eitaa logo
شهیده زینب کمایی
286 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
2.1هزار ویدیو
23 فایل
۞﷽۞ با‌نام‌تو‌شروع‌کردیم‌وتمام‌خواهیم‌کرد.💕 راه های ارتباطی: @RY_313 @HR_313 (کپی از مطالب کانال با صلوات برای سلامتی و فرج آقا امام زمان(عج) آزاد..🌹) 🦋شروعمون↯13 '2' 1399 پایانمون↻ظهور اقا صاحب زمان💛
مشاهده در ایتا
دانلود
📷روحی فداه @z_kamae
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
26.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بدون تعارف با رئیس‌جمهور منتخب در حرم امام‌ رضا(علیه‌السلام) @z_kamae
برنامه روزانه امام خامنه ای (حفظ الله) غلام شاه پسندی از محافظان رهبری در مورد برنامه روزانه آیت الله خامنه ای گفت: ایشان حدود یک تا یک‌ونیم ساعت پیش از نماز صبح بیدارند که تهجد و عبادت شخصی ایشان است. روزهایش هم با هم فرق می‌کند، شبیه به هم نیست‌. ایام هفته فرق می‌کند. یک روز آقا بیشتر نماز می‌خوانند،‌ یک روز بیشتر قرآن می‌خوانند، یک روز بیشتر دعا می‌خوانند، یک روز بیشتر ذکر می‌گویند ... بعدش نماز صبح را می‌خوانند، ایشان نماز صبح را به‌ جماعت می‌خوانند و کمترین جماعتشان، آن شخصی است که همراه ایشان است و بیشترین‌شان هم هر کسی که توی آن ساختمان است، می‌آید. ایشان توی دفتر کارشان نماز می‌خوانند و همه کسانی که صبح در محل کار هستند ـ اعم از پاسدارها و دفتری‌هایی که آنجا هستند ـ‌ نمازشان را با آقا می‌خوانند. ایشان هفته‌ای سه روز را کوهنوردی می‌کنند بعد از نماز صبح،‌ ایشان هفته‌ای سه روز را کوهنوردی می‌کنند و حداقل بین چهل‌وپنج تا شصت دقیقه به سمت بالا حرکت می‌کنند. این مسیر را حدود نیم ساعت تا چهل‌وپنج دقیقه برمی‌گردند. بعضی از مواقع کوه‌هایی دورتر هستند و برای اینکه به وضعیت کار ایشان لطمه نزند، آقا آن ساعت که باید تهجد و نماز و عبادت شخصی خودشان باشد را‌ می‌آیند بیرون و در طول مسیر عبادتشان را انجام می‌دهند. پای کوه که می‌رسیم، نماز را آن‌جا می‌خوانیم. هنوز تاریک است و کسی بیدار نیست. یک ساعتی که بالا می‌رویم، هنوز آفتاب نزده است. آن سه روز کوهنوردی وقتی از کوه پائین می‌آیند، بعد وقت اداری کار ایشان است و آن چهار روز دیگر را توی خانه ورزش می‌کنند. پس از ورزششان از ساعت هفت، هفت‌ونیم، ایشان در محل کار حاضر می‌شوند. اگر ملاقات خاصی نداشته باشند می‌روند منزل و صبحانه را در منزل با خانواده می‌خورند و بعد از صبحانه می‌آیند دفتر، کارشان انجام می‌شود. اگر ملاقات داشته باشند،‌ ملاقات با صبحانه شروع می‌شود. وقتی هفت صبح با آقا ملاقات هست،‌ صبحانه‌شان را هم با آقا می‌خورند. بعد از خوردن صبحانه و کار اداری، تا نماز ظهر، آقا توی دفتر است. اذان که گفته بشود، هر کاری که وجود داشته باشد، وسط سخنرانی هم که باشد،‌ آقا قطع می‌کنند، می‌گویند نماز را بخوانیم بعد بیاییم؛ نماز اول وقت. بعد از نماز، ادامه کار. اگر جلسات ادامه داشته باشد، نهار را آقا با آن افراد جلسه، توی دفتر میل می‌کنند. اگر توی دفتر، ملاقاتی نبود، بین ساعت نماز تا یکی دو ساعت بعد از نماز، چون فاصله بین منزل آقا و دفتر به اندازة ده‌، بیست قدم است، در منزل غذایشان را می‌خورند و استراحت‌شان را می‌کنند، مجدد اولین برنامه‌ای که دارند ساعت سه بعد از ظهر، چهار بعدازظهر است. ایشان می‌آیند در داخل دفتر هستند و مواقعی که بعدازظهر جلسه خاصی نباشد، ایشان توی کتابخانه شخصی‌شان به مطالعه می‌پردازند. هر زمانی که شما ایشان را ببینید، یا ذکر می‌گوید یا قرآن می‌خواند. ایشان به ما توصیه می‌کردند و می‌گفتند: «بچه‌ها قرآن را زیاد بخوانید؛ قرآن نور است، قرآن را خیلی مطالعه کنید. من در جوانی هر سه روز یک دور قرآن می‌خواندم. یعنی روزی ده جزء. الآن دیگر اصلاً حوصله‌اش نیست، پیر شده‌ام، از نظر سن‌وسال، وضعیت، شغل، گرفتاری‌های کاری، این‌ همه مسائل واقعاً نمی‌توانم قرآن بخوانم. خیلی از قرآن دور شدم. نُه روز، ده روز طول می‌کشد من یک دور قرآن را بخوانم.» الآن که دور شده، روزی سه جزء قرآن می‌خوانند. همه افراد خانواده آقا حافظ کل قرآن هستند. منزل حضرت آقا یک خانواده پرجمعیتی است، خودشان، خانمشان و شش تا فرزند با ایشان زندگی کرده‌اند که همه الآن ازدواج کرده‌اند و رفته‌اند؛ هر هشت نفر این خانواده حافظ کل قرآن هستند. مأنوس قرآن بودن یعنی این. کل افراد خانواده قاری و حافظ قرآن‌اند. (یک روز با رهبری،ماهنامه امتداد،شماره۶۴،ص۱۶. @z_kamae
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
✍ ما نسل عجیبی هستیم ! عجیب خوشبخت ... عجیب سعادتمند ... عجیب متنعّم! از هزار و اندی سال غیبت امام زمان علیه‌السلام، ما به آخرِ آخرش رسیدیم ! به آخر کوچه‌ی انتظار... که اگر کمی مقاومت کنیم و طاقت بیاوریم به انتهای ماجرا ، مشرّف می‌شویم! اما هرچه به آخر کوچه نزدیک‌تر می‌شویم؛ این کوچه باریک‌تر می‌شود! تنگ‌تر می‌شود! ما چاق و چلّه‌ها حتماً جا می‌مانیم... چاق و چلّه‌هایی که نشد کمی از گوشه‌ی نفسانیّات‌مان بتراشیم و ... کمی اندازه‌ی "مَــن"هایمان را لاغرتر کنیم! از آخر این کوچه فقط لاغرترها رد می‌شوند؛ همان‌ها که از "من"ها گذشتند و با بقیه، یکی شدند! همان‌ها که همه در کنارشان امن و آرامند... و ترس از دریده شدن ندارند ؛ دریده شدن با هیولای حسادت ، قضاوت، خودخواهی، خودشفتگی و ... آنان که می‍توانند به پرش‌های بلند دیگران، و موفقیت‌هایشان، نه راضی ... که دلشاد و سرمست شوند! آخر کوچه‌ی انتظار؛ اول دولت کریمه است! اگر برای زیستن در این دولت آماده نباشیم؛ حتماً از خیل یاری‎‌دهندگان امام‌مان جا می‌مانیم. @Ostad_Shojae
تلنگر سکانس آخر همه مون اینه باهم مهربان باشیم .... @z_kamae
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شخصی‌دربرابرناسزاگویی‌های‌مردم سکوت‌کرد ، ازاوپرسیدند : . . . رفیق‌همیشه‌قرار‌‌نیست‌باجواب‌ طرفتوبه‌اشتباهش‌برسونی :)✨ @z_kamae
14.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توجه توجه؛ دو دقيقه اقتداررر رجــز خوانى يك جـــوان ايرانى در ســـوريه حرم حضرت زينب . اگه ميخواين از اتفاقات تو منطقه باخبر باشين؛ اين كليپ رو حتما ببينين . لطفا نشر دهید🌹🌹🌹 کانال شهیده زینب کمایی❤️ @z_kamae
🌟یک خانه ساده، یک خانواده ساده. پدر نان حلال برایش مهم تر بود تا در آمد فراوان. مادر هم زندگی پر آرامشی که با دستان خودش نان بپزد، جارو کند و خانه را برای مَردش پر از محبت کند، برایش شیرین تر بود تا هزار وسیله و غصه قرض و وام! بچه اول و دوم و سوم به دنیا آمدند اما برای چشمان خوش حال پدر و مادر نماندند. 🌟یک سایه غم افتاده بود روی صورت هر دو، نه! نا امید نبودند. درسایه همین امید هم بود که خدا پسری روزیشان کرد. اسمش را گذاشتند عبدالمهدی! شش ماهه بود که مریض شد، مریضی سختی عبدالمهدی را از پا انداخت. دکترها گفتند فایده ندارد، زنده نمی ماند؛ حیرت و غصه کنار هم آمده بود، سراغ پدر و مادری که داغ کودکان قبلیِ شان را هم تجربه کرده بودند. 🌟خدایا! باید با این غصه چه می کردند؟ این سؤال شاید برای شاید برای خیلی ها جواب نداشته باشد؛ اما برای کسی که بی کسی و کار نیست و خودش را بی صاحب نمی داند، نقطه امید است. خدایا چه کنیم؟ حتی اگر بی جواب باشد، اما بدون نشانه راه نیست. مادر به دلش افتاد که او را نذر کند، و نذر اربابش کرد. 🌟 تاریکی رفت و روشنایی آمد..... امید که در خانه قدم بگذارد، شور و نشاط هم می آید؛ نذر آقا اباالفضل کردند و گوسفندی که برای او قربانی شد و به فقرا رسید. همان ساعت های دلگیر بود که؛ مادر می گوید: متوجه نشدم بیدار بودم یا کمی خوابم برد...‌‌اما شنیدم کسی کنارم زمزمه کرد: "عبدالمهدی برایتان می ماند." ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @z_kamae
🌟خسته از سرکار می آمد، دیر هم می آمد، صبح زود هم باید می رفت؛ اما بازهم می نشست کنار بچه های کوچیکش بازی می کرد. می خنداندشان و تا آن ها رضایت نمی دادند و نمی خوابیدند عبدالمهدی بیدار می ماند. 🌟حتی اگر تا اذان صبح طول می کشید. می گفت: -بچه ها که من را خیلی نمی بینید بگذار باب دلشان باشد این لحظات کوتاه! وقتی شهید شد سه نازدانه قد و نیم قد داشت که دیگر بابا عبدالمهدی نداشتند! 🌟برای این بچه ها زیاد مایه گذاشت. بعد از به دنیا آمدنشان اولین صدایی که شنیدند صوت قرآن پدرشان بود. لالایی آن ها نوای قرآن و دعای پدر و مادر بود. آغوش گرم عبدالمهدی که پر از نور مجاهدت بود، میدان بازیشان بود...... ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @z_kamae