eitaa logo
نویسنده | زهرا علیپور🇵🇸
12.2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
88 ویدیو
13 فایل
مادر و نویسنده🧕✍️ ‌ خالق ۳ کتاب چاپی و ۱۰ کتاب مجازی🌸 ‌ ‌ پارت گذاری هرروز انشاءالله 🔥 . ارتباط با ادمین🌱 @Admin_balot . تبلیغات🌱 @tabliq_saheb . خرید رمان ها🌱 @Admin_balot
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ پیشنهاد دیگه اینکه امروز به خودت یک هدیه قشنگ بده و حال خودتو خوب کن😍 ‌ هدیه میتونه اینا باشه👇🏻 غذای محبوبت🍜 تفریح مورد علاقت⛱ خرید یک هدیه🛍 خرید یک شاخه گل🪴 یک خواب چندساعته😬😴 و... ‌‌
‌ و پیشنهاد زیباتررررر به مناسبت ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها برای اهل خونه کیک بپزید و جشن بگیرید😍 ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مونس و قرارعلی هم رفیق و یارعلی♥️ ‌ 🔸@zahra_aalipouur
💔🖤😭
♻️اکانت توییتری واسته به موساد: انفجار در نزدیکی قبرستان محل دفن سلیمانی، اقدامی از سوی سازمان های مقاومت محلی./ اسرائیل فقط برای ضربه زدن نیست، بلکه فقط برای خنثی کردن یک تهدید است. اعتراف اسرا.ئیل☝️🏻💔
‌ اگر افرادی اهل کرمان هستند میتونند برن و خون بدن...❤️‍🩹 ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و رحمت به شما بزرگواران امروز به علت احترام به شهدای عزیز کرمان فعالیت زیادی نخواهیم داشت!🖤 ‌‌ انشاءالله ۴ پارت داخل کانال قرار میگیره❗️ ‌
نویسنده | زهرا علیپور🇵🇸
#قسمت_۱۰ #پرستار_محجوبم -خب؟ -هیچی دخترم. ازم خواست اگر اجازه بدم و تو هم موافق باشی. برای یک م
متعجب می شوم. -یعنی چی؟ -انگاری از همون زمان به دنیا اومدن که خب البته حق هم داشته. مادری بالای سرش نبوده و از بچگی از مادرش میترسیده! قلبم میشکند! -الهی.. پوفی میکشد و از جا بلند می شود. -آره زندگی سختی داشته یکتا..من دیگه میرم دخترم. نمیدونم تصمیمت چیه اما اگه بخوای بری باید برای یک مدت بری اونجا زندگی کنی. من از این بابت مشکلی ندارم چون بی نهایت به یکتا اعتماد دارم. مرد درست و حلال خوری هست. اما نظر تو شرطه..فوقش چندماه کوتاه بیشتر نیست! میتونی آخر هفته ها هم بیای خونه! یکه می خورم. تصمیم سختی بود. -اما سر کارم؟ -مگه نزدیک تر نمیشه مسیرت؟ شانه ای بالا می اندازم. -نمیدونم باید روش فکر کنم.. زهرا علیپور✍ 🍃 🌸🍃
نویسنده | زهرا علیپور🇵🇸
#قسمت_۱۱ #پرستار_محجوبم متعجب می شوم. -یعنی چی؟ -انگاری از همون زمان به دنیا اومدن که خب البته
-تا صبح فکراتو بکن، خبرشو بده. با مامانتم حرف زدم. اولش راضی نبود اما وقتی ماجرا رو براش تعریف کردم راضی شد! لبخند کمرنگی میزنم. -باشه بابایی. میدونم دوست داری رفیقتو شاد کنی. من روش فکر میکنم! سمت در می رود. -هیچ اجباری در کار نیست دخترم. هرطور خودت دوست داری! با لبخند شب بخیر می گوید و می رود. کش و غوصی به تنم داده و همانجا روی تخت دراز میکشم و به سقف زل میزنم. -چه قدر عجیب بود! چه زندگی سخت و متعهدانه ای! به پهلو میچرخم و دستم را زیر لپم میگذارم. -یعنی باید قبول میکردم؟ کار سختی بود؟ نچی می کنم. -مشکلی نداشت! به جز نقشه کشی کار خاص دیگه ای نداشتم. میتونم با انجام این کار خیر حال دلمو خوب کنم! لبخند میزنم. -خدا هم لبخند میزنه! *** سارا اون خودکار من رو بنداز! زهرا علیپور✍ 🍃 🌸🍃