eitaa logo
نویسنده | زهرا علیپور🇵🇸
12.8هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
92 ویدیو
13 فایل
مادر و نویسنده🧕✍️ ‌ خالق ۳ کتاب چاپی و ۱۰ کتاب مجازی🌸 ‌ پارت گذاری هرروز انشاءالله 🔥 لینک ناشناس🤭 https://gkite.ir/es/10461022 ‌ ارتباط با ادمین و ثبت‌ نام نویسندگی🌱 @Admin_balot تبلیغات🌱 @tabliq_saheb . خرید رمان ها🌱 @Admin_balot
مشاهده در ایتا
دانلود
علی ممانعت می‌کند: -حاج‌خانم! لطفا لعنت نکنيد. اون بنده خدا هم مقصر نبود، شب تاریک بوده و همه چیز سهوی اتفاق افتاده بوده! راست میگفت. اگر من نمی دویدم و جلوی پایم را نگاه میکردم این اتفاق نمی افتاد. چقدر آن راننده شرمنده بود و علی با مهربانی گفت هیچ شکایتی از او نداریم. البته قبلش از من اجازه گرفته بود! لیلا خانم شرمنده سری تکان می‌دهد و با گوشه چادرش اشک چشمش را میزداید: -چی بگم حاج‌آقا؟ دختر جوونم رو ببین، باید الان رو ویلچر باشه؟ دختر سرحالم رو ببین، آخه اینه رسمش؟ علی سری تکان می‌دهد و چشم روی هم می‌گذارد: -همین که آیه خانم سالم هستش خداروشکر، این امتحان حتما مصلحت خداست، نباید ناراحت باشیم، انشاءالله که روند درمان‌شون خوب طی می‌شه و بعدش هم به سلامتی می‌رسن. سمیه جلو می‌آید و با سر سلام می‌کند، با دیدنش دوباره تمام وجودم پر از خشم می شود. میخواهم توجهی بهش نکنم اما میدانستم این رسمش نبود! جواب سلامش را کوتاه می‌دهم و نگاهم را سمت لیلا خانم برمی‌گردانم. - خیلی ممنونم از شما لیلا خانم که این‌همه به فکر من بودید! شرمنده‌ام کردید... - این چه حرفیه مادرجان؟ این‌چه حرفیه؟ مثل دخترمی، دوست دارم! الانم از هیچ چیز نگران نباش، خودم در خدمتتم، خودم نوکرتم مادر. زهرا علیپور✍ 🍃 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آدرس صفحه شخصی بنده در روبیکا☺️👇 📌https://rubika.ir/zahra_alipouur بعضی از عکسای سفر و فسقلی رو هم اینجا میزارم ان‌شاءالله 😍
. دوست داشتید دنبالمون کنید:)💛 .
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم 🤍
📌اگر معاد و زندگی آخرت را در نظر نداشته باشیم، همه چیز بی‌معنی خواهد بود. معاد، اصل حیات است. لازم است آن‌قدر معاد را مهم بدانیم که گویی آن را دیده‌ایم؛ چنانچه امیرالمؤمنین علی(ع) در خطبه متقین می فرمایند: «آنان با بهشت چنانند که گویى آن را دیده و در فضایش غرق نعمتند، و با عذاب جهنم چنانند که گویى آن را مشاهده نموده و در آن معذبند؛ فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ‏ قَدْ رَآهَا فَهُمْ‏ فِیهَا مُنَعَّمُونَ‏ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ»(نهج البلاغه/خطبه193) استاد پناهیان✍ 🔸 @zahra_alipouur
نویسنده | زهرا علیپور🇵🇸
#پارت_۲۴۳ #همسر_طلبه علی ممانعت می‌کند: -حاج‌خانم! لطفا لعنت نکنيد. اون بنده خدا هم مقصر نبود، شب ت
خجالت زده می‌شوم: - این چه حرفیه لیلاخانم؟ شما جای مادر منید! اصلا احتیاجی نیست شما خودتونو به زحمت بندازید. خداروشکر دستام سالمه و خودم از پس همه کارهام بر میام! مطمئن باشید چیزی نیست. می‌خواهم چیزی بگویم که علی می‌گوید: - دست شما دردنکنه لیلا خانم، دیگه شمارو زحمت نمی‌دیم خودم از پس همسرم بر میام... خودم مراقبشم! این جمله را که می‌گوید بی اختیار قلبم می لرزد. دلم به اندازه ماه شب چهارده قرص می‌شود. شاید خنده‌دار به‌نظر برسد اما قلبم بدجوری قیلی ویلی می‌رود! تازه وقتی این حرف‌ها را جلوی سميه می‌زند انگار کلا دنیا عوض می‌شود، انگار دنیا رنگ و بوی دیگری می‌گیرد؛ شاید تمام چیزهایی را که فکر می‌کردم و برایش آن شب تا مسجد رفته بودم توهمی بیش نبود با این حال باید این امتحان خدا را می‌پذیرفتم و در برابرش صبوری میکردم. با خودم! با خودم و نفسم! بايد سعی می‌کردم بفهمم این زندگی قرار است چگونه پیش برود؟ وارد خانه که می‌شویم عطر بوی گل محمدی به مشامم می‌رسد، در زمستان عطر گل محمدی کمی عجیب غریب بود. زهرا علیپور✍ 🍃 🌸🍃
علی دسته ویلچرم را رها می‌کند: - خودم گفتم به لیلا خانم که خونه‌ رو معطر به عطر گل محمدی کنه! متعجب می‌گویم: - چرا؟ لبخند محجوبی می‌زند: - گفتم باعث آرامشتون می‌شه! لبخند می‌زنم: - ممنونم! آره خیلی تو روحیه‌ام تاثیر گذاشت... سری تکان می‌دهد: - اگر مایل باشید، ویلچرتون رو یه تمیز کنم بعدش راحت بتونید روی فرش راه برید اما اگر مایل باشید ترجیح می‌دم که توی رخت‌خواب بخوابید، این‌طوری کمر‌تون اذیت می‌شه! سری تکان می‌دهم: - مشکلی نیست، بذار خودم میرم تمیزش می‌کنم! با دست‌هام سعی می‌کنم چرخ های ویلچر را به حرکت در بیاورم که علی سریع مقابلم می‌ایستد، با صدای محکمی می‌گوید: - می‌شه بس کنید؟ من این‌جام و در خدمت‌تون هستم. تا وقتی هم که هستم نیازی نیست شما هیچ‌کاری انجام بدهید! زهرا علیپور✍ 🍃 🌸🍃
سری تکان می‌دهم: - اما من نیازی ندارم به کمک شما، اگر واقعا نیاز داشتم. باشه. مشکلی نیست ازت کمک می‌خوام اما یک سری کارها رو خودم می‌تونم انجام بدم. علی برای یک لحظه بدون اختیار می‌گوید: -واقعا بهتون حسودیم می‌شه! ابروهایم بالا می‌پرد، انگار در حال و هوای خودش نبود و حتی شاید این جمله از دهانش پریده بود؛ پوزخندی می‌زنم: -منظورت چیه؟ دست و پایش را گم می‌کند و دستی به صورتش میکشد. -ببخشید داشتم با خودم صحبت می‌کردیم! کنجکاو نگاهش می‌کنم: -می‌شه بپرسم الان چی می‌خواستی بگی؟ یعنی چی بهم حسودیت می‌شه؟ به دوتا پای فلجم حسودیت می‌شه؟ شرمنده سری تکان می‌دهد. - نه! به اراده‌اتون حسودیم می‌شه، به این‌که چقدر قوی‌هستین، به این‌که شکست نمی‌خورید! زهرا علیپور✍ 🍃 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا