📌توجه به نقش تولید ارزش افزوده در تعیین نوع زندگی اٌخروی ما، این سؤال مطرح میشود که چگونه میتوان ارزش افزوده تولید کرد؟ آیا علم ارزش افزوده تولید میکند؟ خیر. اگر کسی بر آگاهیهای خودش بیافزاید، آیا ارزش افزوده تولید کرده است؟ خیر. افزایش معلومات و آگاهیها، ارزش افزوده تولید نمیکند، بلکه علم و آگاهی فقط میتواند به خلق ارزش افزوده «کمک» کند.
قرآن در مورد کسانی که علم دارند ولی ارزش افزوده تولید نمیکنند، میفرماید: «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً»(سوره جمعه/آیه5). پس افزایش علم و آگاهی، ارزش افزوده تولید نمیکند.
استاد پناهیان✍
#خودسازی
🔸 @zahra_alipouur
سلام عزیزای دل
صبح قشنگتون بخیر
حالتون چطوره؟!😍
خیلی پرسیده بودید کجا هستیم😅
ما آمل هستیم نزدیک جنگل🌳🥰
آدرس صفحه شخصی بنده
در روبیکا☺️👇
📌https://rubika.ir/zahra_alipouur
بعضی از عکسای سفر و فسقلی رو هم اینجا میزارم انشاءالله 😍
نویسنده | زهرا علیپور🇵🇸
آدرس صفحه شخصی بنده در روبیکا☺️👇 📌https://rubika.ir/zahra_alipouur بعضی از عکسای سفر و فسقلی رو ه
.
دوست داشتید دنبالمون کنید:)💛
.
عزیزای دل از سفر برگردم
انشاءالله مقدمات دوره سوم نویسندگی مقدماتی رو آغاز میکنیم انشاءالله 😍👏
#پارت_۲۴۱
#همسر_طلبه
اما برای چه؟ آیه این چه خیالاتیست که داری؟
مگر نمیدانی؟ همه اینها توهمی بیش نیست! تو برای هیچی داری میجنگی! برای هیچی قلبت دارد میلرزد و برای هیچی داری گر میگیری! همه اینها هیچ است، علی هیچوقت متعلق به تو نیست!
و نمیشود!
او اصلا مایل به تو نیست، تو اصلا با زندگی و معادلات او سازگار نیستی! فلسفه زندگی علی چیز دیگریست. چیزی که در تو یافت نمیشود! چیزی که تو هرگز به آن نمیرسی!
علی فردی را میخواهد مانند...
ناخوداگاه نگاهم سمت سمیه میرود، بله!
علی فردی را میخواست مانند سمیه... چادری، مذهبی، اهل جهاد. یک دفعه کسی در دلم تلنگری میزند...
اما آیه تو هم که همینطوری هستی! داری به صورت جهادی به بچه ها درس میدهی. به صورت جهادی اینجا فعالیت میکنی و حتی حجاب خوبی داری! آیه تو از کدام چیز حرف میزنی؟ همه اینها را که تو هم داری. بغض میکنم، پس چرا؟ چرا هیچ کدام آنها باعث نمیشود علی من را ببیند؟
شاید او هرگز مرا نمیخواست!
زهرا علیپور✍
🍃
🌸🍃
#پارت_۲۴۲
#همسر_طلبه
حتی اگر تلاش میکردم هم بیفایده بود، در دل نفس عمیقی میکشم، بس کن آیه!
تو همسرش هستی چه بخواهد چه نخواهد!
تو متعلق به او هستی و او هم متعلق به تو...
پس تو میتوانی دل او را به دست آوری، یک دفعه کسی در دلم نهیب میزند..
-اما الان؟ با پای فلج؟ با وبال گردنش بودن؟
بس کن آیه شاید این هم یک امتحان است، امتحانی از جانب خدا. هم میخواهد تو را امتحان کند و هم علی را...
مگر ندیدی خانم پرستار چه گفت؟ تمام این مدتی که بیهوش بودی در بیمارستان به سر میبرد، به جای تو به بچه ها درس میداد، آیا اینها همه نشانه نیست؟
نشانه دوست داشتن؟
لبخند تلخی میزنم، لیلا خانم سمتم میاید و صورتم را بوسه باران میکند، پر بغض میگوید:
-کجا بودی دخترم؟ کجا بودی که دلم برایت یک ذره شده بود مادرجان! آخه اینچه کاری بود با خودت کردی؟ آخه این چه کاری بود؟ ای خدا لعنت کنه اون...
تا بخواد حرفش را کامل کنه...
زهرا علیپور✍
🍃
🌸🍃
#پارت_۲۴۳
#همسر_طلبه
علی ممانعت میکند:
-حاجخانم! لطفا لعنت نکنيد. اون بنده خدا هم مقصر نبود، شب تاریک بوده و همه چیز سهوی اتفاق افتاده بوده!
راست میگفت. اگر من نمی دویدم و جلوی پایم را نگاه میکردم این اتفاق نمی افتاد. چقدر آن راننده شرمنده بود و علی با مهربانی گفت هیچ شکایتی از او نداریم. البته قبلش از من اجازه گرفته بود!
لیلا خانم شرمنده سری تکان میدهد و با گوشه چادرش اشک چشمش را میزداید:
-چی بگم حاجآقا؟ دختر جوونم رو ببین، باید الان رو ویلچر باشه؟ دختر سرحالم رو ببین، آخه اینه رسمش؟
علی سری تکان میدهد و چشم روی هم میگذارد:
-همین که آیه خانم سالم هستش خداروشکر، این امتحان حتما مصلحت خداست، نباید ناراحت باشیم، انشاءالله که روند درمانشون خوب طی میشه و بعدش هم به سلامتی میرسن.
سمیه جلو میآید و با سر سلام میکند، با دیدنش دوباره تمام وجودم پر از خشم می شود. میخواهم توجهی بهش نکنم اما میدانستم این رسمش نبود!
جواب سلامش را کوتاه میدهم و نگاهم را سمت لیلا خانم برمیگردانم.
- خیلی ممنونم از شما لیلا خانم که اینهمه به فکر من بودید! شرمندهام کردید...
- این چه حرفیه مادرجان؟ اینچه حرفیه؟ مثل دخترمی، دوست دارم! الانم از هیچ چیز نگران نباش، خودم در خدمتتم، خودم نوکرتم مادر.
زهرا علیپور✍
🍃
🌸🍃
نویسنده | زهرا علیپور🇵🇸
#پارت_۲۴۳ #همسر_طلبه علی ممانعت میکند: -حاجخانم! لطفا لعنت نکنيد. اون بنده خدا هم مقصر نبود، شب ت
پارتای قشنگ و جذابمون...😍
تقدیم نگاه امام علی علیهالسلام
و شما عزیزان... 🌱🤍