#دلنوشته_شماره_نه
سادهتر از واژهای، فقط میتوانم بگویم:
مولای من! نگاهم به هرسوست، میدانم نگاهم میکنی.
پس دست بروی سینه ام میگذارم و تو را از دور میخوانم .نمی دانم دلم چه احساسی یکدفعه پیدا میکند که آرام میابم .قابل وصف نیست .مولای من .مارا در صف منتظران دیدارت قابل انتظار کشیدن نیست.
ارسالی:M.abrudala
@zahrast
#دلنوشته_شماره_ده
سلام امام رضا، خیلی حال دلم خرابه،پناهی ندارم
ارسالی:حانیه شوریده
@zahrast
#دلنوشته_شماره_یازده
🏴خراسان میدهد بوی مدینه🏴
🏴خراسان کوه غم دارد به سینه🏴
🏴خراسان را سراسر غم گرفته 🏴
🏴در و دیوار آن ماتم گرفته🏴
ارسالی:حانیه شوریده
@zahrast
(وقتی چترت خداست)
بگذار ابر سرنوشت هر چقدر میخواهد ببارد.
(وقتی دلت با خداست)
بگذار هر کس میخواهد دلت را بشکند.
(وقتی توکلت با خداست)
بگذار هر چقدر میخواهند با تو بی انصافی کنند.
(وقتی امیدت با خداست)
بگذار هر چقدر میخواهند نا امیدت کنند.
(وقتی یارت خداست)
بگذار هر چقدر میخواهند نا رفیق شوند.
(همیشه با خدا بمان. )
چتر پروردگار، بزرگترین چتر دنیاست. . .
چتر خدا بالای سر زندگیتون دوستان مهربانم
@zahrast
🌺🌹رتبه اول🌺🌹
منتظر طلوع با ۲۵۰۰سین
🌺🌹رتبه دوم🌺🌹
یاحسین بن علی ۸۲۷سین
🌺🌹رتبه سوم🌺🌹
گمنام عاشق ۱۵۵سین
🌺🌹رتبه چهارم🌺🌹
بدون نام ۹۸سین
🌺🌹رتبه پنجم🌺🌹
۸۲سینjanam aliیاامیرالمومنین
🌺🌹رتبه ششم🌺🌹
زینب۵۸سین
🌺🌹رتبه هفتم🌺🌹
فقط خدا۳۶سین
🌺🌹رتبه هشتم🌺🌹
فاطمه پورجلال۲۶سین
🌺🌹رتبه نهم🌺🌹
حانیه شوریده۲۴سین
🌺🌹رتبه دهم🌺🌹
۲۲سینM.abrudala
🌺🌹رتبه یازده🌺🌹
حانیه شوریده ۲۱سین
جوایز برنده گان روز شهادت امام رضا تقدیم میشود
از طرف مدریت کانال🌺🌹
@zahrast
در دفتر زندگی 🍁🍃
مشکلاتت را با مداد بنویس
و نعمتهایت را با خودکار
و امید داشته باش کہ
روزی تمام مشکلاتت را
پاک خواهد کرد خدایی که 🍁🍃
از احوال تمام بندگانش باخبر است
@zahrast
تا شود راضی زاعمالم خدا گفتم حـــسن
مادرش بر سینه زد آرام تا گفتم حســـن
*
خود گرســنه ماند و ســگ رابا غذایش سیر کرد
هرکســی گفت از کـرم گفت از سخا گفتم حسن
*
یاکریم و یارب وقت کمیــل مـن شده
مـن هم از سوز جــگر وقت دعا گفتم حسن
*
ناامید کوچهها کی ناامیــدم کرده اسـت؟
زود حل شد مشــکل مـن هرجا گفتم حســن
*
نام اورا میبري زهرا تفضل می کند
تا بگیرد فاطمه دســت مرا گفتم حسن
*
درشلوغی حرم ناله زدم ای بیحرم
هر زمان رفتم بـه پابوس رضا گفتم حـسن
*
کربلاییها همه ی ذکر حـسـیـن گفتند و مـن
با حـسیــن بنعلی در کربلا گفتم حسن
*
فکرکردم در بقیعم گوشهای کز کردم و
بیصدا مرثیه خواندم بیصدا گفتم حسن
*
کوچههاي تنگ یکروزه حسن را پیر کرد
رد شدم با گریه از این کوچهها گفتم حسن
@zahrast