eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
354 دنبال‌کننده
28.8هزار عکس
11.2هزار ویدیو
140 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
مقام معظم رهبری: آن کسانی که با شهادت از دنیا میروند در واقع از پروردگار پاداش دریافت می‌کنند. هم و هم کارهای بزرگی در طول زندگی داشتند که مستوجب این شده که خدای متعال به آنها رتبه شهادت را اعطا کند. اینها با شهادتشان در راه خدا، به دست دشمنان خدا، پاداش گرفتند. ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
شهید علی آقازاده نژاد از یاران سردار شهید سلیمانی و قهرمانی که چندین سال رژیم ظالم صهیونیستی به دنبال ترورش بود؛ آقازاده‌ای گمنام از شهر خون و قیام، قم است. ولادت سال ۱۳۵۹ در قم شهادت سال۱۴۰۲ در دمشق شهید القدس علی آقازاده نژاد در یک خانواده شهید پرور به دنیا آمد. شهید عباس آقازاده نژاد که در ۱۵ سالگی به جبهه‌های دفاع مقدس رفت و در ۸ فروردین ۱۳۶۶ در خرمشهر به شهادت رسید. شهید ابوالفضل آقازاده نژاد بود که در راه دفاع از حرم در در ۲ آذر ۱۳۹۷ به شهادت رسید و در نهایت شهیدالقدس علی آقازاده نژاد که در راه آزادسازی قدس به همراه چند مستشار ایرانی دیگر در ۳۰ دی ۱۴۰۲ در دمشق به شهادت رسید. همسرشهید: علی آقا خیلی مهربان، خیلی اخلاق مدار، متواضع و خوش برخورد بودند. یادم نمی‌آید که از ایشان تندخویی دیده باشم. خیلی تعهد کاری داشت، بسیاری از مواقع اضافه کاری می‌ایستاد و بعضی وقت‌ها دوسه ساعت بیشتر از وقت معمول هم کار می‌کرد. می‌گفت ممکن است که در طول روز کم کاری داشته باشم که این طور جبران می‌شود که نشان از تعهد کاری علی آقا بود. ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
در به ابوامير معروف بود. هميشه براي رزم آماده بود، به همين خاطر خود را از فاوا - مخابرات - رسانده بود به خط و عضو اطلاعات شده بود. روز ٢٢ دی‌ماه نودوچهار ساعت١٧، درست فردای روزی كه بچه‌های گردان فاتحين نوبت به‌نوبت با ايثار و رشادت مثال‌زدنی خود را فداي عمه سادات می کردند، طاقت نياورد و با چند نيروی سوری به خط زد. فردای آن روز يكی از دوستانش به مقر می ‌آید و سراغش را می گیرد؛ دوستانش می گویند: ابوامير گل کاشت و جاموند.... حالا ابوامیر به " شیرخان طومان " معروف است. فرازی از وصیت نامه: 🌱«خواسته من از شما این است که لحظه ای از ولایــت و خط رهبری جدا نشوید» ولادت : ۱۰ مهر ۶۹ شهادت : ۲۳ دی ۹۴ خانطومان سوریه شهـیدعلی‌آقاعبداللهی🌷🌷🌷 ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
آخرین نماز : ظهر بود و موقع نماز، از همرزمش خواسته بود با هم به مسجد بروند ولی او موافق نبود، می گفت اینجا مسجد اهل سنت است، از لحاظ امنیتی صحیح نیست! ولی محسن قبلاً هم آنجا رفته بود. با مسجدی پر از جمعیت نماز جمعه برگزار شد. بعد از نماز محسن هم صحبت امام جماعت شده بود. روبوسی سلام و علیک. برایشان خیلی جالب بود تا بحال نظامی‌ها را در آن مسجد ندیده بودند. یکی از اهالی به محسن گفت که سید است، شجره نامه‌اش را نشانش داد، اجدادش به امام جعفر صادق(ع) می‌رسید. محسن شجره نامه را بوسید و بر روی چشم گذاشت. معتقد بود تأثیر فرهنگی رزمندگان ایرانی بیشتر از تأثیر نظامیشان است. قرار گذاشتند که از هفته بعد در نمازجمعه آن مسجد شرکت کنند ولی این آخرین نمازجمعه محسن بود.💔 شهید_محسن_حیدری🌷🌷🌷 ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
در زمانی که شهادت به یک آرزو مبدل شده بود، حرم (س) دری به روی حماسه آفرین... شهادت باز کرد. و عاشقانی که رویای شهادت در سر می پروراندند راهی دیار دوست شدند. راستی چه مرگی با افتخارتر از آن است که خونت در جوار بانوی صبر و استقامت حضرت زینب(س) و در راه خدا ریخته شود. حکایت شهدای مدافع حرم، حکایت غریبی است که ریشه در واقعه کربلا دارد. و عشقی که با آوردن نام حسین(ع)، در دل های آن ها جاری شده است. شهید اکبر شهریاری یکی از جوانانی بود که برای دفاع از حرمین تا پای جان مبارزه کرد. ولادت ۱۳۶۳ کیانشهر تهران شهادت ۱۳۹۲ حوالی حرم حضرت زینب(س) شهید: «اکبر جوان بسیار آرام، با ادب و مؤمنی بود، مداح اهل بیت، حافظ و قاری قرآن کریم، بسیار با ادب، با تقوا و اهل نماز بود، در بسیج بسیار فعال بود و از همان کودکی با مسجد انس داشت. خواهر شهید:معجزه، آرامش صورت اکبر بود جانش بود و صحبت های رهبری. ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
‏باحاج احمدمتوسلیان رفته بودندحج روی یه کاغذنوشته بودندالموت لامریکا و یکشون مخ یکی ازشرطه هارو کارگرفته بودو اون یکی به بهونه گرم گرفتن باهاش کاغذ رو چسبونده بود پشت شرطه ،چند لحظه بعد سروصدای عربها درامده بودو شرطه ازهمه جا بیخبر تازه فهمیده بود چه رودستی خورده سردارشـهیدمحمد ابراهیم همت🌷 ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
12.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☑️ به قرآن عباس باب الحوائجه... 🔘ماجرای پیرمردی که شفای پسرش رو از حضرت اباالفضل (ع) گرفت... ↻ılı.lıllılı.ıllı.ılı.lıllılı.ıllı.ılı.lıllı ━━━━●──────── ⇆ㅤㅤ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤ ↻ 🙏 🕊 ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀 🍃🥀 🥀 ⚜هوالعشق ⚜ 📕🥀 ✍ به قلم : 🍃 یه روز با برادرش اومدن خونه برای ناهار دادن به من بالاخره زبون بار کردم و ازش پرسیدم : ـ ببخشید امروز چندمه ؟‌ انگار دنیا رو بهش داده باشن گفت :‌ ۲۵ اسفند ... تقریبا ۵۰ روز گذشته فهمیده بود سوالمو ، لحظه ای یاد مادرم افتادم با همون لباسای خونگی از در بیرون زدم . نمیدونستم چه بلایی سرش اومده ... همین طور وسط خیابون کلافه دور خودم میچرخیدم که باز همون دستا منو از تصادف حتمی نجات داد ... وقتی بخودم اومدم متوجه راننده شاکی شدم که سرش فریاد میزد ... ـ عذر میخوام آقا حق با شماست برادر من زیاد حالشون خوب نیست .... بعد از کلی التماس و عذر خواهی دست از سرمون برداشت سردم شده بود بعد از مرگ هیوا فقط به جسم و روحم آسیب زده بودم ... شال بافتشو هنوز نگه داشتم اون روز خیلی گرما بخش بود ... وقتی مرصاد شال خواهرشو روی شونم گذاشت یه لحظه حضور مادرمو حس کردم ... اون گرمای محبت دوباره منو یاد مادرم انداخت برای همین فورا پرسیدم : از مادر خبر داری ؟ کجاست ؟ حالش چطوره ؟ ـ نگران ایشون نباشین تو این دو ماه من همه ی روز های فرد که شما به دیدنشون میرفتین پیششون بودم تنها نموندن نمی دونستم این همه محبتو چطوری جبران کنم ... اینقدر با برادرش حواسشون به زندگیم بود و خوب ادارش کرده بودن که هیچ وقت خودم نمی تونستم ... حتی از رئیس شرکتم فرجه گرفته بودن ... در اون دو ماه من هیچی از دست ندادم جز خود باطلمو .... دنیا یه جور دیگه باهام کنار اومد ... شوهر دوستش خیلی هوامو داشت و کمکم کرد جور دیگه ای زندگی کنم ... سید هادی و مرصاد اغلب مراسمای هیئت منو با خودشون میبردن ... خیلی چیزا عوض شد بخاطر مراقبت های مهدا خانوم حال مادرم خیلی بهتر شد و الان باهم زندگی میکنیم اینقدر بهش وابسته شده که هر هفته باید مهدا خانومو ببینه ، حس میکنم به آرام خودش رسیده ... اولین عیدی بود که ما هم مهمون داشتیم مادرم تازه برگشته بود خونه روز اول عید که همه برای خانوادشون وقت میذارن مهدا ، مرصاد ، سید هادی و خانومش اومدن پیش ما خیلی ساعات خوبی بود طوری با مادرم هم حرف میشد که انگار همسن و سالن .... ! از اون قضیه تقریبا یک سال میگذره ، امروز سالگرد هیواست ... اما به من اجازه نمیدن برم پیشش ، پنج شنبه ها با مهدا خانوم و مرصاد میریم سر خاکش اونا میگن بخاطر گلزار شهدا میان اما من میدونم که مهدا هنوز میترسه دوباره بزنه بسرم .... نگاهی به محمدحسین کرد و ادامه داد ؛ حالا متوجه شدین چرا اینقدر برام آدم ارزشمندیه ؟! ـ درک میکنم . ـ استاد حسینی همیشه باهاش دشمن بود ، خیلی مشکل داشتن عمدا بهش نمره نمیداد و به هر صورتی سعی داشت اذیتش کنه معتقد بود امله یا یه آدم بی سواد و بی احساسه اما وقتی شاهد رفتارش با من شد ، فهمید این خانوم کیه ـ من نمی دونستم مهراد باهاش مشکل داشته ، یه زمانی میگفت از یه دختر چادری بدش میاد و از دست گل هایی که به آب داده بود گفت ـ حتما منطورشون مهدا خانوم بوده چون جز ایشون همه دخترا عاشق استادن با این حرف امیر ، محمدحسین خندید و گفت : بس بچه خوشتیپه ـ بنظر من شما بهترین ، خیلی شباهت دارین هر دو حسینی هستین ، نکنه برادرین ؟ ـ نه پسر عمومه ـ ببخشید ولی خیلی متفاوتین ـ کلا خانوادگی متفاوتیم ـ درست ، موفق باشین بابت امروز هم واقعا ممنونو متاسفم آقای دکتر . ـ نه این چه حرفیه ، با من راحت باش ، مثل یه رفیق دستش را روی شانه امیر گذاشت و ادامه داد : منو محمدحسین صدا کن ـ ممنونم . ـ فهمیدم قضیه چی بود ، دمت گرم پسر خیلی خوشحال شدم اینقدر غیرتمندی ـ شما لطف دارین ـ حالا اینقدر سر به زیر و مودب رفتار کن تا به غلامی قبولت کنم دخترمو دو دستی بسپارم دستتا هر دو خندیدند که مهدا با چشم های متعجب به آنها نگاه کرد و با خودش گفت با فاصله دو تا نماز من قضیه این شکلی شد ؟! &ادامه دارد ... 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
{بسم الله الرحمن الرحیم...
{صَبَاحَاً أتَنَفَّسُ بِحُبِّ الحُسَین...