eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
352 دنبال‌کننده
29.2هزار عکس
11.5هزار ویدیو
143 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
6.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پس از هتک حرمت روزهای اخیر مسلحین هیئت تحریر الشام و متحدین در حرم‌های مطهر حضرت رقیه (س) و حضرت زینب (س) و ورود مسلحانه به صحن مقدس هر دو حرم، روز گذشته پرچم‌ها، مهر، مفاتیح و زیارتنامه‌ها توسط خادمان از حرم مطهر حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها در دمشق با فشارها و دستور عناصر تحریر الشام جمع آوری شد. ـــــــــــــــــــــــ
43.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
العجل یا مهدی . . . کربلایی ‌ ♡ ‌ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲ ‌‌ ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
55.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اختصاصی 📌 تا ظهور 🔸 پنج علامت حتمی و اصلی 🔹 مراحل قبل از خروج 🔸 وقایع قبل از ظهور 🔹 وقایع قبل از ظهور 🔸 حوادث در نزدیکی ظهور 🔹 اتفاقات تا زمان ظهور 🔸 قیام مردم با موعود 🔹 قیام حق و 🔸 وقایع و فتنه‌ها و جنگ‌های آن 🔹 منطقه‌ی و جنگ قرقیسیا 🔸 جنگ و 🔹 درعا و سویداء و 🔸 و بزرگ آن 🔹 کلید ورود به فاز نهایی 🔸 و سفیانی 🔹 یهود توسط ایرانی‌ها 🔸 فاصله‌ی زمانی سفیانی تا ظهور و 🔺 مرور وقایع رجب، شعبان، رمضان، شوال، ذی‌قعده، ذی‌حجه و محرم سال ظهور امام 🔺 وقایع فوق، بر مبنای برداشت و کلی ما از فضای عمومی جغرافیای منطقه ظهور بوده و ممکن است در برخی تحلیل‌ها، دچار اشتباه شویم. اما فضای کلی منطقه در نزدیک ظهور، بر مبنای احادیث، بدین شکل است. 🖤 السلام علیک یا فاطمه الزهرا 🇮🇷🇵🇸
۲۳ آذر تولد عزیز هستش کاش بودی تولد ۶۴ سالگیت رو جشن می‌گرفتیم مرد بزرگ روحت شاد هر روز ک میگذره بیشتر داغدار میشیم💔 ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
9.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همرا شویم باصوت دلنشین ایت حق شهید والا مقام ایت الله رحمت الله علیه چقدر جای خالیش نمودمیکند 😭💔 ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀 🍃🥀 🥀 ⚜هوالعشق ⚜ 📕🥀 ✍ به قلم : 🍃 مرصاد نیم ساعت قبل از اتمام کار مهدا ، از خانه بیرون آمد تا وسایلی که خریده بود را به رستوران ببرد ، همین که دست به سمت آسانسور دراز کرد ، همراهش زنگ خورد ، شماره فاطمه بود . عادت نداشت شماره خانمی را با اسم یا حتی فامیل سیو کند و شماره فاطمه را بخاطر گروه خانوادگیشان می شناخت . ـ سلام فاطمه خانوم ـ سلام خوبی آقا مرصاد ؟ شرمنده مزاحم شدم میخواستم آدرس رستوران رو بگیرم تا وسایل رو بیام ببرم آماده کنم دیگه هزینه اضافی ندیم . ـ دست شما دردنکنه ، این جوری شرمنده میشیم . ـ نه بابا ، دشمنتون شرمنده باشه . ـ آخه ... ـ تنها نمیرم آقا هادی که از سرکار اومد باهام میریم ـ خیلی لطف میکنین پس مائده هم ببرین کمک کنه بهتون من وسایل رو میذارم پیشش . جز خانواده خودشان فقط فاطمه میدانست مهدا برای به اصطلاح بهداری سپاه استخدام شده است ، برای همین مرصاد صلاح دید این مسئله را یادآوری کند . ـ فقط فاطمه خانوم ، مهدا داخل آزمایشگاه استادش کار میکنه هاا ـ بله حواسم هست ، نگران نباش برادر ـ خیلی ممنونم . ـ تشکر لازم نیست مهدا خواهرمه ، برو دیگه مزاحمت نشم . ـ نه خواهش میکنم ، سلام به آقا هادی برسونین . ـ سلامت باشی ، خدانگهدار . ـ یاعلی . دنبال بهانه ای برای چرخاندن مهدا در خیابان بود تا قبل از شروع کلاسش خانه نرود که یاد کار های بسیج دانشگاهش افتاد و به امیرحسین زنگ زد تا با او هماهنگ کند : الو امیر ؟ سلام ، خوبی ؟ ـ سلام ، ممنون ، بهتری ؟ ظهر خیلی پکر بودی ! ـ نه الان خوبم ،حل شد رفت پی کارش ! ـ خداروشکر ، خواستی بعدا برام تعریف کن دادا ـ باشه میگم برات ، امیر ؟ ـ جانم ؟ ـ اون بسته هایی که قرار بود واسه بسیج خواهران بخریم ؟ ـ خب ... ـ من برم با مهدا ، خواهرم ، بخرم ؟ ـ اوه اوه با خواهر اعظم ، خدایی این خواهرت با اینهمه مهربونی که داره واسه پسرای دانشگاهشون خیلی ترسناکه ـ نگفتم حرف اضافه بزنی ـ وای ! اخویمون غیرتی شد ، مگه ندیدی اون روز تو دفتر گفت تو هم مثل مرصاد ـ میخواست آدم حسابت کنه چقدر بدبختی تو ؟! ـ من خودم خواهر دارم میفهمم حرفش عاطفی بود برخلاف تو خیلی خوبه ـ باشه بابا اصلا آبجی ما خواهر تو باشه ، خوبه امیر پنج ساله ؟ ـ آره خوبه ، راضیم . ـ بچه پرو ! امیر از اون گذشته من حوصله دختر عمت ندارم خواستین بخرین ملوک السلطنه باشه من نمیام ــ منم حوصله ی *‌ندا* رو ندارم ولی اون مثل خواهرت نیست فهمید سرش کلاه گذاشتیم پاچه میگیره ـ من نمیدونم ؛ با این بهشتم نمیرم ـ خب حالا توام دیگه ، راستی مرصی ؟ ـ مرصیو ..... ـ باشه آروم باش ، جلو محمدحسین بهش میگم دیگه صداش قطع میشه !! ـ چرا ؟ ـ خواستگار داداشمه ، مگه خبر نداری ؟ مرصاد خندید و گفت : زشته پشت دختر مردم حرف نزن . ـ باشه استاد ، خب برو داداشت حلش میکنه غصه نخور ـ وظیفه اته ، یاعلی &ادامه دارد ... 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
شور13.mp3
23.55M
کل دنیا خوشن انگار .💔
{بسم الله الرحمن الرحیم...