5.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 توصیه #استاد_پناهیان برای #ایام_فاطمیه
ا ❀✿🌺❀✿🌺❀✿
ا 🌺❀✿🌺❀✿
ا ❀✿🌺❀✿
ا 🌺❀✿
ا ❀✿
ا 🌺
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🔶کلاس مداحی حضرت اُمُ البَنِین🔶
⚘ مقدم شما گلباران ⚘
در پیام رسان ایتا 👇👇
@zakerinehomolbanins
در وبلاگ 👇👇
http://mtaghizade.blogfa.com
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
🌺
❀✿
🌺❀✿
❀✿🌺❀✿
🌺❀✿🌺❀✿
❀✿🌺❀✿🌺❀✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤یا حضرت مـــــادر 🖤
▪️خبر از یک زن بیمار
▪️شود میمیرم
▪️مادری دست به دیوار
▪️شود میمیرم
▪️با زمین خوردن تو
▪️بال و پرم میریزد
▪️چادرت را نتکان
▪️عرش بهم میریزد
فرارسیدن ایام فاطمیه تسلیت باد 🏴
ا ❀✿🌺❀✿🌺❀✿
ا 🌺❀✿🌺❀✿
ا ❀✿🌺❀✿
ا 🌺❀✿
ا ❀✿
ا 🌺
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🔶کلاس مداحی حضرت اُمُ البَنِین🔶
⚘ مقدم شما گلباران ⚘
در پیام رسان ایتا 👇👇
@zakerinehomolbanins
در وبلاگ 👇👇
http://mtaghizade.blogfa.com
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
🌺
❀✿
🌺❀✿
❀✿🌺❀✿
🌺❀✿🌺❀✿
❀✿🌺❀✿🌺❀✿
Majid Bani Fateme - Seyedati Labayk (320).mp3
14.81M
بر روحِ بلندت، سلام… ●♪♫
سلام ای گوهر دریای نور ●♪♫
ای آیه ی زیبای عشق ●♪♫
ریحانه ی روح خدا… ●♪♫
سلام ای دار و ندارِ علی
ای بود و نبودِ حسن ●♪♫
ای مادر ارباب ما ●♪♫
ذکر لبِ نوکرها سیدتی لبیک ●♪♫
یا فاطمه الزهرا؛ صلی الله علیک ●♪♫
بر روح بلندت سلام ●♪♫
Untitled 2 1 دانلود مداحی بر روح بلندت سلام مجید بنی فاطمه
سلام ای جان کلام رسول ●♪♫
ای عطر تو بوی بهشت… ●♪♫
ای رحمتِ بی انتها ●♪♫
سلام ای سیده اولیا ●♪♫
ای نورِ دل انبیا ●♪♫
ای مادر ارباب ما… ●♪♫
ای بانوی بی همتا سیدتی لبیک ●♪♫
یا فاطمه الزهرا صلی الله علیک ●♪♫
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
مجید بنی فاطمه بر روح بلندت سلام
ا ❀✿🌺❀✿🌺❀✿
ا 🌺❀✿🌺❀✿
ا ❀✿🌺❀✿
ا 🌺❀✿
ا ❀✿
ا 🌺
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🔶کلاس مداحی حضرت اُمُ البَنِین🔶
⚘ مقدم شما گلباران ⚘
در پیام رسان ایتا 👇👇
@zakerinehomolbanins
در وبلاگ 👇👇
http://mtaghizade.blogfa.com
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
🌺
❀✿
🌺❀✿
❀✿🌺❀✿
🌺❀✿🌺❀✿
❀✿🌺❀✿🌺❀✿
گريز اول
علىعليه السلام هر وقت وارد خانه مىشد و به زهراعليها السلام نگاه مىكرد، تمام غم و غصههايش بر طرف مىشد. اگر بيرون خانه مردم به او سلام نمىكردند يا اگر اميرالمؤمنين سلام مىكرد و آنها جواب نمىدادند، اگر غريب و تنها شده بود، اگر بيرون خانه يار و همدم و همزبانى نداشت؛اما وقتى وارد خانه مىشد با ديدن حضرت زهراعليها السلام و مهربانى و هم دردى ودلدارىهاى او آرامش مىيافت. آرى، هميشه ديدن زهراعليها السلام مايهى آرامش اوبود؛ اما يك وقتى رسيد كه با ديدن حضرت فاطمهعليها السلام آه از نهاداميرالمؤمنينعليه السلام برخواست؛ صورت كبود است؛ پهلو شكسته است. با غسل حضرت زهراعليها السلام يكايك مصائب گذشته را مرور كرد؛ بازو ورم كرده است؛ سينه ضرب ديده است؛ يا اميرالمؤمنينعليه السلام! بدن حبيبت را با دلى شرحه شرحه غسل دادى.پهلو و سينه را شكسته يافتى، صورت و بازو را كبود ديدى؛ اما به هر حال بدن به ظاهرسالم بود؛ امّا زينب كبرىعليها السلام وقتى آمد مقابل بدن حبيبش، ديد بدن برادرقطعه قطعه است و سر در بدن ندارد. خم شد و لبهايش را بر رگهاى بريدهى برادرگذاشت.
آهى كشيد از دل و با ديدهى پر آب
با بضعهى رسول خدا كرد اين خطاب
مادر بيا كه بى كس و تنها حسين توست
تنها ميان لشكر اعدا حسين توست
مادر بيا ببين كه در اين دشت مرگ بار
بى يار و بى پناه و هم آوا حسين توست
اين پاره پاره تن كه فتاده به روى خاك
از تشنگى به حالت اغما حسين توست
اين نازنين بدن كه ندارد براى من
يك جاى بوسه درهمه اعضا حسين توست
گریزهای مداحی،محمدهادی میهن دوست،ص123.
گريز دوم
حضرت هيچ وقت چيزى ازامام علىعليه السلام درخواست نمىكرد كه در توان او نباشد و شرمنده شود.فرمود:"اى ابوالحسن! از خداى خود شرم داشتم، چيزى از تو بخواهم و تو را به چيزى تكليف كنم كه قدرت آن را ندارى".* با تمام سختىها و مشكلات و كم و زيادخانهاش مىساخت و از نظر فكرى و روحى همفكر و مشوق اميرالمؤمنينعليه السلام بود.پشتوانه و تكيه گاهى براى ادامهى مبارزات اميرالمؤمنينعليه السلام و درمانى براىرفع كوفتگىهاى جسم و جان او بود. چنان كه علىعليه السلام دربارهى زهرامىفرمود: »وقتى به خانه مىآمدم و به زهرا نگاه مىكردم، تمام غم و اندوهم برطرف مىشد"*. هيچ گاه بارى بر دوش اميرالمؤمنينعليه السلام نمىگذاشت؛ بلكه باربردار و كمك كار او بود. ...
بى بى جان! تمام عمر كمك كار اميرالمؤمنين بوديد وبارى به دوش علىعليه السلام نگذاشتيد؛ پس چطور دلتان آمد، تابوتتان را بر دوشاميرالمؤمنين بگذاريد؟ ديدن تابوت براى على كمر شكن است، چطور زير تابوت شما رابگيرد؟...
هر چه سختى ديده، با آن ساختى
درد را بر خويش، درمان ساختى
هر چه بار از دوش من برداشتى
جای آن، تابوت خود بگذاشتى
*.
|⇦• #قسمت_پایانی قرائتِ حدیث شریف کساء ویژۀ ایام فاطمیه و شهادتِ حضرت صدیقۀ طاهره به نفس حجت الاسلام میرزامحمدی•✾•
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
*یعنی الان محلِ نزولِ رحمتِ خداست .. ملائکه دارن استغفار میکنن ، از همۀ اینا بالاتر خوده صاحب روضه حضرتِ صدیقۀ طاهره داره برامون استغفار میکنه .. اسماء میگه غسل کرد ، سورۀ یس زو خواند ، به من فرمود تو بستر دراز میکشم ، ساعتی بعد صدام بزن ، اگه جواب ندادم برو مسجد علی رو خبر کن .. قبل از اینکه تو بستر دراز بکشه دیدم آخرین مناجاتشُ اینجوری شروع کرد : اَللَّهُمَّ اِنّی اَسْاَلُکَ بِمُحَمَّدٍ الْمُصْطَفی وَ شَوْقِهِ اِلَیَّ، وَ بِبَعْلی عَلِیِّ الْمُرْتَضی وَ حُزْنِهِ عَلَیَّ، وَ بِالْحَسَنِ الْمُجْتَبی وَ بُکائِهِ عَلَیَّ، وَ بِالْحُسَیْنِ الشَّهیدِ وَ کَآبَتِهِ عَلَیَّ، وَ بِبَناتِیَ الْفاطِمِیَّاتِ وَ تَحَسُّرِهِنَّ عَلَیَّ، اَنَّکَ تَرْحَمُ وَ تَغْفِرُ لِلْعُصاةِ مِنْ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ وَ تُدْخِلُهُمْ الْجَنَّةَ بی بی برا همه دعا کرده .. حقِ دعاش اینه خوب اقامۀ عزا کنی ..*
فَقالَ عَلِی اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَ فازَ شیعَتُنا وَرَبِّ الْکعْبَةِ فَقالَ النَّبِی ثانِیاً یا عَلِی وَالَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ نَبِیاً وَاصْطَفانی بِالرِّسالَةِ نَجِیاً ما ذُکرَ خَبَرُنا هذا فی مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الاَرْضِ وَفیهِ جَمْعٌ مِنْ شیعَتِنا وَمُحِبّینا وَفیهِمْ مَهْمُومٌ اِلاّ وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ وَلا مَغْمُومٌ اِلاّ وَکشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ وَلا طالِبُ حاجَةٍ اِلاّ وَقَضَی اللّهُ حاجَتَهُ فَقالَ عَلِیٌ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَسُعِدْنا وَکذلِک شیعَتُنا فازُوا وَسُعِدُوا فِی الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ وَرَبِّ الْکعْبَة .
*وقت گذشته دو سه جمله روضه و التماسِ دعا ، ساعتی گذشت ، اسماء هرچه صدا زد دید فاطمه جواب نمیده .. گریبان پاره کرد ، حَسَنین سلام الله آمدند .. تا حالا سابقه نداشته مادرِ ما این ساعت ، غروب استراحت کنه ..اسماء هرکاری کرد مخفی کنه نتونست .. آخرالامر گفت بچه ها برید باباتون علی رو خبر کنید .. یا صاحب الزمان .. علی میدونه داغِ زهرا چقدر سنگینه .. تو مسجد نشسته بود ، این خونه ای که درش به مسجد باز میشد یه وقت دید دوتا آقازاده هاش سراسیمه دارن میان .. هنوز حرفشون تموم نشده علی بلند شد .. ابن عباس میگه بلند نشده با صورت زمین خورد .. از مسجد تا خونه چند قدم بیشتر راه نبود ، بعضی ها گفتن سه مرتبه خورد زمینُ بلند شد .. هی میگفت : بِمَنِ الْعَزَاءُ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ .. (جانم ... آماده ای به وصیتِ فاطمه عمل کنی یا نه ؟..) کربلا هم دخترِ همین علی از خیمه پا برهنه ، سراسیمه دوید .. این لباسِ عربی مانع میشد .. هی زمین میخوردُ بلند میشد .. هی میگفت وا محمدا .. وا حسینا ..*
قصه ی تشییع جنازه ی پنج تن آل عباخیلی عجیب و غریبانه است . همه ی مردم معمولا وقتی از دنیا میروند خیلی با عزت و احترام تشییع میشوند .دوستان و آشنایان هم جمع میشوند و به بازماندگان تسلیت میگویند …پنج تن آل عبا سروران همه ی عالمند اما ببینید چطور تشییع شده اند . جنازه مطهر رسول خدا (ص) سه روز بر روی زمین ماند .عده ای از مردم بی اعتنا از مساله در سقیفه جمع شده بودند و بر سر تصاحب قدرت با یکدیگر میجنگیدند این از وضع تشییع رسول خدا حضرت زهرا(س) هم فرمود : علی جان مرا شب غسل بده و شب کفن کن . نمی خواهم آنهایی که در حق من ظلم کرده اند در تشییع جنازه ام شرکت کنند . امیرالمومنین بدن فاطمه اش را در نهایت غربت و مظلومیت تشییع کرد . مثل این ایام هم چند نفر از خواص جنازه امیرالمومنین را مثل حضرت زهرا مخفیانه و غریبانه دفن کردند و تا صد سال بعد که حضرت امام صادق (ع) مرقد آن حضرت را معرفی کرد مردم آن حرم شریف را نمیدانستند . شاید بپرسید چرا دیگر بدن امیرالمومنین را مخفیانه و شبانه دفن کردند ؟ من میگویم : به همان دلیل که این خاندان جنازه ی امام حسن (ع) را روز برداشتند که ای کاش او را هم شبانه دفن میکردندچون این نامردمان روزگار بجای احترام و تکریم و تشییع ، جسارت و بی احترامی کردند و به جای گلباران تابوت را تیر باران کردند اما من بمیرم برای آن امامی که کارش به تابوت و کفن و دفن نرسید . لگد کوب سم اسبان شد و سه روز زیر آفتاب سوزان عراق باقی ماند .
این بنده ی خدا و عاشق بی چون حسین توست
قلبش دریده و غرق دریای خون حسین توست
سردار سر به نیزه و راسش به دیر تنور
زخم های قلب او شده از تن برون حسین توست
خیلی امام حسن علیه السلام مظلومه، خیلی آقا غریبه،مظلومانه زندگی کرد، اَشْهَدُ اَنََّکَ عِشْتُ مَظْلوما،خیلی
ها مظلومانه به شهادت رسیدند،اما این آقا،نه توی خونه آرامش داشت و نه
بیرون خونه، مرد بیرون خونه اذیتش کنند ،میگه میرم توی خونه شریک زندگیم
یارمه،می رفت توی خونه اذیتش می کردند، می اُمد توی کوچه و بازار (سادات
ببخشند یه جمله بگم زود رد شم)، می اُمد توی کوچه و بازار، می دید قاتلای
مادرش زهرا دارن راه می رن،نمی تونست حرف بزنه،می رفت توی مسجد دو رکعت
نماز بخونه،می دید بالای منبر دارن به باباش ناسزا می گن،چکار کنه،به کی
دلش رو خوش کنه، به یار دلش رو خوش کنه،کدوم یار، یار نزدیکش سجاده از زیر
پاش کشید،یار می خوای برو کربلا، پیرمرد جلوی امام ایستاد ، گفت: حسین،اگر
هزار تیکه مون کنن ، هر تیکه مون می گه حسین،ببین زهیر چی گفته بُریر چی
گفته، ببین سعید بن عبدالله چی گفته، دلش و به چی خوش کنه، یارش قاتلش
شد،دل آدم می سوزه ، یکی میشه اُون زن نانجیب،یه زنم می شه رباب،می گن تا
آخر عمرش تو آفتاب رفت،هیچ وقت ندیدن رباب تو سایه بره،گفتن داری از بین می
ری،دیگه بسه بیا تو سایه،میگه خودم دیدم بدن حسین علیه السلام زیر آفتاب
داغ کربلا،ناله بزن حسین….ببین به این میگن کریم، داریم روضه امام حسن
علیه السلام می خونیم ،اما بی اختیار همه می گن حسین، قربون غربتت برم،
خودتم می خوای همه بگن حسین،آی گرفتارا ، مریض دارا، اونایی که گره کور تو
کارشون افتاده، حسین چی کشید،اینقدر آقا عاطفیه،اینقدر مهربونه،هر موقع
امام حسن علیه السلام رو می دید گریه می کرد،چقدر حسین دل نازکه،آدم دلش می
خواد حسین هیچ وقت داغ نبینه،من نمی دونم کربلا چطور
جلو چشمش این همه داغ دید،می گفت : گریه نکن داداش همه برا تو گریه می
کنن، اوج مظلومی امام حسن علیه السلام اینه،بابا ، پنج نفرند ،حدیث کساء رو
بخون،اَنّی ما خَلَقتُ سَماءً مَبْنیّه و لا ارْضاً مَدْحیّه وَلا قَمَراً مُنیراً ، ببین خدا همه زمان و زمین و بخاطر این پنچ تا خلق کرد،الا فی محبه هؤلاء الخمسه ،
همتون حفظید،اون وقت من از شما سئوال می کنم،پیغمبر چه طوری دفن شد،یکی
بلند شه بگه،نیمه شب تو خونه خودش،غریبانه، پیغمبر و چه طوری دفن کردند،اون
همه مقام،مگه این پیغمبر چند تا فاطمه داشت،مگه این همه نگفت هرکی فاطمه ی
منو اذیت کنه، خدارو اذیت کرده، زهرا شو چه جوری دفن کردند،هفت نفر
اُمدند،زیر جنازشو گرفتند،شبونه دفن شد،دامادش علی بن ابی طالب علیه
السلام،چه جوری دفن شد،نیمه شب،باز لااقل مدینه هفت نفر بودند،کوفه این هفت
نفرهم نبودند،دو سر جنازه رو….الله اکبر نمی خوام روضه رو باز کنم،حرف
دارم،اما دل این اهلبیت علیهم السلام خوش بود، یه بدن و روز برمی
دارند،خوشحال بودند،بدن امام حسن علیه السلام روز تشییع می شه،اما
بمیرم،جلوی چشم داداشاش اینقدر این بدن و تیر زدند،امشب می خوای داد بزنی
نمی دونم،برای چی،اما داری جوری گریه می کنی ،بوی عاشورا می
یاد،یااباعبدالله،خودت یه طرف نشستی،عباس یه طرف نشست،دو تایی تیر از بدن
برادر بیرون کشیدید،حسینه،تیر از بدن بیرون کشید،نمی دونم،کاش توی مدینه
تموم می شد،یاصاحب الزمان ببخشد آقا،من حیا می کنم بعضی حرفها رو بزنم،به
من اجازه بدید،راحت برا جوونها روضه بخونم،اینها می خوان تو روضه حسین جون
بدن،اینها قرار گذاشتن عاشورا برات بمیرن،می خوام بگم حسین،مدینه تیر
بییرون کشیدی،کاشکی تو مدینه تموم می شد،اما اُمدی کربلا،بازم تیر بیرون
کشیدی،یه بار از گلوی علی اصغر تیر بیرون کشیدی،ساکت نباشی، مدیونی اگه داد
نزنی،یه بار از چشم عباس تیر کشیدی،اما اینها یه طرف،من کار دارم،نمی دونم
اون لحظه ای که، پیراهن عربی تو بالازدی،سینت پیدا شد،حرمله باتیر سه
شعبه، حسین……. آقاجانم،شنیدم،تیر حرمله مسموم بوده،روایت می گه جرت دمک
المیزان، خون مثل ناودان جاری شد. حضرت دستانش را زیر خون می برد و سر و صورتش
را با این خون خضاب می کرد،تیر مسمومه،اباعبدالله ضعف کرد،خودشو به زحمت
نگه داشت،یه دفعه یه نامردی اُمد،این حسین به زور خودشو نگه داشته،سادات
منو ببخشند،با نیزه به پهلوش زد،حسین از رو اسب اُفتاد.اُفتاد رو زمین یکی
با نیزه می زنه،یکی با شمشیر می زنه،ذوالجناح برگشت،زن و بچه اُمدند
دنبالش،عبدالله دستش تو دست عمه است،این بچه ده سالشه، دید همه دور عمو جمع
شدند،حسین جلوی این همه لشکر رو زمینه،همه اُمدند هنر نمایی می کنند،نیزه
دارا،شمشیردارا،تیراندازا، میگه یه دفعه،می خوام اسم نعسشو ببرم همین جا
لعنتش کنیم،اون ابن کعب ملعون ،دیدند اُمد جلو،دیدند یه شمشیر به فرق حسین
زد،خون فواره زد،عبدالله دیگه طاقت نداشت،دستشو از دست عمه جدا کرد،داد می
زنه والله لااُفارق عمی،اُمد وسط میدان،ابی
عبدالله اَفتاده،خون از سر داره میریزه،کتف چپ حضرت رو زدند،طرف چپ حضرت
افتاد،گردن حضرت پیدا شد،نانجیب اُمد سرو جدا کنه،شمشیرو برد بالا،عبدالله
دستشو آورد جلو،یهو دستش اُفت
اد،اُفتاد تو بغل عمو،حسین…….فقط یه
جمله،وقتی عبدالله تو بغل عمو افتاد نگاش به سینه سوراخ شده حسین اُفتاد،می
گن یک کلمه گفت،تا نگاه کرد گفت:وا اُماه