به تین و طور قسم که حرا چهله گرفت
برای بارش کوثر به رودهای یقین
شعور شعله کشید و شروع شد باران
شراب عشق روان شد به رودخانه ی دین
چکید قطره ی اول نوشت «اَعطینٰا»
«فَصَلِّ یا نبی الله» ای رسول امین
رسید آیه ی دوم به آخرین کلمه
نشست پای عزای کسی کتاب مبین
عجب عزای عظیمیست در دل «وَانْحَر»
حسین تشنه و نهر فرات و قوم لعین
نداشت بهره ز آبی که مهر مادر اوست
نشست شمر و همان لحظه سینه شد سنگین
کنار نهر اگر تشنه نحر شد ، باشد
ولی چرا سر او را گذاشت در خورجین
اسیر عشق حسینیم و بچه های حسین
که «اِنَّ شانِئَکَ» با حسین شد تضمین
عماد بهرامی (سکوت)

خلقت برای دیدن او ناصبور بود
می آمد آنکه علت ایجاد نور بود
دخت شعیب و مریم و سارا که آمدند
جمع زنان به خدمت مرضیه جور بود
موسی ز عرش دید زمین با حضور او
لبریز از تجلی انوار طور بود
اصلا زمین که لایق درک بتول نیست
جائی که شان فضه ی او رشک حور بود
کوری چشم عایشه ها، وقت خنده اش
تنها نه مصطفی که خدا در سرور بود
معنا گرفت عصمت و عفت،حیا،وقار
وقتی حجابدار به دیدار کور بود
امروز روی بال ملائک قدم نهاد
فردا ز جور، پیش پسر در تنور بود!
بهنام فرشی

صبح طلوع زهره زهرا رسیده است
پایان ظلمت شب یلدا رسیده است
ای روزگار دوره هجران تمام شد
یعنی برات وصل بامضاء رسیده است
بگشای چشم شوق بروی فرشتگان
ای باغ گل زمان تماشا رسیده است
عطرگل محمدی ازمکه میوزد
فصل گل و تبسم گلها رسیده است
تا انکه غرق نور شود اسمان وحی
ماهی بنام ام ابیها رسیده است
آمد ندا (فصل لربک)حبیب ما
محبوب ما حبیبه ای دلها رسیده است
بردفترتبسم کوثرنوشته اند
آیینه تجسم طاها رسیده است
قفل حدیث قدسی (لولاک)باز شد
امشب کلید حل معما رسیده است
امشب سروش غیبی بگوش(خدیجه)گفت
مام دو مریم و دو مسیحا رسیده است
(مرضیه ای)که سوره (انسان)مدیح اوست
(انسیه ای)بجلوه حورا رسیده است
هرکس به هر مقام رسیده است درجهان
از پرتو ولایت زهرا رسیده است
یعنی که (ادم صفی الله)ازاین طریق
کم کم بعلم (علم الاسما)رسیده است
از چشمه ای کرامت زهرا ی اطهراست
فیضی اگربه (مریم و سارا)رسیده است
تا بنگرد کلیم تجلای نوررا
اشراق او بسینه سینا رسیده است
ازپرتو عفاف همین بضعه النبی است
نوری که از ثری به ثریا رسیده است
تا یک نفس به عصمت او اقتدا کند
(جبریل با هزار تمنا رسیده است
درسایه بهشت نبوت خدای را
روح بهار وحی به زهرا رسیده است
زهرا که هرشب از دل محراب تاسحر
نورش به عرش(ربی الاعلی)رسیده است
زهرا که سر به سجده ای شکر خدا گذاشت
آوازه اش به(مسجد الاقصی) رسیده است
زهرا که چون به خطبه صدایش بلند شد
پژواک او به عالم بالا رسیده است
زهرا که (ان اکرمکم)ترجمان اوست
دربندگی به قله تقوا رسیده است
زهرا که با (حسین)به معراج سرخ عشق
از کربلا به (لیله الا سری) رسیده است
زهرا که در جبین درخشان (زینب)اش
ایمان به منتهای تجلا رسیده است
زهرا که روز واقعه هیجده بهار داشت
داغش بقلب لاله ای صحرا رسیده است
مه مثل قطره دست بدامان کوثریم
دریاست قطره ای که بدریا رسیده است
امروز اگر به فاطمه دل بسته ایم ما
عشق (علی) بداد دل مارسیده است
ای دل نظر به پنجره های بقیع کن
پایان کارعشق به اینجا رسیده است
دراین خجسته عید (شفق) لاله رنگ شد
نام مدینه برد و دلش باز تنگ شد
شفق

میلاد با سعادت زهرای اطهر است
کون و مکان زنور جمالش منور است
بگرفت گر چه پرده غیبت ز چهر خویش
مستور در سحاب حیا مهر انور است
والشمس أیتی است ز انوار طلعتش
خود نور محض کامل و تفسیر کو ثر است
والیل را دلیل بر آمد ززلف او
فجر از بیاض صورت این مهراظهر است
ام القرا ز میمنت نقش پای او
محسود عرش و غبطه گردون اخضر است
تائید نور فاطمه بر عرصه جهان
ذرات کائنات به شکرانه اندر است
خرسند گشت خاطر غمگین مصطفی
در چهره اش علامت شادی مصور است
قنداقه اش گرفت به بر ختم الانبیا
همچون گلی که جان و دل از وی معطر است
از شوق بوسه زد به رخ و دست و سینه اش
فرمود دختری است پدر را چو مادر است
در چهره اش ز غصه و شادی نشانه هاست
لبها چو غنچه باز ولی دیده اش تر است
هر چشم محرمی که جمالش بدید و گفت
آئینه تمام نمای پیمبر است
زهراست هدیه ای به محمد ز سوی دوست
زیرا که فاطمه به دو عالم برابر است
زهراست مفخر دو جهان زینت جنان
محبوبه جلیله خلاق داور است
غیر از علی و حضرت طاها به ماسوا
در شان و رتبه از همه والا و برتر است
خادم ترا چه واهمه از هول رستخیز
چون فاطمه شفیعه فردای محشر است
مرحوم خادم تبریزی

نور حق فاطمه از غیب خوش آمد به شهود
مقدم اوست مبارک قدم او مسعود
روز میلاد وی آغاز سعادتها بود
سر و جان باد فدای قدم این مولود
روشنی بخش ازل تا به ابد در دو سراست
که بتقوا است در این نشئه هم امکان خلود
یافت پیوند نبوت بولایت از او
شجر طیبه آن طاهره دوران بود
ما همه همچو گیاهان طفیلی و بود
شجر طیبه از گلشن هستی مقصود
تا نگوئی ثمر خلقت انسانها چیست؟
آدمی بهر عبادت شد و طاعت موجود
همچو زهرا دگری را نشناسد ایام
محو حق گشته سرا پا بقیام و بقعود
نیمه شب ناله ز محراب بر افلاک رسد
این همان ناله زهراست بیاد معبود
طاعتی کرد که افتاد ندایش در عرش
دولتی داد خدایش که نگردد مفقود
هر که مسکین به در خانه زهرا برود
هم طریق کرم آموزد و هم معنی جود
غافل از حرمت زهرا که شود جز نااهل
منکر معجز عیسی که بود غیر یهود؟
ای سر افراز ترین دخترغالم که تورا
نیست مانند بجود و بعفاف و به سجود
من بمدح تو چه گویم که چو خورشید فلک
شوکتت هست پدیدار و مقامت مشهود
هر که را مهر تو در دل بر ایزد مفبول
وانکه را قهر تو حاصل زدر حق مطرود
جشن میلاد تو در خلد چو گیرد مریم
نغمه شوق در آن بزم بر آرد داود
نیست نومید اگر نامه ما گشت سیاه
آبرو هست تورا پیش خداوند ودود
از فروغ رخ زهرا شده روشن اسلام
نور حق بود که از غیب درآمد به شهود
مرحوم دکتر ناظر زاده کرمانی
گلی که از سحر و عشق و آسمان روید
نه آن گل است که در طرف بوستان روید
گلی که پیرهنش از کتان مهتاب است
بباغ وحی و بگلزار آسمان روید
چو چشمه ای که زعمق صفا بجوش آید
گلی است فاطمه کز زرفنای جان روید
اگر چه خوابگهش از نگاه پنهان است
همان گل است که از جشمها نهان روید
رخ ار ز خار مغیلان دشمنان پوشید
چو گل بباغ دل پاک دوستان روید
مدار بینش آیینه عشق ساده اوست
مدام مستی ما هم زجام باده اوست
چو موج از سفر ماهتاب میاید
از آب و آینه و أفتاب میاید
نمیتوان چو به خورشید روبرو نگریست
بروز واقعه هم با نقاب میاید
دریچه ای بگشا سوی آن طلیعه نور
سیده سحری با شتاب میاید
دری بباغ نبوت گشود از گل سرخ
شگفت نیست که بوی گلاب میاید
صدای فاطمه در کائنات پیچیده است
صدا بزن که ببینی جواب میاید
گلی که سایه فتد بر تنش ز پای نسیم
چه بر سرش ز هوای خراب میاید
خطابه تو که خون گلوی مرغ حق است
چو آیه های خدا باکتاب میاید
فدک بهانه حق جوئی و اراده توست
خروش برستم چیره راه ساده اوست
پدر بدست تو گر می نهاد بوسه بجاست
که دست پاک تو و همسرتو دست خداست
وگر نبود علی همسرش نبود کسی
که با غزاله دین شیر حق فقط همتاست
چقدر سادگی زندگیت شیرین است
بساط خانه تو لیف ساده خرما ست
تمام مهر تو آب است و چتد درهم سیم
همان که در نظرت هیچ نیست این دنبا
محل زندگیت یک اطاق روشن و سبز
بطول مهر بابعاد پاکی و تقواست
تو آنچنان و بیا حشر و نشر ما بنگر
اگر چه شیعه بمیرد ز شرم روت رواست
خدا کند ز تو نوری رسد بباورها
زمهر سایه ات افتاده باد بر سر ما
تو ای سترگ به زن معنی دگر دادی
به زن چنان که توئی جلوه بیشتر دادی
به مکتب دو جهان آن یگانه بانوئی
که درس عشق به ابنای بوالبشر دادی
شب از سیاهی گیسوت مشق حرمت خواست
ز پاک جانی خود تسخه با سحر دادی
ببارگه شرف شاه دخت عصمت را
نگین و تاج و کله دادی و کمر دادی
بدان خطلب که در مسجد مدینه گذشت
صدای حق طلبی پیش ظلم سر دادی
امیره سخنی از تو چون سخن گفتن
به یک دو جمله شوق آور و شتاب زده
همان به است که دست نیاز باز بریم
دوباره سوی تو ای قبله گه نماز بریم
استاد گرمارودی

گل نیست آن گلی که بشر پرویده است
اینست گل که لطف خدا آفریده است
از دیدن گلی که ندیدست مثل او
امروز هوش از سر دنیا پریده است
داریم آفتاب زمینی در آسمان
امروز آفتاب چه بیجا دمیده است
واضح بگویمت قلم معجز آفریت
اعجاز کرده طلعت زهرا کشیده است
آن طلعتی که دم به دم از شوق دیدنش
درسینه قلب علت خلقت تپیده است
دادست رشک صد پسرایزدبه یک پدر
جبران طعنه ای که زدونان شنیده است
هر یاوه گو ز شرم چنین آیتی بزرگ
چیزی بهانه کرده به کنجی خزیده است
از کشت لافهای خود آن قوم لافزن
چیزی به غیر خارمذلت نچیده است
زهرا هرآنچه حسن به بازار عشق بود
یکجا به اعتبار لیاقت خریده است
برگشته ناامید سرانجام هرکه او
باصد امید در پی وصلش دویده است
وصلش نه خلعتیست که زیبد به هر قدی
آنرا فلک به قامت مولا بریده است
نازم به انتخاب خدائی که بهراو
نایاب همسری چوعلی برگزیده است
نام آوران عشق و وفارا کنارهم
دست خدای عشق عجب خوب چیده است
زیباترین تقارون تاریخ را نگر
کوثر بدست ساقی کوثر رسیده است
خودرا براه عشق علی می برد زیاد
درزن چنین ولا به خدا کس ندیده است
ازسینه خدیجه کبری به جای شیر
زهرا به راستی که ولایت مکیده است
دلبربه با وفایی زهرا در این جهان
والله کس نه دیده و نه کس شنیده است
زهرا فقط ز خویش نه ای کامران برید
او بهریارازهمه عالم بریده است
کامران اسدی

ای که به جسم نبی، قلب تویی جان تویی
ای که به جان علی، جلوۀ جانان تویی
روضۀ احمد تویی جنّت و ریحان تویی
سیرتِ ختم رسل، سورۀ انسان تویی
در دو جهان صاحبِ سفرۀ احسان تویی
بطن نبوت تویی، باطن قرآن تویی
کیست ز نور دعا، ساخته مصباح کیست؟
در دل ظلمات جان، فالق الاصباح کیست؟
جز تو که ریحانه ای، روح که و راح کیست؟
حضرت موسی چه نام خواند بر الواح، کیست؟
در دل مشکات کیست، آنسوی مصباح کیست؟
دوازده چشمۀ دُرِّ درخشان تویی
تو باطن نمازی، حقیقت حج تویی
آن که امامت از او آمده منتج تویی
آنکه به قلب نبی آمده مدرج تویی
صحیفۀ عرش را نام مدرّج تویی
چراغ روشن تویی، سراج منهج تویی
به لوح محفوظ حق، صاحبِ عنوان تویی
زهرۀ زهرا تویی نور الهی تویی
مرکزِ منظومۀ لایتناهی تویی
به بحرِ وحی خدا فرشته ماهی تویی
به جانبِ کبریا همیشه راهی تویی
آن که خدا عصمتش داد گواهی تویی
سالکۀ واصلِ متصل الان تویی
فخر تبار قریش، الفتِ ایلاف توست
دست شه اولیاست که بوریاباف توست
ستاره سجّاد تو، فرشته طواف توست
رهایی بندگان، رهین الطاف توست
هر چه بخوانم تو را، کمتر از اوصاف توست
هر چه بگویم تو را، خوبتر از آن، تویی
آن که بر او مصطفی گشته ثناگو تویی
شاخۀ مریم تویی، خوشۀ شب بو تویی
سرّ ضمیر علی، «تو» تویی و «او» تویی
حقِ هوالحق تویی، هوی هوالهو تویی
مــادر آزادۀ ضامن آهو تــویی
جلوۀ طوس الرضا، نور خراسان تویی
در صدف آسمان نام تو «راحیل» بود
همدم روح و ملک محرم جبریل بود
بطن تو یا فاطمه، باطنِ تنزیل بود
حجّت تورات بود آیت انجیل بود
جلوه گهِ قهر تو «طیراً ابابیل» بود
قبلۀ توحید تو، کعبۀ ایمان تویی
جان عزیز علی، جنّت الاعلی تویی
شاخۀ طوبی ز عرش رفته به بالا تویی
یار علی هیچکس، نباشد الّا تویی
چشمۀ غیرت تویی، اصل تولا تویی
مادر شش ماهۀ شهید مولا تویی
صاحب شش گوشۀ شاه شهیدان تویی
تویی تو امِّ موسی که خُلق کاظم از توست
نبوه الباقیه که وحی دائم از توست
قائمه العرشی و قیامِ قائم از توست
در دو جهان پایۀ کاخ مکارم از توست
بیت معالی از تو، قصر معالم از توست
عالمۀ عالمِ عالمِ یزدان تویی
خصم محمد ز تو، ابتر و منکوب شد
نزد حبیب خدا که چون تو محبوب شد؟
به مرهم دست تو، زخم نبی خوب شد
جنین شش ماهه ات مسیح مصلوب شد
غباری از چادرت شفای یعقوب شد
معجز پیراهنِ یوسف کنعان تویی
هجر من الخلق تو، سیرالی الله: تو
به جانب کبریا، راست ترین راه: تو
منطقه البروجِ دوازده ماه: تو
حجت، خونخواهِ تو، حجتِ خوانخواه: تو
غنچۀ نشکفته را برده به همراه: تو
پیش از مقتلِ شهید عطشان، تویی
پایۀ مسجد بلند، به لرزۀ شیونت
منکر حق کور شد، به خطبۀ روشنت
دست زده مصطفی، به گوشۀ دامنت
دوستِ او دوستت، دشمن او دشمنت
حسرت یوسف شده، معجزِ پیراهنت
یک شبه هفتاد تن، کرده مسلمان تویی
فرشته سیب بهشت، به تو تعارف کند
نزد تو روح الامین، قصد تشرّف کند
پشت در خانه ات، نبی توقّف کند
حیف که این خانه را شعله تصرّف کند
چشم علی را پر از اشک تأسّف کند
که ماهِ غمگین ترین شامِ غریبان تویی
تمامیِ اولیا گوش به دستورِ تو
کلیمه الحق تویی، مدینه شد طورِ تو
به لوح عرش خدا، کتاب مسطورِ تو
دلیل یوسف شده، جلوۀ مستورِ ت
به پشت هم هفت قفل، باز شد از نور تو
به عین حجب و حیا، مطلق برهان تویی
کلید رحمت تویی، منجی امت تویی
عین کرامت تویی، اصل مودت تویی
گنج نهان خدا در دل ظلمت تویی
اسوۀ مهدی تویی، حجّتِ حجّت تویی
قرب قریب خدا، صاحب قربت تویی
اذنِ اذانِ بلال، امامِ سلمان تویی
محمد سعید میرزایی

باز دل شکسته ام، نوای دیگر آورد
پردهء بهتری زند، سرود خوشتر آورد
لئالی کلام را ز طبع من برآورد
مگر ثنای فاطمه، دخت پیمبر آورد
که آگه از مقام او، کسی بجر اله نیست
نسیم درک و عقل را، درین حریم راه نیست
دایره ء وجود را، مرکز و محور آمده
محیط لطف و جود را، جوهر و گوهر آمده
ولیِّ ممکنات را، مَحرم و همسر آمده
رسول کائنات را، دختر و مادر آمده
چه دختری که هستیِ جهان بُوَد ز هست او
رسول حق به امر حق، بوسه زند به دست او
فاطمه ای که عقل ها، محو عبادتش بوَد
نقش به چهر دوستان، مُهر ارادتش بوَد
همسریِ علی، نهایت سعادتش بوَد
لیلۀ قدر اولیا، شام ولادتش بوَد
ثبت شد از ولادتش، بقای نسل احمدی
یافت بقا ز نسل او، شریعت محمدی
فاطمه ای که ذات حق بر او سلام می کند
اَدای ذکر نام او، به احترام می کند
کسی که پیش پای او، پدر قیام می کند
بر در خانه اش سلام، صبح و شام می کند
شرف ببین که خانه اش، بُرده سَبَق ز طور هم
حیا ببین که پوشد او، چهرهء خود ز کور، هم
فاطمه ! ای تو بازگو فلسفهء حیات را!
ساخته جِدّ و جَهد تو سفینة النجات را
زنده نگاه داشتی، «و آتوا الزّکاة» را
«حیّ علی الفلاح» را، «حیّ علی الصلاة» را
مزرعهء عفاف را، ز اشک آب داده ای
به بانوان ز شرم خود، درس حجاب داده ای
ای که خدای بی مثل، به کوثرت مثال زد
دَم از جلال و قدر تو، قادر ذوالجلال زد
نبی ز مُهر بَضعتی، به سینه ات مدال زد
حلقه به باب خانه ات، دست علی و آل زد
یافته است پرورش، خون خدا ز شیر تو
شیر خدا به مرتبت، نظیر تو بشیر تو
به حُسن تو که می کند جلوه گر آفتاب را
به اشک تو که بشکند قیمت دُرّ ناب را
به کوی تو که از دلم ربوده صبر و تاب را
عرض سلام کردم و، منتظرم جواب را
دریغ از جواب ما، به خاطر خدا مکن!
دست توسّل مرا، ز چادرت جدا مکن
فاطمه! ای ز لطف تو قعود ما قیام ما
دوستی ات قبولی، صلوة ما صیام ما
نام تو و حسین تو، سرود ما کلام ما
نثار قبر مَخفی ات، درود ما سلام ما
به یاد درد و داغ ها که بُد گواه صبر تو
هنوز گریه می کند علی کنار قبر تو
تویی که از وجود تو، مدح کند خدای تو
تویی که فیض وحی را تازه کند صدای تو
تویی که گفت مصطفی، جان پدر فدای تو
منم غلام و چاکر و سلاله و گدای تو
نام تو بر لبم بود مهر تو مذهبم بود
«مؤیدم» که بر درت چهار منصبم بود
سید رضا مؤید

عطر گل ها میبرد هوش از سر پروانه ها
بوی عشق و عاشقی پیچیده در میخانه ها
ساقی کوثر خودش امشب پذیرای همه ست
لب به لب پر میشود با دست او پیمانه ها
عقل هم اقرار دارد میکند از فرط شوق
عالمی دارند امشب تک تک دیوانه ها
در شب میلاد مادر هیچکس دل مرده نیست
از طرب کف میزند دستان زیر چانه ها
هرگلی بویی اگر دارد ز بوی فاطمه ست
ای به قربان چنین ریحانه ای ریحانه ها
ماه از رو میرود،خورشید غبطه میخورد
تا پیمبر میگذارد زهره را بر شانه ها
فاطمه یا فاطمه دارد تراوش میکند
از لب حوریه ها ، حانیه ها ، حنانه ها
بی نگاه رحمتش قطعا نمی آید به کار
"چارقل" یا "وان یکاد" سر در کاشانه ها
با محب حضرت زهرا برادرخوانده ایم
فاطمیون را که کاری نیست با بیگانه ها
در بهار فاطمی ما ذوق بی حد می کنیم
ما فقط با فاطمیون رفت و آمد میکنیم
لشگری حور و پری پاک و مطهر آمدند
به هوای دیدن زهرای اطهر آمدند
از فرشته پر شده سرتاسر بیت النبی
ساکنان آسمان بسکه مکرر آمدند
احتیاجی که به زنهای قریش اصلا نبود
مریم و آسیه و حوا و هاجر آمدند
قابله هایی همه قابل همه از جنس نور
به هواداری بانوی پیمبر آمدند
بوی گل از دامن سبز خدیجه میرسید
به تماشای گل یاسی معطر آمدند
تا بشارت از شریک زندگانی اش دهند
هی ملائک دسته دسته نزد حیدر آمدند
عرشیان و فرشیان با یکدگر راهی شدند
عالم و آدم به پابوسی مادر آمدند
تا که بگذارند صورت زیر پای فاطمه
انبیا و اولیا با پا نه با سر آمدند
از گدایی به نوایی میرسند آخر ، مگر
آن کسانی که در این خانه کمتر آمدند
مطمئنم دستِ پُر برگشته اند آن عده که
دست خالی محضر بانوی کوثر آمدند
هرچه دارد با تمام شهر قسمت میکند
بیش از آن چیزی که میخواهم محبت میکند
مهر و ماه و آسمان و کوه و صحرا خلق کرد
کهکشان و کشتی و خورشید و دریا خلق کرد
هم زمین و هم زمان و هم ثواب و هم عقاب
هم بهشت و دوزخ و دنیا و عقبا خلق کرد
پیش از اینها در عدم از نور خود مشتق گرفت
اولین سنگ صبورش مصطفی را خلق کرد
به همین راضی نشد از جنس خود آیینه ای
چون علی مرتضی عالی اعلی خلق کرد
نه علی بود و نه احمد بی وجود فاطمه
هر دو را در سایه ی الطاف زهرا خلق کرد
در زمان خلق زهرا هیچ کس دستی نداشت
لاشریک له... خودش تنهای تنها خلق کرد
تا نماند بعد از این گرد یتیمی بر رخش
بهر پیغمبر خدا ام ابیها خلق کرد
حجت الله علی الحجة به این معناست که
یازده تا حجت الله علینا خلق کرد
مریم از عمرش یکی دارد اگر عیسی مسیح
فاطمه در دامنش چندین مسیحا خلق کرد
فاطمه یعنی همان إنا هدیناه السبیل
جبرییل از سجده ی بر فاطمه شد جبرییل
در وجود فاطمه صورت و سیرت دیدنی ست
مادری با این وقار و شأن و شوکت دیدنی ست
مصطفی خم میشود بوسه به دستش میزند
دختری با این همه قدر و ابهت دیدنی ست
در تمام عمر خود از شوهرش چیزی نخواست
همسری اینگونه با صبر و متانت دیدنی ست
محضر آقای خود هر وقت لب تر میکند
چشم گفتن های حیدر بی نهایت دیدنی ست
میرود محراب با معبود خلوت میکند
رفتن معراج او روزی سه نوبت دیدنی ست
نزد نابینا هم از سر چادرش را برنداشت
اینقدر حجب و حیا، شرم و نجابت دیدنی ست
هر کجا زهرای مرضیه نباشد دوزخ است
با وجود حضرت صدیقه جنت دیدنی ست
بی گمان در محشر فردا به حرفم میرسید
زیر پای مادرم تخت شفاعت دیدنی ست
از مقام حضرتش امروز قطعا غافلیم
جایگاه فاطمه روز قیامت دیدنی ست
زیر و رویم میکند وقتی صدایم میکند
نقش زهرا بی گمان شبهای هییت دیدنی ست
در گرفتاری گره از کارمان وا می کند
رحمت بسیار این خاتون به رعیت دیدنی ست
از دهان طفل میگیرد به سائل میدهد
جود و بذل و بخشش وقت کرامت دیدنی ست
در مرام و مسلک زهرا "برو" در کار نیست
"گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست"
علیرضا خاکساری

تا به دنیا آمدی دنیا دلیلش را شناخت
از خودش دنیا به دست آورد یک دنیا شناخت
چون تسلط داشت هی چرخید دورت روز و شب
گر تورا نشناخت دنیا، ماه از بالا شناخت
آسمان نشناخت سر از پا و روی خاک ریخت
خاک اما زیر پات افتاد و سر از پا شناخت
بی گمان در قاب قوسین دو تا ابروی تو
خویش را هر شب رسول الله اَوْ اَدْنیٰ شناخت
سجده بر نامش اگر واجب شود بی ربط نیست
شیعه در واقع خدا را نیز با زهرا شناخت
قدر می دانم مُحِبَّش هستم اما بی گمان
قدر زهرا را در این عالم فقط مولا شناخت
بی نگاه لطف تو می ریزد از هم جان من
گاه دارد قطره ای از خویش یک دریا شناخت
توی جنت هم گدایت می شوم زیرا گدا
عرض حاجت کرد صاحبخانه را هرجا شناخت
حتم دارم روز محشر هم تو فرمان می دهی
من به تو ایمان کامل دارم اما با شناخت
تو شب قدری و پنهان بوده ای آنقدر که
زینبت حتی تو را در ظهر عاشورا شناخت
زینبت از پای درس کوچه آمد کربلا
آن همه سرهای بر نی را اگر زیبا شناخت
مبحث نشناختن در کربلا موضوع شد؛
عمه جان جسم حسین خویش را از پا شناخت
تا به آنجا که ربابت را میان کاروان
زینب از صوت علیِ اصغرم لالا شناخت
روضه یعنی که رقیه چهره را نشناخت و
تا صدایش زد صدای طفل را بابا شناخت
مهدی رحیمی زمستان

زسرا پرده عصمت گهری پیدا شد
که جهان روشن آز آن گوهربی همتا شد
خرما طرفه نسیمی که ازانفاس خوشش
دامن خاک طرب خیزو طرب افزا شد
آفتابی زشبستان رسالت بدمید
که چو خورشید جهان گیرو جهان آرا شد
دررحمت بگشودند و سرپای وجود
روشن ازنوررخ فاطمه زهرا شد
گلشن عصمت ازاو رونق و آرایش یافت
پایه عصمت ازاو محکم و پا برجاشد
زهره برج حیا شمسه ایوان عفاف
که ازانوار رخش چشم جهان بینا شد
مژده کاندرشب میلاد بتول عذ را
بررخ خلق درلطف و عنایت واشد
پرده چون حق زجمال ملکوتیش گرفت
مریم پرده نشین بررخ او شیدا شد
خامه چون خواست ستاید گهرپاکش را
محو چون قطره ناچیز درآن دریا شد
درقیامت نکشد منت طوبی و بهشت
هرکه درسایه آن سرو سهی بالا شد
طبع خاموش (رسا)بازچو مرغان چمن
ازپی تهنیت مقدم گل گویا شد
مرحوم دکتر رسا

باز شد ایام عیش و عشرت اشیا پدید
گشت هنگام غم و حسرت بکلی ناپدید
زانکه ازبرج نوت درچنین ایام نغز
فاطمه گردید همچون زهره زهرا پدید
آنکه ازذات شریف او نموده کردگار
آنچه خوبی هست دردنیا و مافیها پدید
آنکه درچشم خدیجه مادراوآمدند
حوریان ازبهرخدمت بارخ زیبا پدید
روزمولودش که درماه جمادی الاخراست
میشودازدوستانش عیش روح افزا پدید
دروجودآمد چو آن صدیقه گفتا روزگار
کامدازبهرعلی مرتضی همتا پدید
همچو وی فرزندوالا رتبه بعدازعلی
نامده ازصلب و بطن آدم و حوا پدید
خانه های مکه شد روشن زنورش سربسر
تا رخ او شد چو خورشید جهان آرا پدید
ذره ی تا ازصیاء آفتاب نوراو
آنچه برموسی شد اندرسینه سینا پدید
همچو مریم مادرعیسی مکرر مائده
گشت ازبهرکنیزش فضه ی دانا پدید
(اختر طوسی) به مدح او زبهرخویشتن
هرنفس شعری کند چون لولو لالا پدید
مرحوم اختر طوسی

امشب از رحمت خدا اعجاز کرد
در به روی ما زجنت باز کرد
کرد از رحمت خدای ذوالعطا
بندگان را نعمت کوثر عطا
گرد محنت از دل احم ز دود
داد کوثر را به او حی ودود
محفل وحی و ولا رونق گرفت
خانه را امواج نور حق گرفت
امشب از حد بیش رب العالمین
کرد با رحمت محمد را قرین
خانه پیغمبر از این سر نوشت
در صفا شد حسرت باغ بهشت
جبرئیل از فرط شادی در فلک
تهنیت گوید به افواج فلک
خانه احمد تماشایی شده
هر طرف سر مست شیدایی شده
بارگاه وحی امشب دیدنی ست
خانه ایمان و مذهب دیدنی ست
مرکز ثقل شریعت از صفا
غرق در نوراست چون عرش خدا
تهنیت بر لب جناب جبرئیل
آن یگانه پیک خلاق جلیل
آمد از عرش خداوندی فرود
سوی احمد با تحیات و درود
جبرئیلم حامل پیک و پیام
ای محمد حق فرستادت سلام
دیده ات روشن محمد شاد باش
کوثرت دادم ز غم آزاد باش
کای محمد صاحب دختر شدی
منزل صد آسمان اختر شدی
من که خود خلاق هر خشک و ترم
خالق این شاهکار کوثرم
می کنم بر آفرینش افتخار
از وجود خلقت این شاهکار
خانه ات از مقدمش گلشن همی
چشمت از میلاد گل روشن همی
یا محمد دشمنانت کور باد
چشم بد از حسن کوثر دور باد
این گهر کز من تورا اعطاستی
زهره چرخ ولا زهراستی
وه چه زهرا زهره حورا سرشت
مهبط وحی از وجود او بهشت
وه چه زهرا آبروی کاینات
سر خلقت راز مفهوم حیات
وه چه زهرا شرح آیات کتاب
در کتاب آفرینش شعر ناب
وه چه زهرا آیت حسن ازل
شعر خلقت را همان بیت الغزل
وه چه زهرا آیت صبح جلی
رونق مهد ولا کفو وعلی
وه چه زهرا آسمان مشکوی او
آفتاب آیینه دار کوی او
وه چه زهرا خانه اش دارالسلام
مریم او را خادمه عیسی غلام
وه چه زهرا نخل باغ سرمدی
از شرف چشم و چراغ احمدی
وه چا زهر در خلقت را صدف
بود از خلقت و جود او هدف
بارگاه عرش حق مشکوی اوست
کون و امکان بسته یک موی اوست
گر به خنده لعل لب را وا کند
حوررا با جلوه ای رسوا کند
ماسوا تنها نه مست فاطمه است
دیده حیدر به دست فاطمه است
آتش دوزخ شود سرد و خموش
گرکند از لعل او یک جرعه نوش
هر که مست از رحمت زهرا شود
فارغ از دنیا و ما فیها شود
فاطمه ای مظهر صدق و صفا
وی جهان مغفرت کان وفا
تا دلم گردد ز لطفت منجلی
کن تصدق بر سر مولا علی
من زیاران شما هستم شما
دوستداران شما هستم شما
بگذر از تقصیر من جان حسین
زانکه هستم شاعر آن نور عین
عفوکن گر سر زند از من خطا
چون تو زهرایی خداوند عطا
این غلامت عاشق «شب خیز» هست
کز ولا جام دلش لبریز هست
مرحوم شبخیز

امروز عالمى ز تجلى منور است
میلاد با سعادت زهراى اطهر است
مولود پاکى آمده از غیب در شهود
کز او وجود عالم و آدم سراسر است
از ره رسیده موکب بانوى بانوان
کائینه تمام نماى پیمبر است
نور خدا ز فرش نتق میکشد بعرش
روشن بروى فاطمه چشم پیمبر است
در وصف او گر ام ابیها شنیده اى
این خود یک از فضائل آن پاک گوهر است
هر مادر آورد پسر از اوست مفتخر
بالنده مانده گیتى از این نیک دختر است
احمد وجود پاک او را روح خویش خواند
با آنکه خود به مرتبه روح مصور است
در حیرتم چه مدح سرایم به حضرتى
کو را مدیحه خوان ز شرف ذات داور است
تنها نه دختر است رسول خداى را
کز رتبه بر ولى خدا نیز همسر است
هستند گوشواره دو دلبند تو به عرش
بى شک دل تو عرش خداوند اکبر است
حاکى است از وقایع ما کان و ما یکون
متن صحیفه اش که به قرآن برابر است
ربط رسالت است و ولایت جناب تو
بل این دو را وجود تو معنا و مصدر است
او هست عصمت و الله چندان شگفت نیست
کز چشم خلق تربت پاکش مستّر است
بر آستان توست ز جان منجلى صغیر
عمریست چشم و روى نیازش بر این در است
صغير اصفهانى

فاطمه آمد و افلاک تماشایی شد
امشب از اهل سماوات پذیرایی شد
پسر آمنه از فرش مسیحا از عرش
ذکر یا فاطمه گفتند و گل آرایی شد
لحظه ای بعد علی نیز بآنها پیوست
مجلس انس تولایی و زهرایی شد
معنی یلتقیان در مرج البحرین است
درجی از لولو و مرجان ز حق اهدایی شد
ریشه چادرش از حبل متین کمتر نیست
نوح با گفتن یا فاطمه دریایی شد
جلوه طور ز انوار رخ فاطمه بود
طور با پنجه حیدر ید بیضائی شد
سائل درگه صدیقه کم از قیصر نیست
کار مسکین در فاطمه آقائی شد
هرکسی زنده بعشق است نمیرد هرگز
زنده این قوم زانفاس مسیحائی شد
هرکسی دل به کسی بست ولی عاشق مست
یا علی گفت و در این میکده مولائی شد
پنج تن با علی و فاطمه کامل گردید
شیعه در خط حسین زینب کبرائی شد
گشت با امر خدا حکم شفاعت تنظیم
مهر زد منشی بالاو سه امضایی شد
رشته درسی هر فرد باستعداد است
درس عباس در این مدرسه سقاوئی شد
نوکر یکدله مطلوب دل ارباب است
وای از صد دله فرزند که هرجائی شد
آبرو سید خوشزاد جز این در مطلب
در بیگانه زدن باعث رسوائی شد
مرحوم سید حسن خوشزاد

الا مکه امشب چه زیبا شدی
چو روی محمد دل آرا شدی
تو شهر خدایی و بختت بلند
که طور تجلای زهرا شدی
به چشم پیمبر به چشم علی
بهشت خدای تعالی شدی
تو در عرشه ی فرش بودی غریب
کنون برتر از عرش اعلا شدی
در و دشت و کوهت دل آرا شده
کـه چشمت قد مگـاه زهرا شده
خدیجه زهی دختر آورده ای
سرا پای پیغمبر آورده ای
شگفتا که بهر رسول خدا
نه دختر فقط ، مادر آورده ای
به غیر از پیمبر به غیر از علی
ز هر مرد بالاتر آورده ای
سر سروران خاک پای تو باد
که بهر علی همسر آورده ای
چه قابل سر ما فدایش شود
پـدر گفـت بابا فدایش شود
محمد عطا شد ز حق کوثرت
سلام خدا بر تو و دخترت
گرامی بدارش چو جان عزیز
که هست الهی است این گوهرت
تو روح همه عالم استی و او
بود روح پاک تو در پیکرت
خدا گوهری بهتر از این نداشت
تویی بهترین هدیۀ داورت
خـدای تعــالی به تکریم تو
همه هست خود کرد تقدیم تو
تعالی الله از گوهری اینچنین
تو را می سزد دختری اینچنین
به حق خدا جز تو پیغمبری
کجا داشته کوثری اینچنین؟
تو داماد می بایدت چون علی
علی را سزد همسری اینچنین
حسین آنکه فخر همه عالم است
کند فخر بر مادری اینچنین
خـدا را روی عالم آراست این
فصلِّ لربِّک که زهراست این
که دیده که محبوبۀ کردگار
بود بر سرش چادر وصله دار
که دیده به یک زن که مردان فداش
کند ذات پروردگار افتخار
که دیده زنی را که وقت نماز
نماز از نمازش شود بی قرار
که دیده زبان زنی در سخن
شود بر دفاع علی ذوالفقار
که دیده که خورشید در اوج نور
بپوشد رخ خویش از چشم کور
به محشر قیامش قیامت کند
کنار پیمبر امامت کند
مرا بیم از آن است ای دوستان
که بر دشمنش هم کرامت کند
نترسید از سختی روز حشر
که در حشر، زهرا زعامت کند
هر آن کو نصیبش نشد فیض او
چه بهتر که خود را ملامت کند
بدانیـد در روز محشـر همه
که زهرا کند مادری بر همه
نگاهش بود شافع امتی
به هر گام خاک رهش جنتی
عجب نیست کز گردش چشم او
شود باب دوزخ در رحمتی
به قرآن قسم بی تولای او
نگردد قبول خدا طاعتی
به هر صفحۀ عارضش مصحفی
به هر گوشۀ چادرش آیتی
بود شیعه در حشر با فاطمه
برات بهشت است یا فاطمه
رسد روز محشر ندا فاطمه
بزن دوستان را صدا فاطمه
تو و اختیار جحیم و بهشت
ببخشا به حکم خدا فاطمه
نه تنها خلایق به بازار حشر
سر و کارشان هست با فاطمه
شنیدم که در آتش تب، مدام
امام ششم گفت یا فاطمه
ببینی به محشر چو رو آورند
ز هـر سو توسل به زهرا برند
الا آبرو آبرومند تو
بهشت خدا عکس لبخند تو
سلام خدا باد هر صبح و شام
به ام و اب و شوی و فرزند تو
به آباء و ابناء پاکت قسم
که مادر نیاورده مانند تو
تو عبد خدایی ندارم عجب
خداییت بخشد خداوند تو
اگر دست تو دست داور نبود
دگــر بوسه گاه پیمبر نبود
تو وجه اللهی در نگاه علی
کنار علی تکیه گاه علی
بنازم ولایت مداریت را
که جان دادی آخر به راه علی
همه شهر بودند دشمن ولی
تو بودی تمام سپاه علی
همه ناله بودی و نگذاشتی
که برخیزد از سینه آه علی
نــه میثم سـزد خلـق عالم همه
بگیرند درس از تو یا فاطمه
حاج غلامرضا سازگار
استجابت زیردستِ دستهای فاطمست
بهترین کرسیِ عرشُ الله جای فاطمست
«لافتی الا علی» حمد و ثنای فاطمست
چونکه حیدر هم خودش اهل کسای فاطمست
مرتضی فرمانده کل قوای فاطمست
نور حق زهراست، زهرا هم تمامش حیدر است
پیشوای عرشیان است و امامش حیدر است
او یکی شد با علی یعنی که نامش حیدر است
روز محشر فاطمه ختم کلامش حیدر است
یک علی دارد خدا آن هم برای فاطمست
دردمندِ عشق ، استعلاج میخواهد چهکار؟
جز محبت، عاشقِ محتاج میخواهد چهکار؟
فاطمه که هست، حیدر تاج میخواهد چهکار؟
با وجود او نبی معراج میخواهد چهکار؟
«قاب قوسینِ» خدا دولتسرای فاطمست
نُه بهار زندگی را با رسالت طی نمود
نُه بهار دیگرش را با علی همراه بود
چون خدا پیغمبرانه واجب است او را ستود
باب رحمت را به روی خلق عالم میگشود
خلقتی هم شد اگر محض رضای فاطمست
کوثر اهل یقین اعجاز یزدان فاطمه
حمد و توحید و دخان و آل عمران فاطمه
مرسلات و عادیات و فجر و انسان فاطمه
محتوای تک تک آیات قرآن فاطمه
لام و میم و طا و ها اسرار «طا»ی فاطمست
بانوی لولاک شد بنیانگذار پنج تن
روی دوشش میکشد او کوله بار پنج تن
با حسینش میشود سرمایه دار پنج تن
شد شکوه او تجلای وقار پنج تن
هل أتی شد هل أتی چون هل أتای فاطمست
یاعلی و یا علی ذکر لب صدیقه است
«مادرِ بابا» فقط این منصب صدیقه است
فضه سازی از علوم مکتب صدیقه است
کل هستی ریزه خوار زینب صدیقه است
زینبی که جلوه هایش رونمای فاطمست
بانوی احساس با دستاس دستش پینه بست
روی دامانش چه با وسواس شبنم مینشست
تا قیام قائم و روز قیامت از الست
أشهدُ أنَّ علیّاً حُجَهُ اللّٰهی که هست
بی گمان مدیون آن صوت رسای فاطمست
بر رکاب حق نشسته این نگین خوش تراش
کرده ام با نان او یک عمر اِمرار معاش
ما برای نوکری هستیم در آماده باش
جانِ جبرائیل و جِن ها جملگی یک جا فداش
جان، فدای هرکسی که جان فدای فاطمست
دخترانش مرجع تقلیدهای هاجرند
تک تک اولاد زهرا جلوهی پیغمبرند
خانه های بچه هایش کعبه های دیگرند
کعبه هایی که خداوندانِ عشق مادرند
قبله ی عالم علی موسی الرضای فاطمست
عماد بهرامی
ای آفتاب ، ذره نشین سرای تو
هفت آسمان بنا شده از خاک پای تو
وقتی خیال هم نرسد بر ثنای تو
باید خدا خودش بنویسد برای تو
روی تو در جمال خداوند دیدنی است
وصف تو از زبان خدا هم شنیدنی است
وقتی که چشمهای تو وا شد به این جهان
نوری دمیده شد به بلندای آسمان
ابتر شدند نسل تمامی دشمنان
از این چنین پدر شود آیینه ای چنان
لالایی تو را به ملکها سپرد ه اند
گهواره تو را به فلک ها سپرده اند
خیر کثیر از نظرت آفریده شد
جبریل زیر بال پرت آفریده شد
عشق از نسیم هر سحرت آفریده شد
چرخ و فلک به دور سرت آفریده شد
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
باید به نام نامی تو اقتدا کنند
از انعکاس نور تو عالم درست شد
تصویری از حقیقت اعظم درست شد
از جلوه ات بهشت معظم درست شد
از خاک پای تو گل ادم درست شد
ورنه محال بود که ادم شویم
بر واج های نام تو محرم شویم ما
خورشید و ماه دانه تسبیح دست تو
می چرخد این فلک همه از ناز شست تو
هستی گرفت هستی خلقت زهست تو
حق بنده ای است بر نظر حق پرست تو
گرچه جهان به دور سر تو مدور است
دردیده تو نقطه پرگار حیدر است
حیدر اگر نبود پیمبر نداشتیم
حیدر نبود ساقی کوثر نداشتیم
حیدر نبود اول و آخر نداشتیم
حیدر نبود عرصه محشر نداشتیم
با این جلال منزلت و عزت وجود
زهرا اگر نبود دگر حیدری نبود
توحجت تمام تمام ائمه ای
هر صبح و ظهر شام سلام ائمه ای
قدقامت الصلات قیام ائمه ای
نور حقیقتی امام ائمه ای
یک آسمان فرشته کنیز کنیزهات
صدها عزیز مصر غلام عزیزهات
مادر جلال پشت حجابت سرآمدست
از کورهم گرفتن رویت زبازداست
شیوایی نگاه تو از بس که بی حداست
چشم توچشم نیست کتاب محمد است
تو کوثری از همه این جهان سری
تو روح احمدی و نفسهای حیدری
داده خدا ازشب قدرش به عقل کد
هرگز ادای قدر تو در این جهان نشد
یعنی که احترام تو بانوبه جای خود
باید برای بردن نامت بلند شد
بادست گرم تو دل خورشید گرم شد
باذکر نام تو دل هرسنگ نرم شد
از ان زمان که دیده گشودم بری شدم
مشغول عشق بازی در نوکری شدم
حرف دو روزه نیست اگر حیدری شدم
وقتی گلم سرشته شده مادری شدم
دارم من ازدعای تو این مهر نوکری
داری به گردنم به خدا حق مادری
موسی علیمرادی
مدح زهرا را همین جمله کفایت می کند
چادرش حتی یهودی را هدایت می کند
ظاهرا روی زمین آمد و الا بین عرش
تکیه بر کرسی زده بر ما حکومت می کند
نور زهرا ابتدائا خلق عالم کرده است
عاقبت هم نور او روزی قیامت می کند
انبیا هر یک گروهی را شفاعت می کنند
انبیا را یک به یک زهرا شفاعت می کند
گفت پیغمبر که زهرا پارهی جان من است
این روایت بر همه اتمام حجت می کند
محو نورانیت او می شود هفت آسمان
ساعتی که بین محرابش عبادت می کند
روزه می گیرد سه روز اما طعام خانه را
بین مسکین و یتیم و بنده قسمت می کند
ظاهرا نان می دهد دست گدا و باطنا
سائلش را فاطمه صاحبْ کرامت می کند
چشم هایش نه… همین خاک به روی چادرش
خلقِ صدها مجتهد مانند بهجت می کند
پای حیدر که وسط باشد هزینه می دهد
هرچه دارد فاطمه خرج ولایت می کند
ماجرای کوچه و مادر بیانش مشکل است
بغض پنهانِ حسن آن را روایت می کند
درد زهرا را کمی مقداد می فهمد فقط
رو گرفتن هایش از چیزی حکایت می کند
ضربه ای خورد و سرش بدجور بر دیوار خورد
تنگیِ کوچه بر این صحبت دلالت می کند
محمد جواد شیرازی
شب میلاد زهرای بتول است
ز یُمن او دعا امشب قبول است
شب فیض و شب قرآن، شب نور
شب اعطای کوثر بر رسول است
***********
در خط ّ پیمبرم خدایا شکرت
دلداده ی حیدرم خدایا شکرت
به به چه سعادتی نصیبم شده است
زهرا شده مادرم خدایا شکرت
************
استجابت زیردستِ دستهای فاطمست
بهترین کرسیِ عرشُ الله جای فاطمست
«لافتی الا علی» حمد و ثنای فاطمست
چونکه حیدر هم خودش اهل کسای فاطمست
مرتضی فرمانده کل قوای فاطمست
نور حق زهراست، زهرا هم تمامش حیدر است
پیشوای عرشیان است و امامش حیدر است
او یکی شد با علی یعنی که نامش حیدر است
روز محشر فاطمه ختم کلامش حیدر است
یک علی دارد خدا آن هم برای فاطمست
دردمندِ عشق ، استعلاج میخواهد چهکار؟
جز محبت، عاشقِ محتاج میخواهد چهکار؟
فاطمه که هست، حیدر تاج میخواهد چهکار؟
با وجود او نبی معراج میخواهد چهکار؟
«قاب قوسینِ» خدا دولتسرای فاطمست
نُه بهار زندگی را با رسالت طی نمود
نُه بهار دیگرش را با علی همراه بود
چون خدا پیغمبرانه واجب است او را ستود
باب رحمت را به روی خلق عالم میگشود
خلقتی هم شد اگر محض رضای فاطمست
کوثر اهل یقین اعجاز یزدان فاطمه
حمد و توحید و دخان و آل عمران فاطمه
مرسلات و عادیات و فجر و انسان فاطمه
محتوای تک تک آیات قرآن فاطمه
لام و میم و طا و ها اسرار «طا»ی فاطمست
بانوی لولاک شد بنیانگذار پنج تن
روی دوشش میکشد او کوله بار پنج تن
با حسینش میشود سرمایه دار پنج تن
شد شکوه او تجلای وقار پنج تن
هل أتی شد هل أتی چون هل أتای فاطمست
یاعلی و یا علی ذکر لب صدیقه است
«مادرِ بابا» فقط این منصب صدیقه است
فضه سازی از علوم مکتب صدیقه است
کل هستی ریزه خوار زینب صدیقه است
زینبی که جلوه هایش رونمای فاطمست
بانوی احساس با دستاس دستش پینه بست
روی دامانش چه با وسواس شبنم مینشست
تا قیام قائم و روز قیامت از الست
أشهدُ أنَّ علیّاً حُجَهُ اللّٰهی که هست
بی گمان مدیون آن صوت رسای فاطمست
بر رکاب حق نشسته این نگین خوش تراش
کرده ام با نان او یک عمر اِمرار معاش
ما برای نوکری هستیم در آماده باش
جانِ جبرائیل و جِن ها جملگی یک جا فداش
جان، فدای هرکسی که جان فدای فاطمست
دخترانش مرجع تقلیدهای هاجرند
تک تک اولاد زهرا جلوهی پیغمبرند
خانه های بچه هایش کعبه های دیگرند
رهبر ما و خمینی بچه های مادرند
قبله ی عالم علی موسی الرضای فاطمست
عماد بهرامی
﷽●●●●
╭┅────────┅╮
🎤دعوتنامه اختصاصی
╰┅────────┅╯
💠کلاسهای آموزش مداحی
💠در 20کلاس مجزا
👥ویژه برادران و خواهران
🔸بصورت رایگان
⏰صبح جمعهها
✔️زنگ اول
⏰ 9 تا 10ونیم صبح
با تدریس 20مربی فعال ومنتخب استان
✔️و زنگ دوم
⏰10ونیم تا11
🔹هر هفته با حضور یک میهمان
و با یک موضوع تدریس
🔻این هفته
🎤با حضور دو استاد فعال درحوزه آموزش
■دکترحاج مهرداد تقی زاده
■کربلائی متین اسماعیلی پور
🌹با موضوع
اشعار وسرودهای
🌸ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
🔻هرهفته جمعه ها
لحظاتی ناب با
تجلیل از
✔️1پیرغلام امام حسین علیه السلام
✔️1نوغلام [از نوگلان حسینی نوجوانان مداح] امام حسین علیه السلام
انجام خواهدشد
✅ضمناً اکثر هفته ها
با قرعهکشی امام رضایی ویژه همه شرکت کنندگان
🔷و تقدیم کتاب مداحی به هفته اولیها
درخدمتیم
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
💠نحوه راه یابی مداحان به دورههای سطح عالی (ویژه برادران مداح دراستان اصفهان)
1⃣ نخبگان رده سنی ۱۰ تا ۲۰ سال
2⃣ نخبگان رده سنی ۲۰ تا ۴۰ سال
3⃣ نخبگان رده ۴۰ سال به بالا
❇️لطفاً هم اکنون
🔷 یک مداحی ۲ تا ۳ دقیقهای
🔻ولو به صورت ویس ساده در منزل بصورت خام بدونه اکو
ارسال
✔️نام نام خانوادگی
✔️سن
✔️تحصیلات
✔️شماره تلفن همراه
✔️منطقه سکونت
✔️و یک عکس معمولی از خودتان
🔻در پیام رسان ایتا به
شماره 09131117840
ارسال و منتظر نتیجه ارزیابی کمیته مربوطه باشید
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
💠کلاس مداحی دختران
🔸رده سنی دانش آموزی دانشجوئی
🔹بصورت رایگان
⏰چهارشنبه ها ساعت15الی16
🌹باتدریس سرکارخانم سهیلی
جزئیات بیشتر را دراین کانال دنبال نمائید
https://eitaa.com/mesf_girl
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
💠مداحان گرامی سراسراستان💠
✅که ظرفیت
🎤مربیگری مداحی را دارند
🙏لطفا مشخصات اولیه
✔️نام ونام خانوادگی
✔️سن
✔️میزان تحصیلات
✔️محدوده سکونت
✔️سابقه مداحی
✔️شماره همراه
📱را به سامانه پیامکی 3000865555 ارسال
🔸و منتظر نتیجه بعدی باشند
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
💠زمانکلاس نهج البلاغه
👥ویژه برادران وخواهران
🎤بامحوریت استاد حاج مهدی منصوری
🔷به زودی
دراین کانال اعلام خواهدشد
https://eitaa.com/nahjolbalAqemesf
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
💠کلاس آموزش مداحی روشن دلان
🔻ویژه برادران
🙏به زودی
دراین کانال اعلام خواهدشد
https://eitaa.com/Roshandelmesf
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
💠کلاس آموزش دعا خوانی و ترحیم خوانی
👥ویژه برادران و خواهران
🔻سه شنبه ها ساعت 16
باحضوراستادعباس جوادی
🙏برای کسب جزئیات بیشتر
عضواین کانال بشوید
https://eitaa.com/mesf_k
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
💠جهت شرکت درکلاسهای
💠خبر نگاری وخبر نویسی
👥ویژه دانش آموزان پسر ودختر
وارد این کانال مربوطه بشوید
https://eitaa.com/PANAmesf
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
💠مداحانی که در دیگر استانهای
ایران اسلامی می باشند
🙏بزودی دوره های آنلاین و آفلاین
از طریق کانال ذیل اعلام خواهد شد
https://eitaa.com/zakerin_online1
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
💠واما کلاسهای فعال
💠آموزش مجریگری اجرای صحنه
و دکلمه خوانی
🔻درسطوح مختلف باحضور
🎤استاد حمید مرادی
🎤استاد علی اعتباریان
■سرکارخانم طاوسی
ودبگر مربیان
وکمک مربیانی
که به زودی درکانال زیر اعلام خواهدشد
https://eitaa.com/mojri_group
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📍نشانی ما
👇اصفهان
👇خیابان سروش
👇نبش چهار راه عسکریه
👇کوچه مهدیه اصفهان
👇۲۰۰ متر داخل کوچه مهدیه
👇دقیقا مقابل مهدیه اصفهان
👇حسینیه فرهنگی قرآنی صرافان
✅همواره
همه کلاسهای این مرکز نمونه کشوری
رادرکانال26هزارنفری مشاهده فرمایید
■■■■■■■■کانال ایتا
╭┅───────────┅╮
🕌 http://eitaa.com/maddahanesf
╰┅───────────┅╯