eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
350 دنبال‌کننده
29هزار عکس
11.4هزار ویدیو
140 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
فقط میتونم بگم لعنت به هر چی فیلم هندی... واقعیت پشت صحنه ی اون عشق و گل و پروانه بازی ها که به دنیا نشون میدن خیلی دردناکه... خیلی وحشتناکه... چیزی در حد زنده زنده سوزاندن و زنده به گور کردن... نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
ببین کار به کجا رسیده که به مسلمانان بی پناه و مظلوم هند وحشیانه حمله میشه، وزارت خارجه ما میشینه توئیت می زنه و محکوم می کنه بعد اونا سفیر ما رو، در اعتراض به اعتراضِ ما بابت وحشی گریشون احضار میکنن!!! یک جای کار می لنگه! دولت ما چه کرده که پیش یک مشت هاپوکومار هم حناش رنگی نداره. نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
در بغل امشب یکى قرص قمر دارد رضا بر زبان شکر خداى دادگر دارد رضا بارگاه زاده موسى چراغان مى شود در حریمش جشن میلاد پسر دارد رضا آقاجانم ! ولادت گل پسرتون (ع) مبارک نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
♡ اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ
6.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم رب الشهدا و الصدیقین🌹 شهید با حضور در تشییع اش خوشحال می شود👌 🎥 شهید سید علی زنجانی: (درخواست میکنم از خدای متعال که) اگر شهید شدیم در تشییع شرکت نمایید نه به خاطر اینکه جمعیت تشییع زیاد بشه❗️ یا اینکه یکی گناهش بخشیده بشه. بلکه آن شهید در تابوت وقتی نگاه می کنه رفقاش زیر تابوت هستن و توی تشییع اومدن این بالاترین خوشحال برای اون شهید.🍃 ·نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🔹چند روز پیش از اعزام به سوریه مجدد گفت : دوست دارم روزی من را «شهید امیر» صدا کنند. نخستین مرتبه بود که سکوت را شکستم و گفتم : از زندگی با من خسته شده‌اید که چنین آرزویی دارید؟ 🔹پاسخ داد: خدا می‌داند که با تمام وجود از زندگی خود راضی هستم. شما و طه تمام سرمایه زندگی من هستید. من بهترین لحظات عمر خود را در کنار شما داشته و دارم؛ اما اگر من به شهادت برسم، شما تاجی بر سرتان می‌رود و همسر شهید می‌شوید و ادامه زندگی عاشقانه ما در بهشت خواهد بود، دوست ندارید؟ ✍به روایت همسربزرگوارشهید 🌷 ولادت : ۱۳۶۱/۱۲/۱۴ تهران شهادت : ۱۳۹۲/۳/۱۱ سوریه ·نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
یاد لبخندی بخیر ؛ که عشق را به بی‌نهایت تکثیر می‌ کرد ...! نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
از کجا بدانم از کجا ؟ بارانی که روی گلدان های ایوان نشسته تو نیستی؟ شاید آمده ای تماشایم کنی که در آشپزخانه راه می روم و هنوز هم دلم که می گیرد پشتِ آن ستون پناه می گیرم و آه می کشم.... ❤️ ✌️ بر سر مزار (فاتح) ❤️ نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
•~ أَنتَ الجواد و أَنا البَخيل و هَل يَرحمُ البخيلَ إِلا الجَوادَ ~• صحن انقلاب ازدحام حـــرم و صدای بال ملائک... و بزمی که؛ با قدوم دردانه ات ،کامل میشود...! خداوند تمام را همه ی سفره ی دلش را گشود جز بخشش ، هیچ در آن نبود...! تام و تمامش را در جان جوادِ تو ، ریخته است! تولدش مبارک ؛ يا ابالحسن....
خاطرات و زندگی نامه شهید مرتضی جاویدی نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
خاطرات و زندگی نامه شهید مرتضی جاویدی #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :5⃣ ✍ به روایت همسر شهید ✏️آن شب بعد از صحبتها دوباره من را در خلوت تفکر فرو برد و به آینده ام فکر می کردم . خدایا تو خودت کمکم کن من که نمیدانم فردایم چگونه آغاز می شود و زندگی مشترکمان به چه شکل آغاز و ادامه خواهد یافت. ✏️آنشب هر چه کردم که بخوابم درست موفق نشدم و همه اش توسل به خدا می بستم اینکه فردا صبح که قرار خرید گذاشته شده چه پیش خواهد آمد. گفتم: خدایا توکل بر تو... ✏️صبح با صدای مادرم از خواب بیدار شدم و نمازم را خواندم و منتظر شدم که چه موقع درب منزل به صدا در می آید. بالاخره حدود ساعت 8 صبح بود که درب منزل به صدا در آمد. متوجه شدم که خود آقا مرتضی هست. در نهایت تعدادی از خانواده ما و خانواده ایشان از روستا به سمت شهر فسا برای خرید عروسی حرکت کردیم. یادم نمی آید که مدت خرید چقدر طول کشید. فقط یک دست لباس و یک حلقه طلا به قیمت 600 تومان خریده شد و مجددا به روستا مراجعت نمودیم. ✏️روز بعد به فسا آمدیم و در محضر جناب آقای شریعتی در یک مجلس ساده و بدون آب و رنگ به عقد یکدیگر در آمدیم. و اینجا سر آغاز زندگی جدیدی بود که تا آن موقع از ان خیلی هراس داشتم. ولی به هر ترتیب این سرنوشت انسان را رها نمی کند و یک روز او را به دام خواهد انداخت. من هم مثل همه زوج هایی که در آغاز راه هستند، خوشحال بودم و احساس غرور می نمودم که با یک چنین انسانی ازدواج نموده ام. آن روز نمی دانم چقدر طول کشید که از فسا به روستای جلیان آمدیم ما که آنچنان گرم صحبت بودیم که زمان هم از دستمان در رفته بود. ✏️پس از مراجعت به روستا سفره ی مختصری در عصر آن روز پهن شد و جشن ساده و کوچکی با حضور گرم و پر شور خانواده های دو طرف برگزار کردیم و آن روز با شکوه و خرم هم گذشت و چند روزی در همین حال و هوا با هم زندگی نامزدی را شروع کردیم. یک روز به منزل ما آمدند و عنوان کردند که من می خواهم به جبهه بروم. تعجب کردم و به ایشان گفتم آقا مرتضی ما تازه با هم وصلت کرده ایم مدتی بمانید بعد می خواهید بروید آن وقت حرفی ندارم . ✏️آقا مرتضی رو به من کرد و با همان چهره خندان همیشگی گفت: خودت می دانی که جبهه بیشتر به من نیاز دارد تا اینجا. من یادم نمی آید جز همان صحبت اولیه حرفی پیرامون این موضوع به ایشان زده باشم بالاخره او هم بار سفر خود را بست و عازم جبهه شد و ما را برای اولین بار در تنهائیهای مادی زندگی قرار داد و راستش رابخواهید من آن انسان قبلی نبودم که نسبت به رفتن ایشان به ماموریت حساس نباشم او دیگر جزء من بود و من هم جزئی از او. 📚 منبع:پیشانی و بوسه(جلد ۶، شمع صراط) ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh