eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
279 دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
📷 پادگان زبدانی سوریه ، سنگر فرماندهی قوای محمّد رسول الله (ص) - از راست : نفر اول سردار شهید #سید_محمد_رضا_دستواره و نفر چهارم سردار شهید #حسن_زمانی Https://Ble.im/yousof_e_moghavemat
◻️ علاقه و دلبستگی ِ معنویِ مردم در شهرهای و به و ، به حدی شدید بود که مانع از آسودگیِ خاطرِ این دو سلحشور جوان، برای هجرتِ ایشان از منطقه می شد. ، مسئولِ وقتِ واحدِ پرسنلیِ سپاهِ ، در این باره می گوید: ...حُسنِ سلوک و کارهایِ فرهنگیِ ریشه ایِ این دو عزیز ما بر روی اهالی منطقه باعث شده بود که مردم به شدت به آنها علاقه مند بشوند. روزی که و می خواستند از و راهی جنوب بشوند، خدا گواه است مردم در این شهرها زار می زدند و گریه می کردند. جلوی و جمع شدند، کردند و نمی گذاشتند اینها از منطقه خارج بشوند. 📚 منبع : کتاب ، صفحه ۱۲۶ Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🌷 💕 ✅ ❇ 🔷 روز ۲۴ اردیبهشت ۱۳۶۱ ، قبل از مرحلۀ آخر 👉 . . مسئولین گردان های ۲۷ از پایین بودن روحیۀ شماری از نیروها و کم رغبتی برخی از آنها برای ادامۀ عملیات مطالبی بیان داشتند؛ از جمله ، مسئول واحد پرسنلی ۲۷ می گوید:👇 . ...این قبیل نیروها هرکدام یک جور عذر و بهانه می آورند؛ یکی می گوید: من سال چهارم دبیرستانم، محصل هستم و فصل امتحانات است و باید بروم؛ چون امتحانم عقب می افتد. یکی می گوید: اصلاً من سه ماه مأموریتم تمام شده؛ نمی توانم بمانم. یکی می گوید: مادرم مریض شده. یکی می گوید: برادرم شده... خلاصه اینکه اینها این مشکلات را دارند و اکثر آنها هم محصل هستند. در پاسخ و مسئولین گردان ها می گوید: ...اگر شما مسائل را درست جا بیندازید و برای نیروها صحبت کنید و برایشان حساسیت زمان و نیاز جبهه را بیان کنید، هرگز چنین مشکلی پیش نمی آید. مثلاً همین «گردان مالک» که دیشب خودم برایشان صحبت کردم، تا قبل از صحبت های بنده، از دویست و خُرده ای نیروی این گردان، صد و هفتاد و یک نفرشان تمایل داشتند در منطقه بمانند و بقیه می خواستند بروند؛ اما با صحبتی که با این برادران شد، همگی اعلام آمادگی کردند که بمانند. حتی خودم شنیدم که به هم می گفتند: «إن شاء الله می مانیم و کلک این بعثی های نامرد را می کنیم و بعد می رویم شهر و خانه مان.» پس می بینید که اگر برای این بچه ها حساسیت این موضوع بیان شود، آنها خودشان احساس مسئولیت می کنند و می مانند. پس از خاتمۀ جلسه، همۀ رده های ستادی و فرماندهی ۲۷ مُتّفقاً دست به کار می شوند تا کار آماده سازی تیپ را انجام دهند...😃 ✅ 🌠 ادامه دارد... . . 📝 کتاب ارزشمند و درخشان ، صفحه ۶۷۰ و ۶۷۱ ☑ . . ۲۷_محمد_رسول_الله ۲۷ @yousof_e_moghavemat
🌷🌹 بخشی از زندگینامهٔ خانواده #دستواره به زبان فرزند برومندشان #شهید_سید_محمد_رضا_دستواره : (قائم مقام فرماندهی کل لشگر ۲۷ تهران) . #سید_محمد_رضا_دستواره هستم متولد ۱۸ اسفند ماه ۱۳۳۸ محل تولد من گود مرادی است در جنوب تهران اسم پدرم سید نقی دستواره و مادر من هم قدسی خانم میراسماعیلی است طبق گفتهٔ مادرم، من ماه شعبان به دنیا آمدم . از هم بازی های دوران کودکی ام که خیلی با هم صمیمی بودیم یکی رضا چراغی بود که منزلشان دوش به دوش خانهٔ ما قرار داشت دیگری محمد پوراحمد که منزل آنها هم چسبیده به خانهٔ ما بود نصرت قریب دیگر دوست مشترک ما سه نفر بود که منزل آنها با خانه هایمان چند تا خانه فاصله داشت . در ایام زندگی ما در گود مرادی با وضعیتی که داشتیم هر چند زیاد رو به راه نبود اما خوش بودیم و سرحال به خصوص وقتی که با رفقا توی کوچه پس کوچه های تنگ محلهٔ گود مرادی پا به توپ می شدیم و با توپ پلاستیکی فوتبال گل کوچک بازی می کردیم . یادم هست در آن دوران مادرم غذای ساده ای بار می گذاشت تا با آن غذا، شکم ما بچه ها را پر کند اما این غذا از بس بی محتوا و بی مزه بود سر و صدای من و دیگر برادران و خواهرانم را در می آورد به همین خاطر گاهی وقت ها بابام که آن ایام در یک کارگاه نمکی کار می کرد کلاه خودش را بر می داشت و آن را روی دیگ آبگوشت می تکاند و با نمکی که توی کلاه اش بود غذای ما را با مزه می کرد و می داد می خوردیم . بله من در چنین خانواده ای رشد کردم و بزرگ شدم ... توضیح تصویر:شهید دستواره سمت راست #حاج_احمد_متوسلیان سمت چپ @yousof_e_moghavemat