eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
349 دنبال‌کننده
29هزار عکس
11.4هزار ویدیو
140 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱اي حسين،اي نبض ِقلب ما بدونِ تو عمر ما در غربت سپري مي‌شود.🌱 🌻به لطف خدا و همراهی شما بزرگواران ( #۶۳۳ )نفر در این پویش سهیم شدند. شروع :روز عاشورا پایان : روز اربعین
نگذارید گناه تو زندگیتون بیاد نگذارید امام حسین از زندگیتون بره بیرون ‍ گفتگو با حـضرت دوست خدایا آشوبم ، آرامشم تویے.... آمده ام تا بگویم.. در پیچ و تاب این روزها نفسم به شماره افتاده... امـید قلبم .. میدانم که صدایم را میشنوی این منم ...همان بنده گناه کار ات !!! همان کودک چموشِ پر مدعا که دستهایت را رها کرد و در تاریکے بازار گم شد امشب برگشته ام ... تنها. خسته .. ولی امیدوار به مهربانیت... آمده ام... آمده ام تا بگویم محتاجم..محتاج نگاهت.. از من چشم برمدار.. به نادانی ام رحم کن!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفتم هیئت مجلس خیلی باحال و باصفایی بود. اما آنچه میخواستم نشد! بعد از مراسم، رفتم جلو و مداح هیئت را پیدا کردم. میگفتند نامش سید مجتبی علمدار است. گفتم: "آقا سید، من یه سؤال دارم." جلوتر آمد. گفتم: "من هر هیئتی که میروم، وقتی روضه میخوانند و مداحی میکنند، اصلاً گریه ام نمیگیرد. چه کار کنم!؟" سید نگاهی به من کرد و گفت: "در این مراسم هم که من خواندم، باز گریه ات نگرفت؟" گفتم: "نه! اصلاً گریه ام نگرفت." رفت توی فکر. بعد با لحن خاصی گفت: "میدونی چیه؟! من گناهانم زیاده. من آلوده ام. برای همین وقتی میخوانم، اشک شما جاری نمیشود." سید این حرف را خیلی جدی گفت و رفت. من تعجب کردم. تا آن لحظه، با هر یک از بزرگان که صحبت کرده بودم و همین سؤال را از آنها پرسیدم، به من میگفتند: "شما گناهانت زیاد است. شما آلوده ای؛ برو از گناهان توبه کن. آن وقت گریه ات میگیرد؟!" البته من میدانستم که مشکل از خودم است؛ اما شک نداشتم که این کلام سید، اخلاص و درون پاک او را میرساند. از آن وقت، مرتب به هیئت رهروان میرفتم، خداوند نیز به من لطف کرد و موقع مداحیِ سید، اشک من جاری بود. 🌻سید مجتبی علمدار نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیکر پاک شهید مصطفی محمدی از شهدای مدافع حرم فاطمیون پس از 5 سال از عروجش تفحص و شناسایی شد. این شهید متولد سال ۱۳۷۴ و یکی از رزمندگان لشکر فاطمیون اعزامی از مشهد بود که در روز ۹ شهریور ماه سال ۱۳۹۵ در منطقه حلب سوریه به مقام شهادت نائل آمد. پیکر مطهر شهید محمدی پنج‌شنبه چهارم شهریور ماه وارد زادگاهش مشهد شد. مراسم وداع با پیکر این شهید جمعه شب همزمان با اقامه نماز مغرب و عشاء در حرم مطهر رضوی صحن پیامبر اعظم (ص) انجام می‌شود. همچنین مراسم تشییع و تدفین نیز در روز دوشنبه هشتم شهریور ماه ساعت ۱۷ در گلزار شهدای مدافع حرم واقع در بهشت رضا (ع) برگزار می‌گردد.
💠‏پدر و عمویش در ‎ شهید شدند. خودش نیز جانباز ‎ بود. در فیلم ‎ هم بازی کرد. متخصص ‎ بود و با کمک نیروهای خود در ‎ بیش از ۱۰ هزار ‎ را خنثی کند. مزد جهاد خود را در چنین روزی در شرق حلب گرفت و مثل پدر آسمانی شد ‎
‏می گفت حب ‎ مرز نمی‌شناسد اگر ما برای دفاع از آل‌الله نرویم نمی‌شود اسم‌مان را ‎ بگذاریم پای خیلی از بچه‌های ‎ را به ‎ باز کرد. عشق به خاندان اهل‌بیت علیهم‌السلام هم دستگیرش شد. در یک چنین روزی در مسیر تاریخی عبور ‎ بر اثر اصابت مین به شهادت رسید شهید‎
آقا حامد سال ها تو هیئت فاطمیه (س) طالقانی تبریز به عزاداری مشغول بود. وقتی ایام محرم می شد یکی از چرخ های مخصوص حمل باندها رو برای خودش بر میداشت و وظیفه حمل اون چرخ رو به عهده می‌گرفت. با عشق و علاقه خاصی هم این کار رو انجام می داد. وقتی عاشورا می شد برای هیئت چهار هزار تا نهار میدادیم که حامد منتظر می شد همه کم کم برن... تا کار شستن دیگ ها رو شروع کنه... با گریه و حال عجیبی شروع به کار می کرد... بهش میگفتن آقا حامد شما افسری و همه میشناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن. می گفت: "اینجا یه جایی هست که اگه سردارم باشی باید شکسته شوی تا بزرگ بشی" و همینطور می گفت: "شفا تو آخر مجلسه، آخر مجلسم شستن دیگ هاست و من از این دیگ ها حاجتم رو خواهم گرفت" که بالاخره این طور هم شد. 🌻شهید حامد جوانی نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
✅خاطرات_تفحص 🌻زیارت عاشورا ما به منطقه طلائیه رفتیم. مدتی بود که هر چه تلاش می کردیم بی فایده بود. شهدا خودشان را نشان نمی دادند. شب در مقر سوره واقعه را خواندیم و خوابیدیم. صبح روز بعد در مکانی که محل نگهداری شهدا بود نماز را خواندیم. سپس در حضور شهدا یکی از برادران با حال عجیبی خواندن زیارت عاشورا را شروع کرد. وقتی به سلام پایانی رسید با حال خاصی گفت: "السلام علیک یا اباعبدالله و علی ارواح التی..." که یکباره پیکر یک شهید به زمین افتاد! حال همه بچه ها تغییر کرده بود. بعد از اتمام برنامه با توکل بر خدا و با روحیه ای عالی مشغول کار شدیم. باورش سخت است. اما اولین بیل که به زمین خورد یکی از بچه ها فریاد زد: الله اکبر ... شهید... شهید... به اتفاق بچه ها با دست خاکها را کنار زدیم. شور و حال عجیبی در بین بچه ها بود. همه می گفتند: زیارت عاشورا کار خودش را کرد. پیکر شهید کاملا از خاک خارج شد. اما هر چه گشتیم از پلاک او خبری نبود! او یک شهید_گمنام بود. ما پس از پایان زیارت عاشورا همگی شهدا را به حق سید و سالار شهیدان قسم داده بودیم. حالا به همراه پیکر این شهید گمنام به جز سربند زیبای یا حسین(ع) کتابچه ای بود که تعجب ما را بیشتر کرد. روی آن کتابچه نوشته شده بود: زیارت عاشورا کتاب شهید گمنام، صفحه ۱۵۸ - ۱۵۹ 💐🌱💐🌱🕊🌱💐🌱💐 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای پریزاد غزل،کی به غزل می‌آیی...؟