هدایت شده از محمد خیرخواه
2025_01_03_06_35_48.mp3
23.29M
ای توتیای حور و مَلَک خاک پای تو
ای بهتر از بهشت برین سامرای تو
تنها نه سامرا، نه زمین و اهالی اش
هفت آسمان نشسته به زیر لوای تو
خورشید ذرّه وار دم صبح می رسد
در پیشگاه حضرت گنبد طلای تو
هر چند از بهشت فراوان شنیده ایم
مارا بساست گوشهی صحنوسرای تو
“از هرچه هست و نیست دگر بی نیاز شد”
دست کسی که مرتبه ای شد گدای تو
تکبیر گفته است هزاران هزار بار
آن که شنیده”جامعه”را با صدای تو
تفتیش منزل تو و تبعیدِ آنچنان
یک پرده بود از آن همه درد و بلای تو
ای خانهی تو عرش خداوند ذوالجلال
کِی کاروانسرای گداهاست جای تو؟
فریاد وامصیبت ما تا به شام رفت
یعنی کشیده شد به کجا ماجرای تو؟
توهین دلقکی به تو درمجلس شراب
مارا نشانده تا به ابد در عزای تو
از بس که باحسین دلت ارتباط داشت
شد حُجره ی تو آخر سر کربلای تو
با اینکه در دیار غریبی شدی شهید
کاری نداشت دست کسی با ردای تو
دیگر هزار و نهصد و پنجاه تا نبود
زخم دهان گُشاده روی عضوهای تو
دیگر کنار پیکر بی جان حضرتت
سیلی نخورد دختر دردآشنای تو
محمد قاسمی
مجموعه روضه شهادت امام هادی (ع) سوزناک و دلنشین - ستاره
https://setare.com/fa/news/367435/%d8%b1%d9%88%d8%b6%d9%87-%d8%b4%d9%87%d8%a7%d8%af%d8%aa-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d9%87%d8%a7%d8%af%db%8c/
بالاتَری زِمَدحُ وثَنا، اَیُهَا النَقی
اِبنُ الرِضایِ دوم ما، اَیُهَا النَقی
با حُب تو عبادت ما عِینِ بَندِگی است
هادیِ آلِ فاطمه، یا اَیُهَا النَقی
دارم ولی شِناسیِ خود را زِنور تو
مولایِ مَن، وَلیِ خدا، اَیُهَا النَقی
با آن تفاوت نَقَوی یک نگاه کن
پاکیزه کُن وُجودِ مَرا، اَیُهَا النَقی
با صَد اُمید هَمچو گِدایانِ سامِرا
پَر میکِشیم سوی شما، اَیُهَا النَقی
بَخشَندهتر زِحاتَم طایی تویی
مِسکینتَرَم زِ هَر چه گِدا، اَیُهَا النَقی
گَردَد جوانیم هَمه تَرویجِ مَکتَبَت
جانَم شَوَد فَدایِ تو یا اَیُهَا النَقی
باید بَرایِ غُربَتِ تو بی اَمان گِریست
با لاله های حضرت صاحَبَ زَمان
بالاتری ز مدح و ثنا أیها النقی
ابن الرضای دوم ما أیها النقی
با حبّ تو عبادت ما عین بندگیست
هادی آل فاطمه یا أیها النقی
دارم ولیشناسی خود را ز نور تو
مولای من! ولی خدا! أیها النقی
با صد امید همچو گدایان سامرا
پر میکشیم سوی شما أیها النقی
بخشندهتر ز حاتم طائی تویی تویی
مسکینترم ز هرچه گدا أیها النقی
من هرچه خواستم تو عنایت نمودهای
یک حاجتم نگشته روا أیها النقی
گردد جوانیام همه ترویج مکتبت
جانم شود فدای تو یا أیها النقی
باید برای غربت تو بیامان گریست
با نالههاي حضرت صاحب زمان گریست
شرمنده از قدوم تو چشمان جاده بود
دشمن سواره آمد و پایت پیاده بود
آن ناخن شکسته و آن کاروانسرا
توهین به ساحت تو برایش چه ساده بود
بارانی است از غم تو چشم سامرا
با دیدن تو اشک ملک بیاراده بود
وقتی که آسمان ز غمت سینهچاک شد
دیدی که عرش سر روی زانو نهاده بود
زهر ستم چه با جگر پاره پاره کرد
دیگر نفس... نفس... به شماره فتاده بود
شکر خدا که دشمن تو خیزران نداشت
هر چند دل، شکسته از آن بزم باده بود
آقا بیا و با دل غرق به خون بخوان
از آن سهساله که پدر از دست داده بود
جانش رسید بر لبش از طعنههای چوب
وقتی کنار طشت طلا ایستاده بود
آرام قلب خستهاش از دست رفته بود
چشم به خون نشستهاش از دست رفته بود
شاعر: یوسف رحیمی
سر ما محفلِ سودایِ علی النقی ست
جانِ ما نذرِ قدمهایِ علی النقی ست
دلِ ما غرقِ تمنایِ علی النقی ست
دینمان چیست تولایِ علی النقی ست
ما که از روزِ ازل عاشق و خاطر خواهیم
زیرِ دینِ کَرَمِ هادیِ آلُ اللهیم
از هدایتگری اش ، اهلِ هدایت شده ایم
لطفِ او بوده که اینقدر عنایت شده ایم
خار راهش شده و صاحبِ عزت شده ام
کاسه لیسانِ سرِ خانِ ولایت شده ایم
عشقِ ما بر پسرِ فاطمه مادر زادیست
هرچه داریم از الطافِ امام هادی ست
دل ما گم شده در پیچ و خمِ سامرا
چون کبرتر شده جلدِ حرمِ سامرا
پر شده از نفس حق تو دنیایِ همه
با تو تضمین شده آبادیِ فردایِ همه
کوریِ چشم هر آن کس که خبیثُ شقی است
مهر آن هم لکَ لبیک علی النقی است
پسرِ حضرت جودی و سراپایت لطف
میچکد از عرق چهرۀ زیبایت لطف
ما که دیدیم فقط از یدِ طولایت لطف
گشته صادر همۀ عمر ز لبهایت لطف
جامعه با جملاتِ تو عَجب شیرین است
حرف هایِ تو همه مثله رُطب شیرین است
در غم دوریِ خود از حرمت میسوزیم
سوم ماهِ رجب شد ز غمت میسوزیم
با نفس هایِ تو از باز دمت میسوزیم
پا برهنه مرو مثله قدمت میسوزیم
پابرهنه شدی و موی پریشان کردی
یادِ دردانۀ سالارِ شهیدان کردی
میدواندن تو را از پی مرکب ، ای وای
داغ میخورد به قلبِ تو مرتب ، ای وای
پا برهنه و سط کوچه معذب ، ای وای
چقدر سوخت دلت از غم زینب ، ای وای
گرچه در بزم شرابِ متوکل رفتی
شکر زیرا به سلامت سویِ منزل رفتی
سینۀ سوختۀ سینه زنت شد پاره
جگرِ مادرت از سوختنت شد پاره
از درون آه ، تمام بدنت شد پاره
چون کشیدن تو را پیرهنت شد پاره
پیرُهَن چاک زدن تا حسنی زار زنم
همرت بر بدنِ بی کفنی زار زنم
تنِ صدپارۀ جدت به زمین افتادُ
وسطِ گودیِ گودال ز زین افتادُ
از رکابِ شه افلاک نگین افتادُ
شمر زد قهقه در دشت طنین افتادُ
نیزه ها کشتۀ خونین بدنی را بردن
از تن بی سرِ او پیرهنی را بردن
*وارد مجلس متوکل شد ، دلا بسوزه برا امامِ هادی .. عمقِ روضه رو اگه کسی فهمید دیگه روضه خوان نمی خواد .. همۀ تقوا ، همۀ خوبی ، همۀ خیر اومد مقابل همۀ بی ادبی قرار گرفت .. وقتی اومد پیشِ متوکل به حضرت شراب تعارف کرد ... خیسِ عرق شد حضرت .. سر پایین انداخت ..
آقاجان کجا رفتی .. کجا بردنت .. فرمود والله گوشت و پوست و خونِ ما از این نجاسات به دورِ ، شروع کرد بی ادبی کردن به آقا ، حضرت فرمود کجان سَلاطینی که بالایِ قله هایِ مرتفع برا خودشون کاخ ها ساختن ؟ مرگ آنها را به زیر کشید ؟... کجان سلَاطینی که برای خودشان نگهبانان و قراولان بی شمار گذاشته بودن مرگ آنها را در خانۀ قبر کشاند ...
اونقد کلمات حضرت تاثیر کرد ، مستی از سرش پرید افتاد رو پاهایِ امام هادی .. عذر خواهی کرد ، دستور داد برا حضرت هدیه آوردن ، گفت آقا رو با احترام ببریدش .. اما دیدن امام هادی داره گریه می کنه ...
از مجلس متوکل که بیرون رفت گریه ش شدید شد ، می خوام بگم آقاجان شما امام بودید ، بزرگ بودید ، معصوم بودید ، ولی مرد بودید آقاجان ... عمۀ بزرگوارتونُ واردِ مجلسِ عبیدالله کردن .. دستایِ زینبُ بسته بودن ..
سکینه خانم صدا زد عمه ببین دارن ما رو خیره خیره نگاه می کنن ... یه چیزی بده من سرم رو بپوشانم .. صدا زد عزیزِ برادرم ، عمه تم مثله توِ ....
همه تو مجلس عبیدالله داشتن قهقه میزدن ، خنده میکردن فقط بین اونا یه نفر ، اونم سرِ بریده بود گریه میکرد .. یه نگاه کرد به خواهرش .... حسین ....
هدایت شده از A,M
روضه شهادت امام هادی،امام علی نقی ع_250103_181204.pdf
5.08M
پی دی اف کامل متن روضه امام هادی علیه السلام
از شروع تا پایان و گریز به روضه حضرت زهرا س و حضرت رقیه س
تهیه و تنظیم: علیرضا محقق