ای دل مـحــرم آمـده وقـت عـزا شـده مـاه عـزای حـضرت خـون خـدا شـده
مـاتـم مـیان چـشـم هـمـه مـوج میزند چـشمان گریه چشمۀ شور و شـفا شده
ما اهل روضه زنـده به بوی محـرمیم دلهـای مـا حـسـیـنـیـۀ کــربــلا شــده
بازار و کوچهها همه با گریه آشناست هر جا گذر کنی غم عظمی به پا شده
دستی که وقف روضه شده سینه میزند مرهـم به زخم سینۀ خـیـر الـنّـسا شده
صاحب عزای مجلس ارباب مادر است بـا دستهای فـاطـمـه هـیأت بـنـا شده
شـکـر خـدا دوبـاره شـدم مبـتـلای تو ای کُـشتهای که جان دو عالم فدای تو
شکـر خـدا نـسـیم محـرّم وزیـده است هرشب شده عبادت من روضههای تو
بازاین چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است شکر خدا شـکـسـته دلـم در عزای تو
بـاور نـمیکـنـم که دوبـاره نـشـسـتهام با چـشـم خـیس بین حـسـیـنـیههای تو
با اذن مـادرت به سر و سیـنه میزنم ممنونم از ترحّم و لطف و عـطای تو
من با غـذای روضه تان رشد کردهام وقـف شـماست بود و نـبـود گـدای تو
بیمار عـشقم و دهـهای بسـتهام دخـیل کـاسه بـدست گـوشـۀ دار الـشـفـای تو
این عطر سرخ میوزد از سمت قتلگاه حـالا دلـم رسـیـده به پـائـیـنِ پـای تـو
عـالـم مُـحـرّم است سلامٌ عـلیالحسین این ذکر عـالم است سلامٌ علیالحسین
این جمله واجب است بگوییم و بشنویم هرجا که پرچم است سلامٌ علیالحسین
بعـد از خـدا و قـبـله سوال درون قـبر تنها هـمین دم است سلامٌ علیالحسین
هر ثـانـیه اگـر چه بگـوئـیم این سـلام نه؛ باز هم کم است سلامٌ علیالحسین
هم ذکر فاطمه است سلامٌ علیالغریب هم ذکر خـاتـم است سلامٌ علیالحسین
بر زخـمهـای پـیـکـر آقـای تـشـنـگـان این ذکر مرهم است سلامٌ علیالحسین
هر کس ز بهترین دم عالم سوال کرد گوئـید این دم است سـلامٌ علیالحسین
واجب شده است در همه جا شعر محتشم باز این چه ماتم است سلامٌ علیالحسین
هرکس شده است مَحرم حق هرکسی که هست مدیـون این دم است سلامٌ علیالحسین
وقتی خدا نوشته به عرشش غم تو پس این اسم اعظم است سلامٌ علیالحسین
شب جمعه است...هوایت نکنم می میرم
یادی از صحن و سرایت نکنم می میرم
ناله و شکوه حرام است بر عشاق ولی
از فراق تو شکایت نکنم می میرم
سجده بر خاک شما سیره ی هر معصومی است
سجده بر تربت پایت نکنم می میرم
دوریت درد من و نام تو درمان من است
تا خود صبح صدایت نکنم می میرم
به دعا کردن تو نوکر این خانه شدم
هر سحر، شکرِ دعایت نکنم می میرم
"وضع من را به خــــدا روضـه ی تــــو سامان داد
من اگــــر گـــــریه برایـــت نکنــــم می میرم"
جان ناقابل من کاش فدای تو شود
اگر این جان به فدایت نکنم... می میرم!
شعرهایم همگی درد فراق است... ببخش
صحبت از کرب و بلایت نکنم می میرم
شاعر : محمد جواد شیرازی
دلبــرم یــوسف زهــراست خدا می داند یــادش آرامش دل هــاست خدا می داند
علت غـیـبـت او هست گــنــاه من و تــو خـون جگــر از گنه ماست خدا می داند
بر عطا و کـرمش جن و ملک محتاجند از دمش زنــده مسیـحاست خدا می داند
خاک زیر قدمش سرمه چشم ملک است خیمه اش جنت الاعـلاست خدا می داند
همه دنبال زر و سیــم و گــرفتــار دلند پــسر فــاطــمه تـنهــاست خــدا می داند
آری اعمال من و توست حجاب من و تو ور نه آن چهره هــویداست خدا می داند
از همه بیشتر آن کس که بود منتظـرش مادرش حضرت زهراست خدا می داند
هر کجا روضه عباس بخوانی بی شک یــوسف فــاطــمه آنجـاست خدا می داند
آن مصیبت که کند گریه برایش شب و روز روضـۀ زینـب کـبــراست خــدا می داند
شب جمعه است , بیا حال مرا بهتر کن
فکر دلواپسیِ قلب منه مضطر کن
این شب جمعه اگر مقصد تو کرببلاست
نزد ارباب دعایی به منه نوکر کن
گذر عمر منه بی سرو پا بر تو نخورد
عزم دیدار مرا در نفس آخر کن
عمر من رفت و تو را درک نکردم آقا
فهم من درخورِ درک تو نشد باور کن
چِقَدَر نام تو بردم به زبانم , یک بار
تو صدایم بزن و خوش دلم ای دلبر کن
سهم من از تو فراق تو شده غم دارم
منّتی بر سر من نِه ,تو غمم کمتر کن
عاشق کرببلا ,عاشق دیدار توأم
هر دو را قسمت من حق شه بی سر کن
کربلا با تو صفا دارد و بی تو سخت است
سختی راه , بر این خسته تو راحت تر کن
روضه ی جدّ غریبت شب جمعه باز است
باز روضه تو نخوان , فکر دل مادر کن
مادری کز تَه گودال صدا زد ,ای شمر
خنجرت را نکش و شرم زِ پیغمبر کن…
…خنجرت را بکشی , حنجر من می سوزد
فکر بد حالی من , نزد گل پرپر کن
من نه , اصلاً تو بیا فکر حرم باش آخر
فکر زینب کن و فکر دل این خواهر کن
پیش زینب , به حسینم نزن انقدر لگد
بدنش ریخت بِهم , رحم بر این پیکر کن
فکر نیزه نکن و از سر او دست بکش
لااقل قبل بریدن گلویش را تَر کن
عصرغارت شده , رحمی تو به ناموس علی
رحم بر خیمه و بر کودک و بر معجر کن
عاقبت می رسد آن منتقم خون حسین
صبر کن , فکر خودت شمر,در آن محشر کن
شاعر:مجتبی دسترنج (ملتمس)
خون پاک شهدا منتظر توست بیا
سر مصباح هدا منتظر توست بیا
وارث خون خدا و پسر خون خدا
به خدا خون خدا منتظر توست بیا
صبح هم منتظر صبح ظهور تو بود
روز ما و شب ما منتظر توست بیا
بر سر گنبد زرین حسین بن علی
پرچم کرب و بلا منتظر تواست بیا
علم و مشک و لب خشک جگر سوختگان
دست افتاده جدا منتظر توست بیا
فرق بشکسته ی زینب،سر خونین حسین
که جدا شد ز قفا منتظر توست بیا
بر سر نی سر جدت به عقب بر گشته
طفل افتاده ز پا منتظر توست بیا
آفتابی که چهل جا به سر نی تابید
در دل طشت طلا منتظر توست بیا
آن یتیمی که سر پاک پدر را بوسید
ناله زد (یا ابتا)منتظر توست بیا
بر ظهور تو دعا بر لب (میثم)تا کی؟
تو دعا کن که دعا منتظر توست
متن روضه امام حسین علیه السلام(شب عاشورا)- سید مهدی میرداماد
غلامِ حسين آبان ۱۳, ۱۳۹۳ امام حسین علیه السلام, دريافت روضه, سید مهدی میرداماد, شب دهم محرم ( عاشورا ), متن روضه نظر بدهید 10,546 بازدید
به سوز و اشک و مناجات سر کنید امشب
به شوق مرگ شب خود سحر کنید امشب
تصور کن آقا همه یارانش رو جمع کرده،شب عاشورا داره باهاشون حرف میزنه
کمالتان پر و بال عروجتان گشته
به قله ی ابدیت سفر کنید امشب
شما به مکتب توحید زندگی دادید
یه
نگاه به یارانش کرد،فرمود:ندیدم باوفاتر از اینها،استوارتر از
اینها،ندیدم،بهتر و برتر از این یارها،اینها دست چین شده ها و گلچین شده
های روزگارند.
شما به مکتب توحید زندگی دادید
مباد آنکه زمردن حذر کنید امشب
چه خبره کربلا؟
کنون که آب روان را به رویتان بستند
زاشک شوق لب خویش تر کنید امشب
ارباب و مولاشون مقابلشون ایستاده،داره فردارو براشون توضیح میده،آمادشون میکنه
به پیش نیزه و
امام باقرعلیه السلام فرمود:جد مارو با پنج وسیله کشتند
به پیش نیزه و شمشیر و تیر و سنگ همه
به خنده سینه ی خود را سپر کنید امشب
من چهارتاشو گفتم،پنجمی رو تو روضه برات میگم
نماز وتر بخوانید و سجده ی آخر
دعا به زینب خونین جگر کنید امشب
دل شب است بیایید دخت زهرا را
زایستادگی خود خبر کنید امشب
بیایید
دونه دونه حرفاتون رو خواهرم بشنوه،بعضی نقل ها خود بی بی شروع کرد سر کشی
کردن،اول خیمه اصحاب،حرف هارو داره میشنوه،دونه دونه حرف هارو شنید،حرفهای
زهیر،بُریر،مسلم بن عوسجه،حرف های حبیب رو،بعد اومد خیمه ی بنی هاشم،دید
همه دور عباس حلقه زدند،علی اکبر یه چیزی میگه،قاسم یه چیزی میگه،یه خورده
دلش آروم شد،اما من میخوام یه جمله بگم،اگه همه هم یه چیزی بگن،بازم دل
زینب ِ،امشب هی بزن تو سینه ات بگو امان از دل زینب،وای از دل زینب،امشب شب
زینب ِ،امشب شب جدایی حسین بن علی از خواهر ِ،سه روز میری کربلا،چند روز
میری کربلا،حرم اباعبدالله رو زیارت میکنی،میخوای جداشی نمی تونی،ان شاء
امشب مادرش براتون برات کربلا امضا کنه،کربلا رفته ها گریه کنند،یکی از سخت
ترین لحظات ،لحظاتی است که می خواهید از کربلا خداحافظی
کنی،من از شما میپرسم،من و تویی که چند روز با حرم حسین زندگی کردیم کجا،
اون خواهری که پنجاه و چند سال با خود حسین زندگی کرد،فردا بعد از کشته شدن
اباالفضل ،بعد از شهادت اباالفضل ، تا عباس بود ابی عبدالله داغ دیده
بود،بالاتر از داغ علی اکبر،بالاتر از ارباً اربا،اما صورت ابی عبدالله
نوشته اند هی برافروخته تر میشد،هی سرختر میشد،اما داغ عباس رو که دید رنگ
از چهره پرید،دیگه فهمید لحظه های آخره،فهمید همه ی وجودش رفته،دیگه بعد از
عباس وداع ها شروع شد،وداع با زن و بچه،یه مرتبه اومد جلو خیمه،صدا زد یا
سکینه،یا رباب،یازینب،یا ام الکلثوم، علیکنّ منی السلام صدای ضجه ی اهل حرم بلند شد،حضرت آرومشون کرد،ابی عبدالله فرمود: مَهلاً فَإنَّ البُکاءَ أمامَکُم آروم بگیرید،شما
گریه ها در پیش دارید،الان زوده گریه کنید،من که هستم،این بچه ها،خصوصیت
بچه است،حس کنجکاوی دارند،بعد از عمو فقط به بابا نگاه میکردند و عمه،مرکز و
کانون نگاه همه همین دو نفر بودند،هی ابی عبدالله می آمد،می رفت،دوباره می
آمد،الله اکبر،می گفتتند عمه جان نکنه این بار آخره،بذار ما بابارو سیر
ببینیم،بی بی زینب می فرمود نه،نگران نباشید،هنوز اون لحظه ی آخر،
نرسیده،من می دونم لحظه ی آخر چه زمانی است،بین من و حسین یه رمزی است،اون
لحظه رو من میدونم،آخه مادرم گفته
گفتم که فراق را نبینم دیدم
آمد به سرم از آنچه میترسیدم
اون
لحظه رسید،فرمود:خواهرم برو اون امانتی مادرم رو بیار،زینبم پیراهنی که
مادرم داده بیار،آورد تقدیم داداش کرد،نوشتن ابی عبدالله با نیزه ای پاره
پاره اش کرد،داداش چیکار میکنی،این یادگار مادرمه،یه حرفی زده آقا من نمی
دونم با دل خواهر چه کرد،صدا زد خواهرم من این مردم رو میشناسم،اینها به
پیراهن من هم رحم نمی کنن،می خوام جلب توجه نکنه،نمی خوام عریان بشم،وای
وای،کاشکی حسین انگشترم در آورده بود،ای وای،ای وای،حسین ……..
توفقط دست به زانومزن وگریه مکن
گیرم ای شاه کسی نیست…خودم نوکرتو
لحظه ای فکرکنی پیرشدم،مدیونی
درسرم هست همان شوق علی اکبرتو
من خودم یک تنه ازکرببلا می برمت
چه کسی گفته که پاشیده زهم لشگرتو
خودم یه لشکر دارم نگاه کن،رقیه ات رو ببین،بچه هات رو ببین،خودم یه تنه می برمت کوفه،می برمت شام،حسین جان
توبرایم نگرانی چه می آیدسرمن
من برایت نگرانم چه می آیدسرتو
همه رابدرقه کردی وبه میدان بردی
میروی،هیچکسی نیست به دوروبرتو
بده پیراهن خودراکه خودم پاره کنم
نمی ارزدسراین کهنه شده…پیکرتو…
امام زمان من و ببخش.
وای
ازمعجرمن،معجرمن،معجرمن
وای ازپیکرتو،پیکر تو،پیکرتو
سعی ام این است ببینم بدنت را،اما
چه کنم!شمرنشسته جلوی خواهرتو
شمر کجا نشسته،دارم درست میبینم،اینجارو پیغمبر بوسیده،حسین….
ابی
عبدالله دو بار برا آب آوردن به میدان رفته،یه بارش با عباس رفت،یه بار
خودش رفت،از هفتاد و دو زخم،تا چهار هزار زخم نقل کردند، که به بدن حضرت
وارد شد،حداقل هفتاد و دو زخم ِ،هم لهوف، هم أعیان الشیعه نوشتن هفتاد و دو
به بالا،علامه ی مجلسی ،معالی السبطین ،بعضی از مقاتل نوشتن هزارتا به
بالا تا چهارهزارتا،من از شما سئوال میکنم،یه بدن چقدر جای زخم داره،یه
نکته بگم رد شم،فکر نکنی زخم های جدید بوده،بعضی ها زخم رو زخم می
زدند،نیزه رو جای نیزه می زدند،ابی عبدالله جنگیده،حضرت روزه بوده،حضرت سه
چهار روزه آب نخورده،نمی دونم روضه ی عطش از شب هفتم داره ادامه پیدا
میکنه،خدا صبر بده به امام زمان(عج)،امشب بیا یه دست رو دل این جوونها
بذار،بعضی ها دارن دق می کنن،هنوز من حرفی نزدم،ای وای،حضرت خسته است،گرسنه
است،روی زین اسب به شمشیر تکیه داده،یه خورده استراحت کنه،نانجیب صدا زد
نگذارید حسین استراحت کنه،شروع کردن تیرباران کردن،پیشونی حسین رو با تیر
زدن،خون جاری شد،حضرت کمربند رو باز کرد،پیراهن رو بالازد،حرمله نشست رو
کنده ی زانو،یه تیر مسموم زد،میدونی این تیر کدوم تیره،همون تیری است
که،خواهرش اومد تو گودال،اول نگاهش افتاد به جای تیر،گفت:داداش کاش این تیر
رو به قلب زینب می زدند،رگ حیاتم رو بریدند،حسین….هرکاری کرد،چه جوری
تیر رو در آورد،فقط همین رو بگم،همچین که تیر رو درآورد،دیگه رمق نشستن رو
اسب نداشت،فَرَس تو عرب یعنی اسب،اسب حیوون باهوشیه،تربیت شده است،می فهمه
وقتی سوارش زخمی بشه،باید یه جوری با سوارش مدارا کنه،ذوالجناح فهمید چه
بلایی سر آقاش اومده،میگن آروم اومد،جلوی گودال ،دستاش رو زمین زد،پاهاش رو
باز کرد،خم شد،آروم حسین رو انداخت رو خاک،همچین که حسین افتاد،زن و بچه
دویدن،وای حسین……جلوی همه زینب سلام الله علیها،این که میگه:زن مگو مرد
آفرین روزگار، همینه،یک زن این همه داغ ببینه،عبارت مقتل رو برات
نوشتم،ابی عبدالله رو خاک افتاده،خواهر اومد وسط میدان،رو کرد به عمرسعد، و یحک یا عمر ایقتل ابا عبدالله و انت تنظر الیه؟تو داری نگاه میکنی،حسین من رو خاک افتاده،رو کرد به لشکر کوفه، وَیْلُکُمْ، أما فِیکُمْ مُسْلِمٌ،یه مُسلمون بین شما پیدا نمی شه،این حرف عمرسعد رو تکون داد،بعضی مقاتل
میگن،این جمله زینب،عمرسعدرو تکون داد،میگن گریه اش گرفت،اومد عقب،تا اومد
عقب،اون حروم زاده اومد جلو،شمر اومد،گفت:دیگه کار تو نیست،از اینجا به
بعد حسین کار منه،برو کنار،شمر اومد،وای وای،ابی عبدالله تا دید شمر داره
میآد،بی رمق، یه نگاه به خیمه ها کرد،به زینب: اِرجعى اِلى الفسطاط،ابی
عبدالله فهمید دیگه آخرهای کاره،گفت:زینبم برگرد،دیگه نبینی این صحنه
رو،تو باید زنده باشی،زینب برگشت،شمر اومد تو گودال،دلش رو داری یا نه،اول
روضه گفتم با پنج تا سلاح ارباب ما رو کشتن،یکی تیره،یکی شمشیره،یکی نیزه
است،یکیش سنگه،آخری مال الانه،می دونی آخری چیه؟آخری زخم زبونه،آخری
توهینه،وای،غیرتی ها بمیرن،شمر اومد دید حسین لبهاش خشکه،گفت:پاشو پسر
ابوتراب،شنیدم بابات ساقی کوثر بوده،از جانبازها بپرسید تشنگی با آدم چیکار
میکنه،بچه جبهه ای ها باید بگن،اونها برا ما تعریف کردن،عطش چه بلایی سر
آدم میآره،شیخ جعفر شوشتری،تو خصائص آورده،میگه عطش چند عضو حسین رو از کار
انداخت،اولیش لبهای حضرت بود،دومیش زبان حضرت بود،سومیش زانوهای حضرت
بود،چهارمیش چشم های حضرت بود،پنجمی جگر حضرت بود،شمر اومدتو گودال دید
حسین،داره زبون دور دهان میچرخونه،شروع کرد طعنه زدن،بگو بابات بیاد سیرابت
کنه،نشست رو سینه،فقط یه جمله،حسین تشنه بود،شمر بهش گفت:مگه نگفتی پسر
ساقی کوثری،الان بابات باید بیاد بهت آب بده،چیکار کرد،وقتی از گودال اومد
بیرون،میگن هلال بن نافع ظرف آب داشت می برد،گفت:کجا می بری آب رو،گفت:مگه
نشنیدی،حسین تشنه است،گفت:نمی خوای بیای،خودم سیرابش کردم،خودم آبش دادم،ای حسین……..
منبع: کتاب گودال سرخ
متن روضه شب اول محرم .. مسلم ع- میرداماد
عاشق گرفته باز قنوت دعا بیا
دوباره محرم رسید،دوباره التماس های من شروع شد
عاشق گرفته باز قنوت دعا بیا
ای تیر آخرین ِ کمان خدا بیا
از همین امشب التماس هات رو شروع كن، خدا رو چی دیدی، شاید تو همین دهه آقات رو دیدی.
ما در سکوت غربت خود داد می زنیم
بی تو شکست بغض گلو بی صدا بیا
هر لحظه با نیامدنت گریه می کنیم
فصل شروع بارش چشمان ما بیا
مولای من یه سال منتظرم محرم بشه ،بزرگان ما گفتند:اگه می خواهید زود به خیمه ی امام زمان برسید، یه راهش گریه ی بر اباعبدالله است.آخه دلم خوشه بالاخره بین این گریه كن ها شاید شما هم قدم بذارید.میگم مگه میشه آقام توی این روضه ها، گریه ها نیاد؟
یا صاحب الزمان به خدا شعله ی فراق
آتش کشیده بر جگر ِ روزها بیا
چشم انتظار توست حسینیه های اشک
ای روضه خوان مقتل کرب و بلا بیا
حسین....
بیاییم امشب با این آقا وارد روضه بشیم، با این آقا خودمون رو به خیمه برسونیم. سلام من به این آقایی كه سلام دادن به ابی عبدالله رو به من و تو یاد داد.سلام دادن رو یاد داد بالای دارالاماره، اول حرفی كه زد به ابی عبدالله سلام داد.عظمت داشت این آقا، جانم فدات، این روزها تو كوفه غریب شدی، یادت نره اول روضه خون مسلم پیغمبره، چرا؟. گفتند:آقا علاقه ی شما به عقیل زیاده، چرا؟ پیغمبر فرمود:به دو دلیل، دلیل اول اینكه،ابوطالب، عقیل رو دوست داره، منم به واسطه ی او دوستش دارم، اما دلیل دوم:فرزندی از این عقیل به دنیا میآد، یه روزی پسر من حسین رو یاری میكنه، شهید تو ركاب و راه حسین میشه.پیغمبر روضه ی مسلم رو خوند، ابی عبدالله هم برا مسلم گریه كرد، این عظمت ِ مسلم ِ. حالا این آقا تو كوچه های كوفه سرگردانه. ان شاءالله هیچ مردی تو دیار غربت،غریب نشه.خیلی مسلم عذاب میكشید تو كوفه، بیا مسلم رو یاری كن، تو هم با مسلم هم نوا شو، فكر كن داری تو كوچه های كوفه قدم میزنی، هی دست هاشو به هم فشار می داد،هی در و دیوار رو نگاه می كرد:
حسین میا به كوفه، كوفه وفا ندارد
كوفی ِ بی مُروّت، شرم و حیا ندارد
***
جار و جنجالی عذاب آور به گوشم می رسد
نعره ی مستانه ی لشکر به گوشم می رسد
چی میگه مسلم؟
هر دقیقه کوفه از این رو به آن رو می شود
تا صدای سکّه های زر به گوشم می رسد
این جماعت کینه دارند از عمو جانم علی
ناسزاها از سر منبر به گوشم می رسد
از دو ماه پیش که مهمان ِ کوفی ها شدم
ضربه های پُتک آهنگر به گوشم می رسد
نمی دانم، چرا اینجا مسلم درگیر شده،چرا مسلم اینجا به هم ریخته،مگه تو بازار آهنگرها چه خبره؟آقا شلوغ ترین بازار، بازار آهنگرهاست. می دونی چرا؟ چه كار دارند می كنند؟
یک عمود آهنی را هم سفارش داده اند
نقشه پاشیدن یک سر به گوشم می رسد
مسلم یه سر رفت توی بازار، دید همه دارند شمشیرهاشون رو تیز می كنند،یكی عمود می سازه، دید حرمله داره تیر سه شعبه آماده میكنه. ببین مسلم داره كجا رو می بینه
قبل مقتل رفتنت انگشترت را دربیار
صحبت انگشت و انگشتر به گوشم می رسد.
همچین كه از این پله های دارالاماره مسلم بالا می رفت، دید مسلم داره گریه میكنه، نانجیب زخم زبان زد. چیه مسلم ترسیدی؟ داری گریه میكنی؟ مگه تو سردار نبودی؟چرا داری گریه می كنی؟ برگشت مسلم یه نگاه بهش كرد:نانجیب من برا خودم گریه نمی كنم.
من اگر چه نیستم در عصر عاشورا ولی
ناله جانسوز یک مادر به گوشم می رسد
حسین.....
شاعر:محمدفردوسی
***
مسلم توی سخت ترین شرائط یاد حضرت زهرا سلام الله علیها اُفتاد، سخت ترین لحضات مسلم كجا بود؟ كجا یاد مادر سادات اُفتاد؟ مسلم اولین فدایی حسین ِ، همیشه شب اول یاد حضرت زهرا كردیم، امشب هم یاد كنیم، بذارید جلسه ی ما رونق بگیره. یاد اول مدافع ولایت، تو كوچه ها راهش رو بستند،محاصره اش كردند.
من شیر بودم كوفه در زنجیرم انداخت
این كوچه های تنگ آخر گیرم انداخت
مسلم تو مرد بودی، شمشیر به كمر داشتی، می تونستی تو كوچه از خودت دفاع كنی، اما مادر ما زهرا سلام الله علیها هی عقب رفت. دست های مسلم رو بستند، خدا رو شكر، جای شكرش باقیست، چرا؟ می خوام بگم اگه دست های این مرد رو بستند، لااقل زن و بچه اش نبودند ببینند، اما من یه قهرمان سراغ دارم، جلو فاطمه دستاشو بستند
دلم بهر علی می سوخت چون قنفذ مرا می زد
نگاه غربت او بیشتر می داد آزارم
از مدینه بریم بیرون.....كشتند مسلم رو، خبر پیچید تو كوفه مسلم رو كشتند، بدنش رو از بالای دارالاماره انداختند، خبر پیچید، طوئه یك شب از مسلم پذیرایی كرده، اون زن ِ عارفه، بین این همه مرد یه زن پیدا شد. ای نامرد مردم، این زن جور همه رو كشید.یك شب مسلم مهمانش بود، اما یه دل نه صد دل عاشق این آقا شد بواسطه ی امام حسین، بوی حسین رو از مسلم می فهمید، تا خبر دار شد مسلم رو كشتند، اومد تو كوچه های
كوفه ، هی اینور و آنور سراغ مسلم رو می گرفت. كجاست آقام؟كجا پیداش كنم؟ گفتند:
خواهید اگر عاقبت عشق ببینید
فردا چو شود روی به بازار بیارید
رفت تو بازار، یه وقت دید بچه ها دور یه بدن جمع شدند، یه بدن رو برهنه كردند؟نه، نه اشتباه نكن،فقط سر و جدا كردند، پاشو به اسب بسته بودند، این بدن بی سر رو روی خاك ها میكشیدند، یه مرتبه نگاه كرد، آقاشو شناخت، گفت:این مسلم بن عقیل ِ،چرا شناخت؟ بدن كه سر نداشت، تا نگاهش افتاد به پیراهن مسلم. حالا بریم كربلا یا نه؟
گل من یك نشانی در بدن داشت
یكی پیراهن كهنه به تن داشت
ای خدایا به این شهید غریب كوفه، فرج امام زمان ما برسان....
"اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ"
*بلد نیستم سلام بدم و دستم رو روی سینه ام نذارم،از بچگی یادم دادن هر جا سلام بهت دادم دستم بی اختیار میاد رو سینه ام، ان شاء الله این سینه شب اول قبر شهادت بده، یه جوری سلام بده امشب اسم مارو هم جزو زائرها بنویسن: "اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ"*
فرقی ندارد که جهنم یا بهشت است
هر جا که می گویم حسین ؛ آنجا بهشت است
هر روز از این روضه به آن روضه دویده
حق دارد آن که گفته این دنیا بهشت است
*مولا جان! دیگه بالاتر از این چی می خوام،بهشت من همین روضه های توست، مگه نگفت: هر جا روضه ی ماست،حرم ماست، هر جا ذکر ماست،روضه ی ماست، حرم ماست، ما هم همون جا هستیم*
چشمی که از داغت نمی بارد جهنم
*این شبا سعادتمند دنیا و آخرت،خوشبخت الی الابد اونی ِ که تا بگن:"اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ"همچین که بگن، مرحوم شوشتری میگه: نشانه ی ایمان محبت حسین ِ، اگه دیدی سه بار میگن: "صَلَّ اللهُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ" دلت هیچ خبری توش نمیشه، منقلب نمیشی، نگران شو، احساس خطر کن.آقا جان، هر چی رو می خوای ازم بگیری، بگیر، این دو قطره ی اشک رو نگیر*
چشمی که از داغت نمی بارد جهنم
چشمی که از داغت شود دریا بهشت است
شش گوشه را از شش جهت دیدیم و گفتیم
از هر جهت این کعبه ی زیبا بهشت است
***
کربلا،کربلا،کربلا،کربلا(2)
این دل ِ تنگم عقده ها دارد
گوئیا میل کربلا دارد
***
دلم برا حرمت پر میزنه،برا حرمت پرمیزنه
***
دستم از ضریحت کوتاهه
تا حرم تو خیلی راهه
ذکرم یا اباعبدالله ِ
رویامه،رویامه،رویامه
کربلا آخر دنیامه
حسین بن علی آقامه(2)
***
شش گوشه را از شش جهت دیدیم و گفتیم
از هر جهت این کعبه ی زیبا بهشت است
بالا و پایینی ندارد خانه ی تو
بالای سر فردوس و پایین پا بهشت است
*خدا قسمتت کنه زیارت امام حسین علیه السلام رو، "مَنْ زَارَه ُ مَنْ زَارَ اللَّهَ فِی عَرْشِهِ" دیدی حجله میزنن جوون ناکام، معمولاً کسی که ازدواج نکنه از دنیا بره ناکامه، اما ناکام حقیقی اونیه که کربلا ندیده بمیره، آی جوون یه بارم شده خودت رو برسون کربلا، اگه من تا صبح هم ثواب زیارت کربلا رو بگم، بازم حرف هست، من خلاصه اش میکنم تو یه روایت،امام صادق فرمود: اگه مردم بدونند ثواب زیارت کربلارو قالب تهی می کنند،می میرند از شوق کربلا. در خانه اگر کس است یک حرف بس است، اگه بدونی چه ثوابی داره،اونم همه شبا یه طرف شب جمعه هم یه طرف، آخه شب های جمعه یه صدایی میآد کربلا، همه ی انبیاء و اولیا میان شب جمعه کربلا این صدارو بشنون،یه صدایی هی میگه:" بُنَیَّ" *
اگر کشتند چرا آبت ندادند
چرا زآن دُر نایابت ندادند
*زهرا زائر شب های جمعه است*
گفتند زهرا زائر شب های جمعه است
گفتیم زیر پای مادرها بهشت است
*بی بی جان! مارو هم با خودت ببر. بیایید دست بزنیم به رشته های چادرش،مارو هم ببر، دیدی مادر می خواد یه جایی بر ِ، بچه التماس میکنه، منم ببر، من تنهایی نمونم تو خونه، امشب همه به مادر التماس کنند، منم ببر،تا حسین زنده است منم ببر،حسین....،ابی عبدالله فردا شصت هزار درهم داد کربلارو خرید،اینی که میری کربلا راحتی، فکر میکنی تو خونه ی خودتی،چون آقات خریده این زمین رو، ای قربونت برم، یه چیزی بگم و زود رد شم، من از شما سئوال میکنم،آدم یه زمین رو میخره، زمین که بی آب نمیشه، میری یه زمین بخری،میگی آبم داره؟ مهریه ی مادر این آقا همه ی آب های عالم ِ،شصت هزار درهم داد زمین رو خرید، مشخص کرد ابعاد این زمین رو، دوباره برگردوند به صاحبانش،بعضی ها نوشتن به بنی اسد، روستایی ها بودن، گفت:به یه شرط بهتون میدم،به شرطی که سه روز مهمون های من اومدن ازشون پذیرایی کنید، اینجا یه روزی مهمانخانه ی من میشه، آقا جان! ان شاءالله اربعین ببینیم همدیگه رو کربلا، خوشبحال اونایی که اربعین میرن کربلا،نیت کنیم بریم همه کربلا روز اربعین،نشون بدیم به عالم ابی عبدالله چه سفره ای پهن میکنه.الله اکبر، مثل فردا شروع کرد با اصحابش حرف زدن، "هاهُنا مُناخُ رِكابِنا، هاهُنا مَسفَكُ دِمائِنا، هاهنا مَذبح اطفالنا" گفت و گفت، حالا به زبان شعر ابی عبدالله کربلارو به من و تو نشون بده*