#پارت_۲۵۷
#پرستار_محجوبم
یکدفعه میزند زیر خنده و من تازه میفهمم چه گفته ام. نامرد! داشت از زیر زبان من حرف میکشید!
-والا از خدامه..نگاه..خونه خالی..هیچکس نیست..بیا بریم باهم..
از شدت بی حیایی اش چشمانم گرد می شود. مطمئن بودم حتی لپ هایم هم سرخ شده بود!
برای یک لحظه ماتش میبرد.
-لپات..
از شدت خجالت چشم هایم را بسته و با تمام سرعتم به سمت اتاقم می دوم. خدایا..!
این بشر آدم شدنی نبود!
***
روز خیلی شلوغی داشتم و حسابی خسته شده بودم. این روزها بنیامین خیلی مراقب من بود. اینکه مدام سعی میکرد حالم را بپرسد یا برایم قهوه بگیرد و پای بیاورد. البته انقدر ضایع این کارها را میکرد که تقریبا همه شک کرده بودند. دلم نمیخواست کسی بفهمد اما از طرفی هم دلم میخواست ماهد را قلقلک دهم. نمیدانم چم شده بود؟ واقعا تصمیمم چه بود؟ با اینکه میدانستم من و ماهد هرگز برای هم نیستیم اما نمیدانم چرا تمام کارهایم ختم میشد به او و نگاه او..حتی تصمیمم برای بودن با بنیامین..واقعا نمیدانستم باید چه میکردم! خدای مهربانم..کمکم کن!
زهرا علیپور✍
🍃
🌸🍃
#پارت_۲۵۸
#پرستار_محجوبم
ماهد امروز شرکت نیامده بود. اولین بار بود. کمی برایم جای تعجب داشت. سعی کردم نامحسوس از منشی بپرسم ماهد چرا امروز نیامده اما او هم نمیدانست. خیلی عجیب بود. همراه اقای یکتا به خانه می رویم. موقع نهار که می شود اقای یکتا میگوید.
-دخترم، این روزها به چیزی احتیاج نداری؟ خواهش میکنم تعارف نکن دخترم..فکر کن خونه خودته...
لبخند میزنم.
-ممنونم اقای یکتا همه چی عالیه..همین که مبینم نرگس جون روز به روز بهبود پیدا میکنند و حالشون خوب میشه برای من دنیایی از خوشبختیه..
نرگس جون لبخند میزند که اقای یکتا با عشق پیشانی همسرش را میبوسد.
-منم این روزا خیلی خوشحالم..و از خدا ممنونم که تو رو به زندگی ما هدیه داده..
لبخند میزنم.
-باعث افتخار منه همنشینی با نرگس جون..مثل دخترتونم..فرقی نمی کنه!
-این چند ماه واقعا مزاحم زندگیت شدیم دخترم
-لطف دارید..مراحمید..این چه حرفیه..تجربه و روزای قشنگی بود برام..
-خداروشکر دخترم..فقط اگر چیزی اذیتت کرد حتما بهم بگی..دلم نمیخواد امانت پدرت خدشه دار بشه..
لبخند میزنم.
-چشم حتما..بزرگوارید..
زهرا علیپور✍
🍃
🌸🍃
نویسنده | زهرا علیپور🇵🇸
#پارت_۲۵۸ #پرستار_محجوبم ماهد امروز شرکت نیامده بود. اولین بار بود. کمی برایم جای تعجب داشت. سعی کر
پارتای قشنگمون
و ۵ صلوات...😍
تقدیم نگاه امام زمان علیهالسلام و
مردم شجاع غزه و مقاومت حزب الله برای
زمینه سازی ظهور انشاءالله...❤️
سلااام😍☺️
این کلیپی که خودم ساختم رو دیدید؟
حتما از کاناشون دیدن کنید👏
#پارت_۲۵۹
#پرستار_محجوبم
بعد از کتاب خواندن برای نرگس جون به اتاقم رفته تا کمی استراحت کنم. نزدیک غروب بود و ماهد باز هم خانه نیامده بود. نمیدانم چرا..با اینکه این نیامدن هایش طبیعی بود اما امرئز عجیب دلم شور میزد. چون سابقه نداشت شرکت نیاید. شاید خانه نمی آمد اما شرکت را حتما می آمد. حتی رویم نمی شد از اقای یکتا بپرسم. یعنی چه شده بود؟
چند ساعت دیگر را هم منتظر می مانم. انقدر نگران بودم که دست و دلم به کاری نمی رفت. با اینکه خیلی خسته بودم اما حتی نتوانستم بخوابم. مدام داخل گوشی به اکانت های مجازی اش خیره می شدم اما نبود که نبود..چه قدر دلم میخواست خودم بهش زنگ بزنم اما...
نمازم که تمام می شوم سجاده ام را جمع میکنم که صدای گوشی ام بلند می شود. به خیال اینکه مامان برایم پیام فرستاده سمت سرویس می روم تا برای خواب حاضر شوم. خسته بودم و دوست داشتم زودتر بخوابم. از ماهد هم که خبری نشد!
همین که زیر پتو میخزم و گوشی ام را برمیدارم تا پیام را ببینم با دیدن شماره ناشناس هنگ میکنم. خطی ناشناس به من پیاده داده بود. به سرعت روی تخت نیم خیز شده و پیام را میخوانم.
زهرا علیپور✍
🍃
🌸🍃
#پارت_۲۶٠
#پرستار_محجوبم
-من ملیکام. ماهد حالش خوب نیست و تو خونش مریض افتاده. من یک کار فوری برام پیش اومد مجبور شدم برم جایی، تنها کسی که به ذهنم اومد تو بودی. فقط به دایی نگو چون ماهد دوست نداره کسی از خونش خبر داشته باشه..
برای بار پنجم پیام را از اول میخوانم. ملیکا بود؟ ملیکا با ماهد خانه اش بودند؟ ماهد خانه داشت؟ ماهد حالش خوب نبود؟ خدای من..
نمیدانم چطوری اما به سرعت جت خودم را حاضر کردم. این دختر چرا ادرس نفرستاده بود؟ نکند فکر کرده بود همه مثل خودش اند؟ با عصبانیت توام با نگرانی تایپ میکنم.
-سلام ادرس رو بفرست..
به ثانیه نکشیده ادرس را میفرستد. و منم به سرعت تاکسی اینترنتی گرفته و از موقعیتی که همه داخل اتاق هایشان بودن استفاده کرده و از خانه بیرون میزنم. با نگرانی سعی میکنم با شماره ماهد تماس بگیرم اما خاموش بود..
خدایا..یعنی حالش خیلی بد بود؟ خب چرا او را به بیمارستان نبرده بود؟ چرا خودش مراقبش نبود؟ کلی چرا در ذهنم بود که فعلا جوابی برای هیچ کدامشان نداشتم!
***
زهرا علیپور✍
🍃
🌸🍃