#توئیت_نوشت
می گفت حب #اهلبیت مرز نمیشناسد اگر ما برای دفاع از آلالله نرویم نمیشود اسممان را #مسلمان بگذاریم پای خیلی از بچههای #خوزستان را به #سوریه باز کرد. عشق به خاندان اهلبیت علیهمالسلام هم دستگیرش شد. در یک چنین روزی در مسیر تاریخی عبور #اسرای_کربلا بر اثر اصابت مین به شهادت رسید
شهید #احمد_حیاری
#کانال_زخمیان_عاشق
آقا حامد سال ها تو هیئت فاطمیه (س) طالقانی تبریز به عزاداری مشغول بود.
وقتی ایام محرم می شد یکی از چرخ های مخصوص حمل باندها رو برای خودش بر میداشت و وظیفه حمل اون چرخ رو به عهده میگرفت.
با عشق و علاقه خاصی هم این کار رو انجام می داد. وقتی عاشورا می شد برای هیئت چهار هزار تا نهار میدادیم که حامد منتظر می شد همه کم کم برن... تا کار شستن دیگ ها رو شروع کنه... با گریه و حال عجیبی شروع به کار می کرد...
بهش میگفتن آقا حامد شما افسری و همه میشناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن.
می گفت: "اینجا یه جایی هست که اگه سردارم باشی باید شکسته شوی تا بزرگ بشی"
و همینطور می گفت: "شفا تو آخر مجلسه، آخر مجلسم شستن دیگ هاست و من از این دیگ ها حاجتم رو خواهم گرفت"
که بالاخره این طور هم شد.
🌻شهید حامد جوانی
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
✅خاطرات_تفحص
🌻زیارت عاشورا
ما به منطقه طلائیه رفتیم. مدتی بود که هر چه تلاش می کردیم بی فایده بود. شهدا خودشان را نشان نمی دادند.
شب در مقر سوره واقعه را خواندیم و خوابیدیم. صبح روز بعد در مکانی که محل نگهداری شهدا بود نماز را خواندیم. سپس در حضور شهدا یکی از برادران با حال عجیبی خواندن زیارت عاشورا را شروع کرد. وقتی به سلام پایانی رسید با حال خاصی گفت: "السلام علیک یا اباعبدالله و علی ارواح التی..." که یکباره پیکر یک شهید به زمین افتاد! حال همه بچه ها تغییر کرده بود.
بعد از اتمام برنامه با توکل بر خدا و با روحیه ای عالی مشغول کار شدیم. باورش سخت است. اما اولین بیل که به زمین خورد یکی از بچه ها فریاد زد:
الله اکبر ... شهید... شهید...
به اتفاق بچه ها با دست خاکها را کنار زدیم. شور و حال عجیبی در بین بچه ها بود. همه می گفتند: زیارت عاشورا کار خودش را کرد.
پیکر شهید کاملا از خاک خارج شد. اما هر چه گشتیم از پلاک او خبری نبود! او یک شهید_گمنام بود. ما پس از پایان زیارت عاشورا همگی شهدا را به حق سید و سالار شهیدان قسم داده بودیم. حالا به همراه پیکر این شهید گمنام به جز سربند زیبای یا حسین(ع) کتابچه ای بود که تعجب ما را بیشتر کرد. روی آن کتابچه نوشته شده بود:
زیارت عاشورا
کتاب شهید گمنام، صفحه ۱۵۸ - ۱۵۹
💐🌱💐🌱🕊🌱💐🌱💐
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
✌️✌️✌️
🚨بعد از طراحی تیشرت توهین آمیز آمریکاییها با عنوان «باشگاه چتربازی کابل» که سقوط دو افغانستانی از هواپیما رو به تصویر کشیدند، جوونهای ما هم دست به کار شدند!
⭕️ «باشگاه شکار خلیج فارس»
تفریح سربازان ایرانی توی این باشگاه هم که دیگه معلومه؛ شکار کماندوهای انگلیسی و آمریکایی
🌷 اللهم عجل لولیک الفرج 🌷
#کانال_زخمیان_عاشق
خادم الشهید:
رفیقش مۍگفت:"
درخوابمحسنرادیدمکهمۍگفت:
هرآیهقرآنۍکهشمابراۍشهدامۍخوانید
دراینجاثوابیكختمقرآنرابهاومۍدهند📖''
ونورۍهمبرایخوانندهآیاتقرآن
فرستادهمۍشود..✨''
#شهیدمحسنحججۍ
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#سنگر_خاطره
🔻 همیشه در مقابل بدی دیگران گذشت داشت می گفت طوری زندگی و رفاقت کن که احترامت را داشته باشد بی دلیل از کسی چیزی نخواه و عزت نفس داشته باش .
می گفت این دعواها و مشکلات خانوادگی را ببین بیشتر بخاطر اینه که کسی #گذشت_نداره بابا دنیا ارزش این همه اهمیت دادن را نداره #آدم_اگه_بتونه_توی_این_دنیا_برای_خدا_کاری_کنه_ارزش_داࢪه....
#شهیدابراهیم_هادی
💜#کانال_زخمیان_عاشق
حاج حسين رزمندهها را عاشقـــــانه دوست داشت و گاه اين عشق را جوری نشان میداد كه انسان حيران میشد.
يك شـب تانكها را آماده كرده بوديم و منتظـــــر دستـور حركــــت بوديم. من نشسته بودم كنار برجــــك و حواسـم به پیرامونمـــــان بود و تحركاتـــــی كه گاه بچهها داشتند. يك وقت ديدم يك نفـــر بين تانكها راه میرود و با سرنشيــنها گفت و گوهای كوتاه میكند. كنجكـــــاو شدم ببينم كيست.
مرد توی تاريكی چرخيد و چرخيد تا سرانجام رسيد كنـــــار تانكـــــی كه مـن نشسته بودم رويــش. همين كه خواستم از جايم تـــــكان بخورم، دو دستـــــی به پوتينم چسبيد و پايم را بوسيــــد. گفت: به خدا سپردمتون!
تا صداش را شنيدم، نفسم بريد. گفتم: حاج حسين؟
گفت: هيـــــس؛ صدات در نياد! و رفـــت سراغ تانک بعدی
🌻شهید حاج حسین خرازی
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh