای زائران این عبارت را نقش می‌زنند: "این شخص زائرِ مرقدِ بهترین و فرزند بهترین انبیاست." آنان در روز قیامت بر اثر این نور شناخته می‌شوند و نوری که از سیمای آنان ساطع می‌شود چشم‌ها را خیره می‌کند. در آن روز، تو ای محمّد! بین من و میکائیل قرار گرفته و علی پیشاپیش ما حرکت می‌کند. ملائکه‌ی بی‌شماری نیز به همراه ما در حرکت هستند. ما در مسیر خود به وسیله‌ی همان نوری که در سیمای زائران مرقد سیدالشهداء است آنان را شناسایی و از میان مردم جدا می‌کنیم و به این ترتیب خداوند متعال، آنان را از وحشت و سختی‌های روز قیامت نجات می‌دهد. این حکم خداوند و لطف اوست در حق کسانی که قبر تو را ای و یا قبر برادرت را و یا قبر دو فرزندت و را با و فقط برای خدا زیارت کرده باشند...» 🔰 برگرفته از کتاب بسیار ارزشمند و فاخر علیه‌السلام، صفحهٔ ۲۳۹. @yousof_e_moghavemat