💔
معرفی میکنم
-ازخوشتیپهایسپاهی😎🖐🏻!
تو مستند یک و بیست زینب سلیمانی میگفتن
بابا شبی که میخواستن برن عراق، چند دست لباس عوض کردند تا ببینن کدومش بیشتر بهشون میاد و خوشتیپ تر میشن...
آره اینجوریاست
خطابم با اوناییه که میگن بسیجی و مذهبی نباید خوشتیپ باشه...
#حاجی 🥀
#شهید_قاسم_سلیمانی
سردار سپاه #امام_زمان
✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
رمان زیبای هوای من
✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#هوای_من
#قسمت_اول
از کتابخانه که بیرون می آییم، کتابم را می دهم به جواد و راه را کج می کنم سمت کافی شاپی که قرار گذاشته ام. قید شهرآورد پایتخت را زده ام. بچه ها رفتند، در حالی که همیشه اول من پایه بودم. جواد خیلی اصرار کرد که قرار را جابه جا کنم اما نمیتوانم.
میترا بغض کرده بود. دلش می خواست بیاید ورزشگاه. به خاطر او قید این دیدار را زدم. میترا در ذهنم جا گرفته است و دلم هم می خواهدش. کاش این را بفهمد.
کم نوری فضای کافه و رنگ قهوای کلافه ام می کند. میز کنار شیشه را انتخاب می کنم تا بتوانم بیرون را ببینم. میترا از ماشین پیاده می شود. موبایلش را کنار گوشش گذاشته و دارد می خندد. از خیابان عبور نمی کند تا صحبتش تمام شود. قبل از آنکه گوشی اش را داخل کیفش بگذارد صفحه اش را می بوسد. چیزی توی دلم بالا و پایین می شود. در کافه را که باز می کند تیپ صورتی ملوسش تازه به چشمم می آید. مثل عروسک هایی که توی و یترین مغازه ها هستند دلبر شده است. برایش دست تکان می دهم و لبخند شیرینش را تحویل می گیرم. با ذوق به سمتم می آید و خودش را لوس می کند:
- وای دلم برات یه ذره شده بود!
صبر می کنم تا بنشیند. چشم هایش را می دوزد به چشم هایم. لنز طوسی اش، زیبایش کرده، اما:
- کاش می شـد رنـگ چشـمای خودتـو ببینـم. تـا بـاور کنـم از تـه دلت می گی؟
با این حرفم لبهای قرمزش را تو می کشد و ابروهای کمانش درهم می رود:
- چـرا اینجـوری حـرف می زنـی؟ خـودت ایـن رنـگ رو بـرام خریدی، منم فقط برای تو گذاشتم، عشق من!
صحنه ای در ذهنم تکرار می شود. این صحنه چندبار دیگر برایم پیش آمده است... لعنت به من. همین را به سعیده و بقیه
می گفتم. نمی دانم چرا یک لحظه حس می کنم دروغگوها لنز می گذارند.
- خوب شد نرفتی دربی؟
دستی برای کافه دار تکان می دهم و اشاره می کنم که سفارش هایم را بیاورد. و ادامه می دهم:
- نتونستم برم. دیشب بغض کردی. منم نرفتم.
تکان خفیفی می خورد اما:
- وای. عزیزم! اینطوری که می گی دلم می خواد برات بمیرم.
دلم آشوب می شود و دستش را می گیرم. لبخند که می زند، زیباتر می شود.
- هـر وقـت شـد بـا هـم می ریـم اسـتادیوم؛ هـر چنـد کـه مزخـرف بازاریه.
- مـن عاشقشـم، فوتبـالای خارجـی تـا رو ی کـول بازیکنـا هـم تماشـاچی زن نشسـته، مال ما حلال اسـت، حرام اسـت؟ حرام
است...
- کم کم اونجا رو هم شما دخترای زر زرو می گیرید. یکی دو سال صبر کن، دیگه جای ما پسرا نمی شه، مثل تو ولو می شن اونجا!
- اووم دوست دارم، من... استادیوم... دوست...
اصلا خودم خواستم که استادیوم رفتن زن ها هم باب بشود. اما الآن که فکر می کنم می بینم میترا را ببرم آنجا دیگر چطور جمعش
ّکنم. تصور شر و شورش تمام حس دیدن را از چشم و چارم می گیرد:
- مگـه اونجـا جـای توئـه! اینقـدر خودمـون بـه لش می کشـیمش که خودتون فرار می کنید.
- مـا هـم پـا بـه پاتـون میایـم، منـو ببـر، حداقـل ببـر یه بـار والیبـال ببینـم. وای مـن می میـرم اگـه نبریـم اسـتادیوم... والیبـال کـه راه
مـیدن، دیـدی بازی هـای قبـل زن هـا هـم بـودن. نتونسـتم بابـا رو راضـی کنـم. می گفـت:« فـرق اینجا دیدن و اونجـا چیه؟» منم
تلافیشو تو خونه درآوردم بس که سروصدا کردم.
حواسم را پرت می کند. انقدر شیرین است که تلخی افکار مزاحم را ببرد و من را رام خودش کند. تا هوا تار یک نشده می رسانمش سر
خیابانشان و برمی گردم. شب بچه ها زنگ می زنند.
- خاک تو سرت که نیومدی!
- بمیر بابا!
- احمقـی دیگـه! میترا همیشـه هسـت. اصلا کـف خیابون پر از ِمیترا است، دربی رو از دست دادی...
- اسم میترا رو تو دهنت نیار!
- غصـه نخـور، افتضـاح باختیـد، خـوب شـد نیومـدی بـه روانت مالیده می شد!
جواد گوشی را می گیرد و از سروصدا دور می شود و می گوید:
- خوبی تو! الآن نرمالی یا باید بالانست کنند؟
- کجایید شما؟
- َاومدیم فلا بخوریم... مهمون قرمزاییم. تو کجایی؟ بیرونی؟
- آره. تازه میترا رو رسوندم داشتم می رفتم خونه. کجایید بیام!
می روم پیش بچه ها، لذت بودن با میترا را به کامم تلخ می کنند؛ بسکه از صحنه ها و لحظه ها حرف می زنند. بر پدرشان لعنت که
حسرت می اندازند توی خیکم و خالی ام می کنند.
#نرجس_شكوريان_فرد
#هوای_من
.
.
.
٭٭٭٭٭--💌 #ادامه_دارد
✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
رمان زیبای هوای من ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆#کان
رمان جدید از امشب قسمت اول
💔
معرفی میکنم
-ازخوشتیپهایسپاهی😎🖐🏻!
تو مستند یک و بیست زینب سلیمانی میگفتن
بابا شبی که میخواستن برن عراق، چند دست لباس عوض کردند تا ببینن کدومش بیشتر بهشون میاد و خوشتیپ تر میشن...
آره اینجوریاست
خطابم با اوناییه که میگن بسیجی و مذهبی نباید خوشتیپ باشه...
#حاجی 🥀
#شهید_قاسم_سلیمانی
سردار سپاه #امام_زمان
✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
24.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴🌼🌴 داستانهای قرآن
قسمت دهم : مادر موسی(ع)
بخش سوم
#زنان_در_قرآن
#کارتون
🌴🌼👶🌼🌴
#جملاتی_ناب_از_شهدا🌿💚
عجب تمثیلی است این که ،
علی مولود کعبه است🕋
یعنی اینکه باطن قبله رادر امام پیدا کن!
#شهید_آوینی
#فقط_به_عشق_علی
🌴🌹💎🌹🌴
5.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استوری
زنده نگهداشتن غدیر یعنی در اقتدا به امام معصوم
#غدیر
#فقط_به_عشق_علی
🌴💎🌹💎🌴