‹ ☘ ›
+حال دلت که خوب باشد
آدمها همهشان دوست داشتنیاند
حال دلت که خوب باشد
حتی چراغقرمز هم برایت مکثی دوست داشتنی میشود
حال دلت که خوب باشد
میشوی همبازی بچهها و همصحبت بزرگترها
حال دلت که خوب باشد
رنگها همه خوشرنگاند
حال دلت که خوب باشد
حتی ابریترین روزها هم فقط نوید باران میدهند
حال دلت که خوب باشد
همه تو را قشنگتر میبینند
❍↬❥ @z_rood1 روبیکا و سروش
❍↬❥ @z_rood ایتا
امشب تصمیم بگیر تمام چیزهایی که آزارت میدهد را رها کنی
تا حال دلت خوب شود . . .
#شبتون_خوش
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود ✅ را معرفی کنید↡↡
━━━🍃🌺🍃━━━
❍↬❥ splus.ir/z_rood1 سروش
❍↬❥ eitaa.com/z_rood ایتا
❍↬❥ rubika.ir/z_rood1 روبیکا
‹ 🌿️ ›
« ﷽ » #قرار_روزانه 🌸
سوره معارج #صفحه_۵۶۹
ثواب تلاوت این صفحه و ذکر #جمعه #اللّهمصلِّعلےمحمدوآلمحمد #وعجلفرجهم (۱۰۰مرتبه)
هدیه به #شهیدوالامقام خلبان #علی_اکبر_شیرودی
در #سالروز_شهادتشان
•••
هر که روزش با سلامے بر حسین آغاز شد
حق بگوید خوش بحالش بیمه "زهرا" شده
#السَّلامُ_عَلَیڪَ_یا_اَباعَبــدِاللہ
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود ✅ را معرفی کنید👇
━━━🍃🌺🍃━━━
❍➤ splus.ir/z_rood1 سروش
❍➤ eitaa.com/z_rood ایتا
❍➤ rubika.ir/z_rood1 روبیکا
زاینده رود ✅️
‹ 🌿️ › « ﷽ » #قرار_روزانه 🌸 سوره معارج #صفحه_۵۶۹ ثواب تلاوت این صفحه و ذکر #جمعه #اللّهمصلِّعلےمح
🌱
بسمـ الل℘ِ الرَّحمـنِ الرَّحیمــツ
🌟از شرایط ورود به بهشت🌟
در سوره مبارکه معارج :
✅شرط اول: آیه۲۲
إِلَّا الْمُصَلِّينَ
🌻مگر نماز گزاران حقيقی
✅شرط دوم: آیه۲۳
الَّذِينَ هُمْ عَلَىٰ صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ
🌻آنان که دايم در نماز و طاعت الهي عمر گذرانند.
✅شرط سوم: آیه۲۴
وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ
🌻و آنان که در مال و دارایی خود حقّی معيّن و معلوم گردانند.
✅شرط چهارم : آیه۲۵
لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ
🌻تا به فقيران سائل و فقيران آبرومند محروم رسانند.
✅شرط پنجم: آیه۲۶
وَالَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ
🌻و آنان که روز قيامت و جزا را تصديق کنند.
✅شرط ششم: آیه۲۹
وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ
🌻و آنان که اندام خود را از شهوت رانی نگاه میدارند.
✅شرط هفتم: آیه۳۲
وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ ﴿۳۲﴾
🌻 و آنان که امانت و عهد و پیمانشان را رعایت کنند. (۳۲)
✅شرط هشتم: آیه۳۳
وَالَّذِينَ هُمْ بِشَهَادَاتِهِمْ قَائِمُونَ ﴿۳۳﴾
🌻 و آنان که برای گواهی به حق قیام کنند. (۳۳)
✅شرط نهم : آیه۳۴
وَالَّذِينَ هُمْ عَلَىٰ صَلَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ
🌻و آنان که نماز خود را به وقت و شرايط و حضور قلب محافظت کنند.
❍↬❥ @z_rood1 روبیکا و سروش
❍↬❥ @z_rood ایتا
🌺وعده خداوند رحمان و رحیم: آیه۳۵
أُولَٰئِكَ فِي جَنَّاتٍ مُكْرَمُونَ
🌹آنان در باغها ي بهشت ابد با عزّت و احترام متنعّمند.
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود ✅ را معرفی کنید👇
━━━🍃🌺🍃━━━
💢 splus.ir/z_rood1 سروش
💢 eitaa.com/z_rood ایتا
💢 rubika.ir/z_rood1 روبیکا
‹ ☘ ›
سبب ساز آرامش باش 🌱
و هرجا هستی،
شادی و تكاپو را با خود به آنجا ببر ... 🍃
و اين چنين است
كه همه ی موانع برداشته میشوند🌾
❣ سلام رفقـــــــا
صبحتون به شادی 🌸
❍↬❥ @z_rood1 روبیکا و سروش
❍↬❥ @z_rood ایتا
😍 در #سیاره ما چنین #زیبایی وجود دارد
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود ✅ را معرفی کنید↡↡
━━━🍃🌺🍃━━━
❍↬❥ splus.ir/z_rood1 سروش
❍↬❥ eitaa.com/z_rood ایتا
❍↬❥ rubika.ir/z_rood1 روبیکا
‹ ☘ ›
زندگی هر چقدر هم بد به نظر برسد
همیشه کاری هست
که بتوان انجام داد
و در آن موفق بود
تا زمانی که زندگی هست،
امید نیز هست
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود ✅ را معرفی کنید↡↡
━━━🍃🌺🍃━━━
❍↬❥ splus.ir/z_rood1 سروش
❍↬❥ eitaa.com/z_rood ایتا
❍↬❥ rubika.ir/z_rood1 روبیکا
‹ ☘ ›
بخوان دعای فرج را اگر که میخواهی
حدیث غیبت یار تو مختصر گردد
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود ✅ را معرفی کنید↡↡
━━━🍃🌺🍃━━━
❍↬❥ splus.ir/z_rood1 سروش
❍↬❥ eitaa.com/z_rood ایتا
❍↬❥ rubika.ir/z_rood1 روبیکا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‹ ☘ ›
یا مَن اِذا تَضایَقَتِ الاُمورَ فَتَحَ لَها باباً لَم تَذهَب اِلَیهِ الاَوهام...
ای خدایی که درها را در میان گره های کور باز می کنی...
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود ✅ را معرفی کنید↡↡
━━━🍃🌺🍃━━━
❍↬❥ splus.ir/z_rood1 سروش
❍↬❥ eitaa.com/z_rood ایتا
❍↬❥ rubika.ir/z_rood1 روبیکا
‹ ☘ ›
💠 برگزاری #گردهمایی_بزرگ_رزمندگان ایثارگران و آزادگان سرافراز دوران دفاع مقدس #شهر_زاينده_رود؛
با سخنرانی سردار کلیشادی و حجت الاسلام باقریان امام جمعه زرین شهر و با حضور فرماندار لنجان، فرمانده ناحیه مقاومت بسیج لنجان، مسئولین اجرایی شهرستان، امام جمعه شهر زاینده رود، شهردار، شورای اسلامی شهر، فرماندهی کلانتری ۱۵ چمگردان، فرماندهی حوزه بسیج امام خامنه ای(مدظله)، رزمندگان، بسیجیان و جمعی از فرماندهان دوران دفاع مقدس؛ در سالن ورزشی شهدای شهر زاینده رود
🍂 ۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
🚩 هیأت رزمندگان اسلام شهر زاینده رود
🔰 روابط عمومی شهرداری و شورای اسلامی شهر زاینده رود
🔰 حوزه مقاومت بسیج امام خامنه ای (مدظله)
🔰 پایگاه های بسیج شهر زاینده رود
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود ✅ را معرفی کنید↡↡
━━━🍃🌺🍃━━━
❍↬❥ splus.ir/z_rood1 سروش
❍↬❥ eitaa.com/z_rood ایتا
❍↬❥ rubika.ir/z_rood1 روبیکا
‹ ☘ ›
💠 برگزاری #گردهمایی_بزرگ_رزمندگان ایثارگران و آزادگان سرافراز دوران دفاع مقدس #شهر_زاينده_رود؛
با سخنرانی سردار کلیشادی و حجت الاسلام باقریان امام جمعه زرین شهر و با حضور فرماندار لنجان، فرمانده ناحیه مقاومت بسیج لنجان، مسئولین اجرایی شهرستان، امام جمعه شهر زاینده رود، شهردار، شورای اسلامی شهر، فرماندهی کلانتری ۱۵ چمگردان، فرماندهی حوزه بسیج امام خامنه ای(مدظله)، رزمندگان، بسیجیان و جمعی از فرماندهان دوران دفاع مقدس؛ در سالن ورزشی شهدای شهر زاینده رود
🍂 ۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
🚩 هیأت رزمندگان اسلام شهر زاینده رود
🔰 روابط عمومی شهرداری و شورای اسلامی شهر زاینده رود
🔰 حوزه مقاومت بسیج امام خامنه ای (مدظله)
🔰 پایگاه های بسیج شهر زاینده رود
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود ✅ را معرفی کنید↡↡
━━━🍃🌺🍃━━━
❍↬❥ splus.ir/z_rood1 سروش
❍↬❥ eitaa.com/z_rood ایتا
❍↬❥ rubika.ir/z_rood1 روبیکا
22.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‹ ☘ ›
🍃 نوحه ای خاطره برانگیز از مداح باصفای جبهه ها #غلامرضا_کویتی_پور
همراه با تصاویری زیبا و دیدنی از جبهه های حق علیه باطل در دوران دفاع مقدس
🎙آرزومندان به پا خیزید
راهیان کربلا رفتند
نادیان صبح پیروزی
بهر عزّ و اعتلا رفتند
دسته دسته زبد انسان ها
فاتحان بدر و عاشورا
سنجر آریان شیر و جنگ
یکه تازان صف ایجا
سرفرازان و سلحشوران
یکه تازان صف ایجا
عاشقانه وصل جانه
بهر دیدار خدا رفتند
❍↬❥ @z_rood1 روبیکا و سروش
❍↬❥ @z_rood ایتا
👌 این مسیر را تا آخر ادامه خواهیم داد ، ما پیروزیم چون خدا با ماست....
#دفاع_مقدس
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود ✅ را معرفی کنید↡↡
━━━🍃🌺🍃━━━
❍↬❥ splus.ir/z_rood1 سروش
❍↬❥ eitaa.com/z_rood ایتا
❍↬❥ rubika.ir/z_rood1 روبیکا
زاینده رود ✅️
‹ ☘ › 🔶مسجدالرسول-کتابخانه🔶 بچههای گروه نرجس، تمام صندلی و میزهای کتابخانه را روی هم جمع کرده بودن
‹ ☘ ›
بسم الله الرحمن الرحیم
🔷 «یکی مثل همه» 🔷
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
❎ قسمت بیستم
🔶مسجدالرسول صلیاللهعلیهوآله 🔶
روزهای پایانی ماه رمضان تندتند سپری میشد. داود به گروه سرود صالح رفت تا از نزدیک بازدید کند. دید صالح در حال تمرین دادن بچههاست. بچهها که ۳۵ نفر از ابتدایی و متوسطه اول بودند، شعری را که صالح به آنها داده بود با صدای بلند میخواندند و تمرین میکردند. وقتی صالح دید که داود آخر مسجد نشسته و به آنها نگاه میکند، وقت استراحت کوتاهی به بچهها داد و خودش به طرف داود رفت.
-چه خبر صالح؟ بچهها دل میدند به کار؟
-آره. سلامتی. خوبند. تقریبا هیچکدومشون تو هیچ گروه سرودی نبودند!
-یعنی حتی تو مدرسشون هم گروه سرود نبوده؟
-نه. حالا باز اینرو میشه تحمل کرد. مسئله اصلی من الان اینه که پسرها از عیدِ نوروزِ کلاسِ ششم، صداشون دو رگه میشه. بخاطر مسائل مربوط به بلوغ و این چیزا. اگه بلند بخونند، جیغ میشه. اگه آروم بخونند، بم میشه.
-خب دیگه این یه چیزِ طبیعیه. از ترکیب این صداها بنظرم چیزِ قشنگی درمیاد. صالح اون پسره کیه؟
-کدوم؟ همون که یه تیشرت سفید تنشه و صورتش چندتا دونه درشت داره؟
-آره. همون. حواست بهش هست؟
-آره. سامانو میگی. چشم ازش برنمیدارم. بلوغ زودرس داشته. خودشم پسر خوبیه. حاشیه خاصی ازش ندیدم.
-اون پسر لاغره چی؟ همون که خیلی با بچههای کوچیکتر از خودش شوخی میکنه.
-آره. اون اسمش حُسینه. اونم بد نیست. دیروز بهش گفتم دیگه نبینم گردن بچه مردمرو بگیری تو بغلت و فشار بدی. اونم گفت چشم.
-چند روز پیش داشت از یکی از بچههای دبستانی فیلم میگرفت. احمد رفت بهش تذکر داد.
-آره. این اخلاقا داره این بچه. بیچاره پسر خوبیهها. منظور خاصی هم نداره. اما هنوز خیلی بچه است.
-پسرای دمِ بلوغ و متوسطه اول، افراطِ زیادی تو دوستی با همجنس دارند. دیشب به احمد گفتم رو این مسئله کار کنه و ببینه اگه پسری رفتاراش تابلو هست و ممکنه حاشیه داشته باشه، آروم بکشونه کنار و باهاش حرف بزنه.
-حالا که اینرو گفتی، یه چیزی یادم اومد تا بهت بگم. این علی هستش. همین که پریشب باخت و حذف شد. کلاس دوم متوسطه اوله. خیلی هم کم حرفه.
-آره. خب؟ همون که یه شب باباش اومده بود مسجد و به شب قدر کمک کرد.
-آره. آفرین. همون. فهمیدی چرا باخت؟
-یعنی چی؟ یعنی الکی باخت؟
-آره. چون خیلی علاقهمند به یکی از بچههاست که اسمش حمید هست. همکلاسیش بوده. حمید رفته به مرحله بعد. باید از بازیِ علی و رقیبش، یه نفر میومد بالا تا با حمید مسابقه بده.
-خب؟ لابد علی خودشو بازنده کرد که رقیب حمید نشه.
-دقیقا. و چون رقیب خودش یه کم بازیش خوب نیست، و علی میتونست به راحتی ازش ببره، علی گذاشت که اون بره و رقیبِ حمید بشه و حمید ازش برنده بشه.
-عجب! خب حالا شما چیکار کردید؟
-تو جای ما! کاری میشه کرد؟ نه میشد اینرو به زبون آورد. و نه میشد بهش تذکر داد. چون خیلی پسر خودداری هست و خیلی اهل گپ و معاشرت نیست. ما هم از رفتاراش فهمیدیم.
-صالح کاش دو سه سال وقت داشتیم و مینشستیم و رو تک به تک این بچهها مطالعه میکردیم و کمکشون میکردیم.
-داود خداوکیلی کجا میخوای بری؟ بمون همینجا. تو که فعلا قصدِ رفتن به قم نداری.
-من قصد نداشتم بیام شهر شما. یه چیزی مجبورم کرد بیام. اما فکر کنم کمکم دیگه تمومه و باید جمع کنم برم. شما که بچه این شهر و این منطقه هستید، حواستون به این چیزا باشه.
@Mohamadrezahadadpour
ادامه👇👇
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود ✅ را معرفی کنید↡↡
━━━🍃🌺🍃━━━
❍↬❥ splus.ir/z_rood1 سروش
❍↬❥ eitaa.com/z_rood ایتا
❍↬❥ rubika.ir/z_rood1 روبیکا
زاینده رود ✅️
‹ ☘ › بسم الله الرحمن الرحیم 🔷 «یکی مثل همه» 🔷 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی ❎ قسمت بیستم 🔶مسجدالرسو
‹ ☘ ›
... -داود چرا حرف تو حرف میاری؟ میگم نرو! کجا میخوای بری؟ من و احمد و این بچهها تازه داریم راه میفتیم. حیفه به قرآن!
-تو و احمد و مهدوی، هر کدومتون واسه بیچاره کردن یه شهر کافی هستید. دیگه چه برسه که سهتاتون بریزید تو یه شهر و یه محله و یه مسجد! خودتون از پس خودتون برمیایید. من باید برم. من مسافرم.
-خب چرا همینجا ازدواج نمیکنی و تشکیل خانواده نمیدی و نمیمونی؟
-صالح میزنمتا! دارم درباره بچهها حرف میزنم. تو میزنی جاده خاکی؟ خلاصه... میگفتم...
-دلم گرفت. اسم رفتن آوری، ناراحتم کردی.
-مهم نیست. ببین! یه لحظه از تو حس بیا بیرون. کار داریم. بچههات دارند مسجدو میجَوَند. ببین چی میگم! اصلا با هیچ پسری درباره دوستی افراطی حرف نزن. الا این که خودش بیاد باهات حرف بزنه و بگه که داره اذیت میشه. یه سن خاصی داره و میگذره. حساس نشو! فقط در صورتی بکشون یه گوشه و بهش تذکر بده که حواسش نباشه که داره اسمش میفته سرِ زبونا.
-باشه. داود راستی چرا دیشب نگذاشتی آلبالوپلو بخوریم؟ خوشمزه است که. بندهخدا واسه ما آورده بود. تو جلوی چشم خودش، همشرو دادی به بچههای انتظامات!
-صلاح نبود. بعداً یه آلبالوپلو مهمون خودم. اون غذا صلاح نبود. اگه باب بشه و ملت بفهمه که ما به راحتی غذا از دست مردم میگیریم و میخوریم، همه تو زحمت میفتند.
همین طور که خواست از سر جایش بلند شود و برود آرام گفت: «مخصوصا خانواده دختردارها!»
صالح این را شنید. متعجب شد. گفت: «نه بابا؟!»
داود گفت: «بله! ما سه تا جوونِ مجردیم. خوبیت نداره.»
صالح که هنوز چشمش از این همه دقت و ظرافتِ داود گرد مانده بود گفت: «داود اینا تو کدوم کتاب نوشته که بگیریم بخونیم؟ من همش دیشب یادم اومده بود که حدیث داریم که رد احسان نکنید و این چیزا. ولی حواسم به چیزی که گفتی نبود!»
داود با لبخند، به قسمت پایین چانهاش اشاره کرد و به صالح گفت: «ببین! من این دو سه تا محاسنِ سفیدو تو آسیاب سفید نکردم! ببین! دقیقا اینا. میبینی؟»
وقتی داود از صالح خداحافظی کرد و به حیاط مسجد رفت، حاج خانم مهدوی و زینب خانم را دید. سلام کردند و با داود نشستند کنارِ حوضِ وسط مسجد.
حاجخانم مهدوی گفت: «قبول باشه پسرم. ما اطاعت امر کردیم و پیام شما را به خانم ایزدی رسوندیم. گفتیم که شما گفتید یه جلسه هماندیشی بگذاریم و نقطه نظرات را مطرح کنیم و حرفهای همرو بشنویم و اینا. اما خانم ایزدی قبول نکرد. البته ما هم خدمتتون گفتیم که این قبول نمیکنه.»
داود پرسید: «خب چرا؟ الان بخشی از ظرفیتِ مسجد در اختیار ایشون هست. عملاً هر کسی امام جماعت اینجا بشه، حق داره که درباره کتابخانه و دو تا غرفه و اتاقی که دست اینهاست نظر بده. من که قرار نیست چیزی از دست کسی دربیارم. من فقط میخوام تعامل داشته باشیم. نه جای کسی تنگ کردم و نه کسی میتونه جای منو تنگ کنه. اینا دارند اشتباه میکنند.»
زینب خانم گفت: «ما هم اینرو بهش گفتیم. میدونید چیه؟ خدا نکنه اینا ذهنیتی درباره کسی پیدا کنند! خدا نکنه از تیپ و یا قیافه و یا حرف و یا قلم و قدم کسی خوششون نیاد! میشه نقطه مقابلشون! میشند نقطه مقابلش.»
داود گفت: «کجای دین و اسلام و قرآن اینطوری نوشته؟ من اصراری ندارم. دوست داشتم ظرفیتهامون رو هم بگذاریم و کارای جدی و اساسیتر انجام بدیم. وگرنه جزیرهای عملکردن که هنر نیست. ولی اینرو بهش بگید لطفا. بگید فلانی گفت: با این رویه که شما در پیش گرفتید، روزبهروز منزویتر میشید. روزبهروز مردم از شما فاصله میگیرند. دلتون به حمایتِ این و اون خوش نکنید. هر کاری که مردمی نباشه و پایِ مردم وسط نباشه، دووم نمیاره.»
خانم مهدوی گفت: «همین طور هم شده. الان دختر همین خانم ایزدی داره از خودش فاصله میگیره. دخترِ دانشجویِ متأهل که خیلی هم دختر خوبیه. از مامانش بریده. ما الان دو ساله که مسجد ندیدیمش. میگند تیپ و قیافهاش هم داره عوض میشه. نمیدونم والا. چی بگم!»
زینب خانم گفت: «خودِ من چندین مرتبه واسه دخترش تماس گرفتم. دیگه به تماسهای منهم جواب نمیده. خسته شده از رفتارهای مادرش.»
@Mohamadrezahadadpour
ادامه👇👇
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود ✅ را معرفی کنید↡↡
━━━🍃🌺🍃━━━
❍↬❥ splus.ir/z_rood1 سروش
❍↬❥ eitaa.com/z_rood ایتا
❍↬❥ rubika.ir/z_rood1 روبیکا