سلام امام زمانم✋🌸
مولای من عج
انگیزه تغییر من،
لبخند رضایت توست
من هر روز
به همه
قول میدهم
لبخند را به لبانت بیاورم
صبحتون مهدوی
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#سردار_دلها ♥️•~°
🕊 و أخفى أولياءه بين عباده ..
خداوند سرپرستان خود را در میان بندگانش پنهان کرده است ،
امان از دل فرزندان #مدافعان_شهید😔
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
نسیمی از میانِ چشمان من
و لبخند شما گذشت
باران گرفت ...
#مردان_بی_ادعا
#دفاع_مقدس
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
#الان_إنکسر_ظهرے
حرف
براے گفتن زیادبود ....
وقتْ کم ...
بوسیدمت ...
بوسه ے #شهید_رحمتالله_اکبرےنودهے
بر پیکربرادر شهیدش سردار #ابوالقاسم_اکبرینودهے
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
شبنشینی به سبک حاج احمد ...
حاجاحمد حتی نمیگذاشت
که شب ها هم بیکار بمانیم ...!
معلوماتش بالا بود و باما زیاد بحث میکرد.
شبها بچه ها را در اتاق جمع میکرد
و برای اینکه بتواند بُعد عقیدتی- فکری
ما را هم تقویت کند، بحثهای مختلف را
وسط می کشید. مثلا یک بار گفت:
«من کمونیست هستم و شما مسلمان
باید برای من اسلام را ثابت کنید.»
آقا طوری بحث می شد که کار به دعوا
می کشید! خدا بیامرز شهید دستواره
آخر سر کم میآورد و می گفت:
«حرفِ من درست است اما تو چون
فرماندهای نمیخواهی قبول کنی.»
حاج احمد میگفت: «نه برادر ،
من با منطق دارم این حرف را میزنم».
یک شب هم گفت:
«هرکسی هرچه دلش میخواهد بگوید»
یکی از بچه ها که جعفر نام داشت
و اهل کاشان بود، خیلی خجالتی بود.
نوبت به جعفر که رسید او گفت:
«برادر ما رویمان نمیشود چیزی بگوییم»
حاجی گفت: «خب یک حمد بخوان»
جعفر گفت: «رویم نمیشود» حاجی گفت:
«یک قل هوالله بخوان» جعفر گفت:
«رویم نمی شود» احمد گفت:
«خوب یه بسم الله الرحمن الرحیم بگو.»
حاجی آخر سر شاکی شد و گفت:
«اینقدرکه تو میگویی رویم نمیشود
تا به حال یک بقره را خوانده بودی»! ツ
۱۲ تیرماه ۱۳۶۱
سنگر فرمانده قوای ایرانی
پادگان زبیدانی سوریه
راوی : سردار مجتبی عسگری
#فرمانده_لشکر۲۷حضرترسولﷺ
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#جنگ_به_روایت_تصویر
بچه های رزمنده در کردستان ...
و در حالیکه باران به شدت میبارید ،
در اعماق خاک عراق برای عملیات نصر۷
آماده می شوند ، حالا که درست مینگرم،
عزمی شگرف در چهره تک تک این عاشقان
طریقت خدا میبینم، واقعا این بچهها
چه کردند که راه صدساله را یک شبه طی
کردند و بر معراجی از نور قدم گذاشتند
که بسیاری از سالکان معرفت با دهها سال
شب زندهداری و عبادت حسرت آن را میخورند. اینجا شهدِ حضور در آوارگی برایخدا معنا میشود. صورت تک تک آنان شمس آسمان را تداعی میکند. اینان لشگرِ حقند که به سادگی از تعلقات گذشته و در دنیای دلتنگی به دنبال گشودن معابری از نورند
به قول شهید آوینی:
"جاذبه خاک به ماندن میخواند
و آن عهد باطنی به رفتن، عقل
به ماندن میخواند و عشق به رفتن،
و این هردو را خداوند آفریده است
تا وجود انسان، در آوارگی و حیرت
میان عقل و عشق معنا شود"
مرداد ۱۳٦٦
کردستان عراق
عملیات نصر هفت
عکاس : سیدمسعود شجاعی
به قلم : سیدمسعود شجایی
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
دوری را
با چه زبانی می توان ترجمه کرد!!
#آغوشت دنج ترين جای جهان من است
ای نزديک ترين دور...
نسیم یادت
پیراهن دلتنگی را
بر تن ساعتهای انتظار
می دوزد ،
و آرزوها با هر پلک زدن
دنیای با تو بودن را
بر قامت واژه ها
هجی می کنند ..
کاش!
#آغوشت رویایی
دور از دست نبود...
#شهید_قاسم_سلیمانی
#شهید
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
هر زمان به این عکس نگاه می کنم یاد فرازی از مناجات شعبانیه می افتم که:
الهی هب لی کمال الانقطاع الیک....
با پای خود او را به قتلگاه می بردند،
او می دانست لحظاتی دیگر وفدیناه بذبح عظیم
خواهد شد...
در آن لحظات چنان انقطاع الی اللهی
برای شهید حججی حاصل شد بریدن از همه و وصل شدن به محبوب....
نشانه اش طمأنینه و آرامش و ثبات قدم اوست
#روحششادیادشگرامیراهشپررهرو
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh zakhmiyan_eshgh